دیوید جان چالمرز ( به انگلیسی: David John Chalmers ) ( زاده ۲۰ آوریل ۱۹۶۶ ) فیلسوف و دانشمند علوم شناختی در زمینه فلسفه ذهن و فلسفه زبان است. وی استاد دانشگاه ملی استرالیا و دانشگاه نیویورک[ ۱] و همچنین مدیر مرکز خودآگاهی در دانشگاه ملی استرالیا است. در سال ۲۰۱۳ او به عنوان همکار فرهنگستان هنر و علوم آمریکا انتخاب شد.
کار معروف وی در فلسفه ذهن طرح مسئله دشوار خودآگاهی است. این مسئله را در کتاب ذهن خودآگاهی و مقاله رویارویی با مشکل دشوار خودآگاهی مطرح کرده است. چالمرز میان مشکلات آسان خودآگاهی از قبیل یافتن همبسته های عصبی آگاهی و مشکل دشوار خودآگاهی تمایز قائل می شود. مشکل دشوار این است که اصلاً چرا خودآگاهی وجود دارد؟ چگونه از سازوکارهای فیزیکی و عصبی خودآگاهی ظهور می یابد؟ این دیدگاه تجربه ذهنی را که به کیفیات ذهنی معروفند، مستقل از رفتار در نظر می گیرد. به نظر او میان دستگاه فیزیکی و دستگاه ذهنی یک شکاف تبیینی وجود دارد.
او در استدلال های خود یک زامبی فلسفی ابداع می کند: زامبی همانند یک شخص معمولی رفتار می کند و سخن می گوید اما فاقد هرگونه تجربه ذهنی است. چالمرز استدلال می کند که زامبی تصورپذیر بوده و از لحاظ منطقی ممکن است.
تفاوت اساسی بین مسائل ساده ( شناختی ) و مسئله دشوار ( پدیداری ) آگاهی در این است که مسائل آسان حداقل به لحاظ نظری از طریق استراتژی غالب در فلسفه ذهن یعنی فیزیکالیسم قابل پاسخگویی هستند. قائلان به غیرحذف انگاری ( مانند چالمرز، نیگل، سرل و . . . ) با طرح مسئله شکاف تبیینی، به دوگانه انگاری نزدیک میشوند؛آنچه چالمرزآنرا «دوگانه انگاری طبیعی» مینامد؛ دوگانه انگاری است چون معتقد است امور ذهنی به لحاظ وجودشناختی متمایز و غیرقابل تحویل به سیستمهای فیزیکی هستند و طبیعی انگاری است چون معتقد است امور ذهنی از سیستمهای فیزیکیای مانند مغز ظهور مییابند. . . . . چالمرز چنین تلقیای را «دوگانهانگاری ویژگی» مشخص میکند. چالمرز استدلال می کند که آگاهی یک ویژگی بنیادی است که از نظر هستی شناختی مستقل از هر ویژگی فیزیکی شناخته شده ( و یا حتی ویژگیهای فیزیکی ممکن ) است، ولی احتمالاً شبهقوانینی روان فیزیکی وجود دارند که تعیین می کنند کدام سیستم فیزیکی با کدام نوع کیفیت مرتبط است. ادامه اعتقاد به چنین قوانینی باعث میشود که او نسبت به ایدهی «همهآگاهپنداری» که خودش آنرا «همهپیشآگاهپنداری» مینامد، گشوده باشد: ایدهای که همهچیز را یا لااقل «موجودات فیزیکی بنیادین» را آگاه میداند.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفکار معروف وی در فلسفه ذهن طرح مسئله دشوار خودآگاهی است. این مسئله را در کتاب ذهن خودآگاهی و مقاله رویارویی با مشکل دشوار خودآگاهی مطرح کرده است. چالمرز میان مشکلات آسان خودآگاهی از قبیل یافتن همبسته های عصبی آگاهی و مشکل دشوار خودآگاهی تمایز قائل می شود. مشکل دشوار این است که اصلاً چرا خودآگاهی وجود دارد؟ چگونه از سازوکارهای فیزیکی و عصبی خودآگاهی ظهور می یابد؟ این دیدگاه تجربه ذهنی را که به کیفیات ذهنی معروفند، مستقل از رفتار در نظر می گیرد. به نظر او میان دستگاه فیزیکی و دستگاه ذهنی یک شکاف تبیینی وجود دارد.
او در استدلال های خود یک زامبی فلسفی ابداع می کند: زامبی همانند یک شخص معمولی رفتار می کند و سخن می گوید اما فاقد هرگونه تجربه ذهنی است. چالمرز استدلال می کند که زامبی تصورپذیر بوده و از لحاظ منطقی ممکن است.
تفاوت اساسی بین مسائل ساده ( شناختی ) و مسئله دشوار ( پدیداری ) آگاهی در این است که مسائل آسان حداقل به لحاظ نظری از طریق استراتژی غالب در فلسفه ذهن یعنی فیزیکالیسم قابل پاسخگویی هستند. قائلان به غیرحذف انگاری ( مانند چالمرز، نیگل، سرل و . . . ) با طرح مسئله شکاف تبیینی، به دوگانه انگاری نزدیک میشوند؛آنچه چالمرزآنرا «دوگانه انگاری طبیعی» مینامد؛ دوگانه انگاری است چون معتقد است امور ذهنی به لحاظ وجودشناختی متمایز و غیرقابل تحویل به سیستمهای فیزیکی هستند و طبیعی انگاری است چون معتقد است امور ذهنی از سیستمهای فیزیکیای مانند مغز ظهور مییابند. . . . . چالمرز چنین تلقیای را «دوگانهانگاری ویژگی» مشخص میکند. چالمرز استدلال می کند که آگاهی یک ویژگی بنیادی است که از نظر هستی شناختی مستقل از هر ویژگی فیزیکی شناخته شده ( و یا حتی ویژگیهای فیزیکی ممکن ) است، ولی احتمالاً شبهقوانینی روان فیزیکی وجود دارند که تعیین می کنند کدام سیستم فیزیکی با کدام نوع کیفیت مرتبط است. ادامه اعتقاد به چنین قوانینی باعث میشود که او نسبت به ایدهی «همهآگاهپنداری» که خودش آنرا «همهپیشآگاهپنداری» مینامد، گشوده باشد: ایدهای که همهچیز را یا لااقل «موجودات فیزیکی بنیادین» را آگاه میداند.
wiki: دیوید چالمرز