( ( حروف کلمات را میسازند و معنا و مفهوم دارند ) )
حرف ( دال ) یا واکه دال از ریشه ( ودا - وهدا - ویدا - دا ) در زبان سانسکریت به معنای نگاه به درون یا مدیتیشن است.
این واکه مفهوم دانایی و تفکر و اندیشیدن را میرساند.
... [مشاهده متن کامل]
دانش - درون - دیده - video - دیدگان. . .
معنای مجازی بسیاری پیدا کرده است
( دیل و دانوش ) در ترکی به معنای زبان و حرف زدن. . از همین ریشه است چرا که مجازا به معنای اگاهی دادن است و دانش و علم از طریق زبان بیان میشود. .
در فارسی چانه زدن و زبان زدن به معنای معامله است که با عضو زبان انجام میشود. . .
deal - tell - talk - the
همگی به ریشه زبان و اگاهی دادن با عضو زبان باز میگردد
و deal معامله و چانه زدن فارسی است
داد به معنای فریاد است که بیشتر افراد ستمدیده اینکار را برای داد خواستن انجام میدهند. . .
داد - دادگاه - دادگر - دادار -
که فریاد درون با عضو زبان انجام میشود
( دلیل ) در عربی با عضو زبان بیان کردن نکات و مفاهیم است
پس عضو زبان که اگاهی را میرساند و مفهوم اگاهی از نگاه به درون گرفته شده است بسیار پرکاربرد است
( دل ) در فارسی به درونی ترین عضو انسان گفته میشود و مجازا به قلب هم گفته میشود.
عالم درون و برون که اشاره به مفهوم درون گرایی و برون گرایی دارد
وخود کلمه ( درون ) از حرف دال و حرف ( ر ) تشکیل شده است که به معنای روان شدن و فرو رفتن در درون است.
پس مفهوم دیگر فرو رفتن در عمق و چیز ناشناخته است
درون - اندر - در - دریا - دور - دار - دود - . . . به مفهوم فرو رفتن در عمق چیزی است. . . . که باز اشاره حرف دال و فرو رفتن به عمق درون است
عالم ( دون ) یا پایین باز از مفهوم در خود فرو رفتن است که در اینجا از عالم دیگر به معنای عالم والا و بالا و بر استفاده میشود و واژگان دنائت و دانی و دانه و دم. . . . از ان گرفته شده است
دال در کلمات عربی ( دین ) اشاره به مذهب و ایین است که از خود اگاهی و اعمال فردی می اید. .
در دعاو دعوت که از درون انسان برمیخیزید پیدا میشود
دال در لغات بسیاری از کلمات فارسی یافت میشود که تقریبا در بیشتر آنها از مفاهیم مجازی نگاه به درون گرفته شده است
در کلمه دامن یا دامنه یا دومن به معنای پایین که از اشاره به عالم دون و پایین می اید. .
در پیدا و هویدا از اگاهی یافتن به مسئله یا وضعیتی می اید
در دارا و داشتن به معنای داشته بسیار گرانبها که همان تسلط بر عالم درون است می اید
در خود - خدا - واژه دال نمودار است
در واژگان دیو و دد و دندان و دنده و درنده. . . که همه ما میدانیم گاهی فرو رفتن در خود همانند دیوانگی و وادادگی است و واژگان دیوانه و دیو که اشاره به خدایانی دارند که اهرمن گونه و کج اندیش بوده اند
دادن از داریی ارزشمند خود که در گذشته اگاهی به درون بالاترین ارزش بود و علم جایگاه ویژه داشته و کم کم مجازا به دیگر زمینه ها کشیده شده است
در دوست و دست و داستان و دو و دویدن . . . . تقریبا ردپای مفهوم دال هویدا است
تقریبا میشود واژه دال که نگاه به درون انسان دارد و معانی مجاز بسیاری از ان گرفته شده است رد ان را در همه جای زبان فارسی و ترکی و عربی و انگلیسی و هندی و تقریبا تمام زبانهای دنیا دید!!!!
