ذاهب


مترادف ذاهب: رونده، ره سپر، کوشنده

لغت نامه دهخدا

ذاهب. [ هَِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از ذهاب. رونده. برونده. شونده. بشونده. || درگذرنده. || طویل الذاهب ، بسیاردراز. ج ، ذاهبون. ذاهبین.

فرهنگ فارسی

رونده، درگذرنده
( اسم ) ۱ - رونده گذرنده . ۲ - کوشنده .

فرهنگ معین

(هِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - رونده ، گذرنده . ۲ - کوشنده .

فرهنگ عمید

رونده، درگذرنده.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] ذاهب، از اصطلاحات بکار رفته در علم حدیث بوده و از الفاظ ذمّ راوی می باشد.
الفاظ ذم و جرح را دانشمندان عامه بر اساس ملاک و معیارهای خودشان دسته بندی کرده و هر دسته را در مرتبه ای قرار داده اند و یکی از آن لفظ "ذاهب" است.
رتبه اصطلاح
درباره این که این لفظ از کدام مرتبه است دو قول است:۱- برخی از مرتبه سوم جرح دانسته و گفته اند: دلالت بر اتهام به کذب، وضع یا فسق دارد؛۲- بعضی دیگر آن را از مرتبه پنجم جرح می دانند.اگر در باره راویی لفظ "ذاهب" اطلاق شود احادیث وی نوشته نمی شود و قابل اعتبار و استشهاد نیست.
سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۴۷.
۱. ↑ سیوطی، عبدالرحمن، تدریب الراوی، ج۱، ص۳۴۷.۲. ↑ سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، فتح المغیث، ج۱، ص۲۹۸.۳. ↑ سخاوی، محمد بن عبدالرحمن، فتح المغیث، ج۱، ص۳۹۸.۴. ↑ تهانوی، ظفراحمد، قواعد فی علوم الحدیث، ص۲۵۳.۵. ↑ مامقانی، عبدالله، مستدرکات مقباس الهدایه، ج۶، ص۱۹۴.
منبع
...

[ویکی الکتاب] معنی ذَاهِبٌ: رونده
ریشه کلمه:
ذهب (۵۶ بار)

پیشنهاد کاربران

به معنی کسی که می رود و چون بر وزن فاعل است می توان آن را رونده معنی کرد
رونده
ذاهب بر وزن فاعل یعنی رونده

بپرس