راهی که همه می روند ( به انگلیسی: The Way of All Flesh ) ، یک رمان نوشته ساموئل باتلر، نویسنده و مقاله نویس اهل بریتانیا است. [ ۱] این رمان در بین سال های ۱۸۷۳ و ۱۸۸۴ نوشته شد و در سال ۱۹۰۳ یک سال پس از مرگ نویسنده، منتشر شد. [ ۲] [ ۳] در سال ۱۹۹۸ این کتاب در لیست صد رمان برتر به انتخاب کتابخانه مدرن قرار گرفت. [ ۴] [ ۵]
داستان توسط آورتون، پدرخوانده شخصیت اصلی روایت و با زندگی جان پونتیفکس، یک نجار، شروع می شود. این رمان ناامیدی و مشکلات چهار نسل از خانواده پونتیفکس را ترسیم می کند که عمدتاً به دلیل سرکوب والدین است. [ ۲]
• عنوان و نام پدیدآور: راه آخرت ( راهی که همه می روند ) / ساموئل باتلر؛ ترجمه پرتو اشراق. مشخصات نشر:تهران: الست فردا، ۱۳۸۳. شابک: ۹۶۴ - ۷۱۷۰ - ۴۷ - ۵[ ۶]
داستان توسط آورتون، پدرخوانده شخصیت اصلی روایت و با زندگی جان پونتیفکس، یک نجار، شروع می شود. این رمان ناامیدی و مشکلات چهار نسل از خانواده پونتیفکس را ترسیم می کند که عمدتاً به دلیل سرکوب والدین است. [ ۲]
• عنوان و نام پدیدآور: راه آخرت ( راهی که همه می روند ) / ساموئل باتلر؛ ترجمه پرتو اشراق. مشخصات نشر:تهران: الست فردا، ۱۳۸۳. شابک: ۹۶۴ - ۷۱۷۰ - ۴۷ - ۵[ ۶]
wiki: راهی که همه می روند
راهی که همه می روند (فیلم). راهی که همه می روند یک فیلم درام صامت آمریکایی محصول سال ۱۹۲۷ به کارگردانی ویکتور فلمینگ است که توسط لایوش بیرو، جولز فورتمن و جولیان جانسون براساس داستانی از پرلی پور شیهان ساخته شده است. امیل یانینگز برای نقش آفرینی در این فیلم و آخرین فرمان، اولین برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را در یک نقش برجسته در سال ۱۹۲۹ شد[ ۱] و آن سال تنها سالی بود که به بازیگری برای کارش در دو فیلم جایزه می دادند.
این فیلم اکنون یک فیلم گمشده محسوب می شود. [ ۲] [ ۳]
در داستان، که در اوایل دهه ۱۹۰۰ شروع می شود، یانینگز نقش آگوست شیلر، کارمند بانکی در میلواکی که هم از شغل و هم خانواده اش راضی است را بازی می کند. اما وقتی مقامات بانکی از او می خواهند که ۱۰۰۰ دلار اوراق بهادار را به شیکاگو ببرد، او در قطار با یک زن مو طلایی روبرو می شود، که می داند شیلر چه چیزی را با خود حمل می کند. او با شیلر عشق بازی می کند و او را متقاعد می کند که یک بطری شامپاین بخرد و او را به سالنی که توسط کلاهبرداری اداره می شود، برود. صبح روز بعد، شیلر به تنهایی در اتاق خواب ویران و بدون اوراق بهادار بیدار می شود. او زن را پیدا می کند و در ابتدا با او بهم می زند و بعد از آن دنبال اوراق مسروقه می گردد. او توسط صاحب سالن بیهوش می شود و به یک مسیر ریلی در نزدیکی قطار کشیده می شود.
در حالی که کلاهبردار هرچیزی که منجر به شناسایی او شود را از بین می برد، شیلر به هوش می آید و در یک کشمکش کلاهبردار را به مسیر قطار می برد و او می کشد. وقتی در یک روزنامه می بیند که ظاهراً مرده است و جسد نامعلوم کلاهبردار به عنوان شیلر مشخص شده است، شیلر فرار می کند و ناامید می شود و تصمیم می گیرد که زندگی گذشته اش را رها کند. فیلم به بیست سال بعد رسیده و می بینیم که شیلر پیر شده و ژولیده شده و درحال برداشتن زباله در یک پارک مشغول به کار است. او می بیند که خانواده اش به یک قبرستان می روند و تاج گلی را بر روی مزارش قرار می دهند. پس از صحنه های دیگر در طوفان برفی کریسمس، شیلر راهی خانه سابق خود می شو، جایی که می بیند پسرش که به او نوازندگی ویولن را آموزش داده بود اکنون نوازنده موفقی است. او دور می شود و یک دلار را که پسرش به او داده است، در جیب خود می گذارد، پسرش نمی داند که آن ولگرد پیر پدرش است.
این فیلم با رمان "راهی که همه می روند" نوشته ساموئل باتلر ارتباطی ندارد.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفاین فیلم اکنون یک فیلم گمشده محسوب می شود. [ ۲] [ ۳]
در داستان، که در اوایل دهه ۱۹۰۰ شروع می شود، یانینگز نقش آگوست شیلر، کارمند بانکی در میلواکی که هم از شغل و هم خانواده اش راضی است را بازی می کند. اما وقتی مقامات بانکی از او می خواهند که ۱۰۰۰ دلار اوراق بهادار را به شیکاگو ببرد، او در قطار با یک زن مو طلایی روبرو می شود، که می داند شیلر چه چیزی را با خود حمل می کند. او با شیلر عشق بازی می کند و او را متقاعد می کند که یک بطری شامپاین بخرد و او را به سالنی که توسط کلاهبرداری اداره می شود، برود. صبح روز بعد، شیلر به تنهایی در اتاق خواب ویران و بدون اوراق بهادار بیدار می شود. او زن را پیدا می کند و در ابتدا با او بهم می زند و بعد از آن دنبال اوراق مسروقه می گردد. او توسط صاحب سالن بیهوش می شود و به یک مسیر ریلی در نزدیکی قطار کشیده می شود.
در حالی که کلاهبردار هرچیزی که منجر به شناسایی او شود را از بین می برد، شیلر به هوش می آید و در یک کشمکش کلاهبردار را به مسیر قطار می برد و او می کشد. وقتی در یک روزنامه می بیند که ظاهراً مرده است و جسد نامعلوم کلاهبردار به عنوان شیلر مشخص شده است، شیلر فرار می کند و ناامید می شود و تصمیم می گیرد که زندگی گذشته اش را رها کند. فیلم به بیست سال بعد رسیده و می بینیم که شیلر پیر شده و ژولیده شده و درحال برداشتن زباله در یک پارک مشغول به کار است. او می بیند که خانواده اش به یک قبرستان می روند و تاج گلی را بر روی مزارش قرار می دهند. پس از صحنه های دیگر در طوفان برفی کریسمس، شیلر راهی خانه سابق خود می شو، جایی که می بیند پسرش که به او نوازندگی ویولن را آموزش داده بود اکنون نوازنده موفقی است. او دور می شود و یک دلار را که پسرش به او داده است، در جیب خود می گذارد، پسرش نمی داند که آن ولگرد پیر پدرش است.
این فیلم با رمان "راهی که همه می روند" نوشته ساموئل باتلر ارتباطی ندارد.