دَمیا = به زند و پازند به معنی "خون" است . . . . . . ریشه دم در عربی
نمیدانم دهخدا چگونه دم سپیده دمان را به چم نفش گرفته؟
دم بچم زمان است براستی همان واژه زمان راست و درستش دم است و این دم هیچ پیوندی با دمیدن و دمشت ندارد این دم همریشه time است و در پارسی با وازگان بسیاری امده مانند
... [مشاهده متن کامل]
هردم=هرزمان
دمادم=پیوسته
دم امدن/دم دم رفتن=زمان امدن و زمان رفتن
سردم=عصر/دوره
سردمدار =سرور یک زمان
سپیده دم=زمان سپیده بامداد
همدم/همادم=معاصر/یکدم/همزمان
فرادم=اغاز/نخستین از نگاه زمانی
افدم=واپسین از نگاه زمانی/عاقبت
دمن/تمن=عمر
دمال/دماله=دمباله زمانی/دنباله/ ادامه
واژگان زمان و مدام و ادامه در عربی از این پارسی واژ آمده ( در انگلیسی time ) در پارسی دم زمان است و گذشت زمان را دام گویند چون گذر و گذار و تب و تاب
در ایران خوبان کرد که پیوسته پاسداران پهلوی بوده اند هنوز زمان را دم میگویند
دم =به فتح د
درزبان های ایرانی به معنای //آن ، لحظه ، وقت ، هنگام //است .
دم =به فتح د
درزبان های ایرانی به معنای نفس و دم وبازدم و گرمای نفس //است
دم =درزبان لکی علاوه بردومعنای بالا به معنای// دهان و کام//نیزمی باشد .
دمع یعنی اشک.
دموع یعنی اشک ها جمع دمع.
دم یعنی خون.
برای یادسپاری آسانتر می توان از زیارات و دعاها استفاده کرد.
لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
بجای اشک بر تو خون می گریم.
... [مشاهده متن کامل]
شباهت دَم و دَمع خیلی زیاد است دمع یک عین زیادتری دارد در ضمن عین در عربی یعنی چشم، گویا خون چشم می شود: اشک.
اما توضیح بیشتری درباره زیارت ناحیه مقدسه:
برای امام حسین ( ع ) زیارت های مختلفی نقل شده است. یکی از این زیارت ها، زیارتی است که از ناحیه مقدس امام زمان ( ع ) صادر شده و به همین دلیل به زیارت ناحیه مقدسه معروف شده است. این متن، که به نقلی امام زمان ( ع ) با آن جدّ بزرگوار و شهید خود امام حسین ( ع ) را زیارت کرده اند مورد تأیید علمای شیعه قرار گرفته است. در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه چنین آمده: فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً، وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَیْکَ وَ تَأَسُّفاً عَلَی مَا دَهَاکَ وَ تَلَهُّفاً، حَتَّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاکْتِیَاب؛صبح و شب برای تو ناله می کنم و بجای اشک بر تو خون می گریم. این کار را به خاطر حسرت خوردن بر تو و از روی ناراحتی و بلایی که بر تو وارد شده و از روی اندوه و حزن بر تو انجام می دهم. تا این که از غم مصیبت ها و غصه ناراحتی بمیرم.
با دقت در متن این زیارت؛ معلوم می شود که این عبارت ها، کنایه از شدّت ناراحتی و غم و اندوه است؛ نه این که معنای حقیقی آن اراده شده باشد.
"دَم" را می توان واحدی کوچک از زمان به اندازه ی " یک نفس کشیدن" دانست. با اغماض آنرا به معنیِ "لحظه" ، " ثانیه" و "دقیقه" هم بیان کرده اند.
دم واژه ای فارسی به معنای نفس و لحظه می باشد که به شکل �دم و بازدم و دمیدن � کار برد دارد
همچنین به شکل �دمادم� کاربرد دارد و همچنین به شکل دم کشیدن برای پختن برنج و آماده شدن چای کاربرد دارد .
