ذاکره

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

( ذاکرة ) ذاکرة. [ ک ِ رَ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث ذاکر. یاد. || قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است. قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطه آن یکی از حواس خمسه ظاهره است و با آن چیزهای گذشته بیاد آید و این قوّه غیر حافظه باشد چه حافظه چون کتابی است که گذشته ها را نگاه میدارد و آدمی به اراده خود هر ورقی از آن را که خواهد بگشاید و بخواند. لکن دیگر انواع حیوان فاقد آن باشند یا در آنان نهایت ضعیف بود لیکن ذاکره در آدمی و دیگر انواع جانور موجود است و اراده را در آن دخالتی نیست. بوی نوعی گل را که در کودکی برده ایم و صوت فلان خطیب را که چند سال پیش شنیده ایم و طعم فلان میوه را که در قدیم چشیده ایم یادآوردن آن برای ما به اراده میسر نتواند شد لکن با کشیدن و شنیدن و چشیدن خود آن یا چیزی مشابه آن بار دیگر بالتمام بیاد می آید و همچنین تجسم شمائل پدر ما که در طفولیت ما مرده است به اراده برای ما ممکن نباشد لکن با دیدن عکس او بیاد ما می آید همچنین سگ صاحب خود را پس از چند سال غیبت و کبوتر جفت خویش را پس از مدتی دراز با دیدن میشناسد. رجوع به حافظه شود.

فرهنگ فارسی

مونث ذاکر، یاد آورنده، قوه باطنی
۱ - ( اسم ) مونث ذاکر . ۲ - قوه ای در انسان که حوادث و اعمال و اقوال را بیاد آورد حافظه .
تانیث ذاکر .

فرهنگ عمید

۱. =ذاکر
۲. (اسم ) قوۀ باطنی که مطالب را در ذهن نگه می دارد و گاه به مناسبتی به یاد می آورد.

پیشنهاد کاربران

سلیم
ذاکره: یاد آورنده.
ذاکر زنی باهوش نیست
ذاکر یعنی بزرگ
از ریشه الذِّکر میاد به معنای حافظه و خاطره. . جمع=ذکریات
قوه باطنی
بعضی وقت ها حافظه
بعضی وقت ها خاطرات
قوه حافظه
پیشنهاد ذاکره پاک فرشته مهربان آینده نگرمادردل سوز

بپرس