دم به معنای خون نیز واژه ای عربی است که با واژه های آرامی �دما� عبری �دم� و آکدی �دامو� هم ریشه می باشد .
... [مشاهده متن کامل] اضافهٔ ستون فقرات بیش از کمر. ادامه، دنباله، زائدهٔ ای از جنس مو، گوشتی یا استخوانی، غضروفی. در حیوانات مانند سگ سانان و گربه سانان. در اسبها.
به معنی دنباله. ادامهٔ ستون مهره ها. دُم جانوران مهره دار، و در امثال و حکم آدمهای شرور را دُم بریده و یا دُم دار می خواندند. در بعضی انسانها زائدهٔ غیرطبیعی در ستون فقرات دیده شده.
یک دم :یک لحظه بدون درنگ
دم و دمبه و دمبلان از ریشه دنبال است که در بیان دمبال هم خوانده می شود حسن رفت دمبال فلانی
واژه دم
معادل ابجد 44
تعداد حروف 2
تلفظ dam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: دِماء] [قدیمی]
مختصات ( دُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی dam
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
دم _dam_ یعنی دهان در زبان لری
دُم مثل جانوران دم دارند
اژدهای ثروت دم بلندی دارد
دم مثل نفس کشیدن
دم عیسوی که برهرمریضی شفا می داد
جلو ( دَمِ در = جلوی در )
سایدا اسم زیبایی است که معنی سایه مادر است
#دمب یا دم
از ریشه واژه پارسی باستان dwm ( b' ) دوم و واژه اوستایی duma دوما است.
دوما در آغار به چم. آلت تناسلی مردانه بوده است. ولی در گذر زمان دچار دگرگونی شده و به چم دم در آمده است
... [مشاهده متن کامل]
دم به پاره ای از بدن جانداران گفته میشود از پشت اویزان است.
و به دم کوچک دمک گفته میشود
دم را دمب و دمک را دمبک گفته اند
دمنبه. همان دمک یا دمبک است که به دم گوسفند گویند.
این واژه وارد زبان اروپاییان شده و در آامانی کهن به ریخت *tuppaz در امده و امروز در زبان انگلیسی به ریخت top در امده است.
@iranaryan
https://en. m. wiktionary. org/wiki/دنب#Persian
دم فرو بردن و برآمدنش، دم فروبردن یعنی نفس داخل کشیدن و بر آمدنش یعنی هوای داخله بدن رو بیرون دادن هست
مفهوم =خون
مثل=اولیای دم
یعنی=صاحبان خون
همنشین
معنی آن ، ثانیه، حین زمان، گاه، لحظه
متضاد بازدم
هوای دم هم به معنی هوای گرفته و شرجی و گرم به کار میره
واژگان:
《دنبال، دم، دنب》فارسی هستند .
《دنبال》 از ریشه ی دُم به معنی پشت است.
خود واژه ی دم که ریشه است، هم بکار میرود.
این واژه بصورت دال ( پشت ) به زبان ترکی راه یافته.
و می گویند دونماک ( چرخیدن ، دور زدن ) هم ریشه اسش است😂🤦🏻♂️ولی خود 《دون》 از واژه ی ، ( دمب، دنب ) یا دُور ( دور زدن ) گرفته شده
... [مشاهده متن کامل]
دور هم ریشه ی فارسی دارد:
Turn ( دور ) - دور dor، تور tor. واژه آریایی turn در ایران ( خوانسار - گلپایگان ) به صورت توریدن ( چرخیدن ) و توراندن ( چرخاندن ) به کار میرود. واژه دور نیز در همین معنا بکارمیرود که درآلمانی به صورت drehen - dwerah و در فرهنگ زبان پهلوی به صورتهای dvār ( در - درب - دوار - گردش - چرخش - دایره ) و dvārak ( دایره ای - دواری - دوره ای ) و dorak ( دور - پیرامون - گرداگرد ) آمده است. برای همین هم اکنون در بسیاری از گویشهای ایرانی به جای بشقاب واژه دوری را به کار میبرند
همچنین=�در پارسی پهلوی ( دوره ) بصورت" دورک " بوده است. برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
《افزون بران می توانیم بگوییم ( دون ) در ترکی، از دُمب یا دنب فارسی گرفته شده است》
دنب . [ دُمْب ْ ] ( اِ ) دم و دمب وذنب . ( ناظم الاطباء ) . به معنی دم است که در مقابل سرباشد و به عربی ذنب خوانند. ( برهان ) ( از لغت محلی شوشتر ) . به معنی دم بهائم است . ( از غیاث ) . دم ، اعم ازآنکه از حیوان باشد یا پرنده . دمب . ذنب عرب معرب ازاین کلمه ٔ 《فارسی》 است .
🚫ذنب در عربی و دال و دونمک در ترکی هم از واژه ی فارسی ( دُم، دنب ) گرفته شده اند. 🚫
دم ( dom ) : در زبان روسی به معنی خانه است
ریشه یابی واژه ی #دنبال #دم #دنب #ذنب #دال ( به معنی عقب ) ✅
این واژه در فارسی به صورت دنبال موجود است و دقیقا به معنی عقب است.
در واقع این واژه هم بن با دنب و دم در فارسی است که در فرهنگ لغت معین چنین بیان شده است :
... [مشاهده متن کامل] <<دُ )="" (="" اِمر.="" )="" 1="" -="" دم="" ،="" دنب="" .="" 2="" -="" عقب="" یا="" پسِ="" چیزی="" .="">>
جالب تر این است که واژه ی ذنب در عربی هم به معنی پشت است و عیان است که همان واژه ی دنبال است. 🛑
این واژه از بن دونمک - d�nmək است به معنی تبدیل شدن , دگرگون کردن , پشت کردن ( تشبیها ) ، چرخیدن و. . .
واژه ی دال از حذف حرف *ن* تشکیل شده
و همان واژه ی دنبال است در واقع فرم فارسی آن دنبال است فرم اصلی d�nmal است. 🛑
اوز دوندری
روی برگرداند
مندن دوندو
از من رو گرداند , پشت کرد
از همین تشبیه پشت کردن به اسم d�nbal تبدیل شده
d�nmə al
از این تشبیه معنی دنباله و پشت گرفته است که به حالتی از پشت اطلاق شده
واژگان ذنب در عربی ، دنب و دم در فارسی همگی ترکی هستند.
ذنب که مشخص است
دم و دنب هم مخفف شده ی واژه ی دنبال ترکیست و چنین اتفاقاتی باعث تشکیل اسم ها صفت ها و واژگان میشود
اگر بحثی بر سر دم در فارسی باشد بی شک آن را فارسی مینامند اما در ریشه یابی عاجزند. 🔴دُ>
در کوردی یعنی دهان
دم: [اصطلاح مداحی ] مقصود همان نوحه یا سرود است و قسمتی از آن، که توسط مستمعان، به تکرار گفته می شود. این کار بعد از برنامه مرثیه خوانی مداح، اجرا می شود.
دم :[ اصطلاح طب سنتی ]یا همان خون مایعی سرخ رنگ، گرم و مرطوب است که وظیفه آن تغذیه اندام ها است. خون طبیعی سرخ رنگ، شیرین، دارای طبعی گرم و عاری از بوی بد است. خونی که از جگر خارج شده و به قلب می رود حاوی
... [مشاهده متن کامل] سودا، صفرا و بلغم است. به همین دلیل غلظت زیادی دارد. اما در مسیر خود مقداری از اخلاط و آب اضافی را از دست داده و سرخ تر، روان تر و روشن تر می شود.
زمان کوتاه ولحظه
دم به معنی حرف زدن دم بر نیاورد
به معناى خون ، این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) از واژه " دَمیا Damiya " در پهلوى برداشته و اقتباس کرده اند و الدم ، الدمویة را ساخته اند!!!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)