دمع یعنی اشک.
دموع یعنی اشک ها جمع دمع.
دم یعنی خون.
برای یادسپاری آسانتر می توان از زیارات و دعاها استفاده کرد.
لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً
بجای اشک بر تو خون می گریم.
... [مشاهده متن کامل]
شباهت دَم و دَمع خیلی زیاد است دمع یک عین زیادتری دارد در ضمن عین در عربی یعنی چشم، گویا خون چشم می شود: اشک.
اما توضیح بیشتری درباره زیارت ناحیه مقدسه:
برای امام حسین ( ع ) زیارت های مختلفی نقل شده است. یکی از این زیارت ها، زیارتی است که از ناحیه مقدس امام زمان ( ع ) صادر شده و به همین دلیل به زیارت ناحیه مقدسه معروف شده است. این متن، که به نقلی امام زمان ( ع ) با آن جدّ بزرگوار و شهید خود امام حسین ( ع ) را زیارت کرده اند مورد تأیید علمای شیعه قرار گرفته است. در بخشی از زیارت ناحیه مقدسه چنین آمده: فَلَأَنْدُبَنَّکَ صَبَاحاً وَ مَسَاءً، وَ لَأَبْکِیَنَّ عَلَیْکَ بَدَلَ الدُّمُوعِ دَماً، حَسْرَةً عَلَیْکَ وَ تَأَسُّفاً عَلَی مَا دَهَاکَ وَ تَلَهُّفاً، حَتَّی أَمُوتَ بِلَوْعَةِ الْمُصَابِ وَ غُصَّةِ الِاکْتِیَاب؛صبح و شب برای تو ناله می کنم و بجای اشک بر تو خون می گریم. این کار را به خاطر حسرت خوردن بر تو و از روی ناراحتی و بلایی که بر تو وارد شده و از روی اندوه و حزن بر تو انجام می دهم. تا این که از غم مصیبت ها و غصه ناراحتی بمیرم.
با دقت در متن این زیارت؛ معلوم می شود که این عبارت ها، کنایه از شدّت ناراحتی و غم و اندوه است؛ نه این که معنای حقیقی آن اراده شده باشد.
"دَم" را می توان واحدی کوچک از زمان به اندازه ی " یک نفس کشیدن" دانست. با اغماض آنرا به معنیِ "لحظه" ، " ثانیه" و "دقیقه" هم بیان کرده اند.
دم واژه ای فارسی به معنای نفس و لحظه می باشد که به شکل �دم و بازدم و دمیدن � کار برد دارد
همچنین به شکل �دمادم� کاربرد دارد و همچنین به شکل دم کشیدن برای پختن برنج و آماده شدن چای کاربرد دارد .
دم به معنای خون نیز واژه ای عربی است که با واژه های آرامی �دما� عبری �دم� و آکدی �دامو� هم ریشه می باشد .
... [مشاهده متن کامل] اضافهٔ ستون فقرات بیش از کمر. ادامه، دنباله، زائدهٔ ای از جنس مو، گوشتی یا استخوانی، غضروفی. در حیوانات مانند سگ سانان و گربه سانان. در اسبها.
به معنی دنباله. ادامهٔ ستون مهره ها. دُم جانوران مهره دار، و در امثال و حکم آدمهای شرور را دُم بریده و یا دُم دار می خواندند. در بعضی انسانها زائدهٔ غیرطبیعی در ستون فقرات دیده شده.
یک دم :یک لحظه بدون درنگ
دم و دمبه و دمبلان از ریشه دنبال است که در بیان دمبال هم خوانده می شود حسن رفت دمبال فلانی
واژه دم
معادل ابجد 44
تعداد حروف 2
تلفظ dam
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: دِماء] [قدیمی]
مختصات ( دُ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی dam
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
لغت نامه دهخدا
دم _dam_ یعنی دهان در زبان لری
دُم مثل جانوران دم دارند
اژدهای ثروت دم بلندی دارد
دم مثل نفس کشیدن
دم عیسوی که برهرمریضی شفا می داد
جلو ( دَمِ در = جلوی در )
سایدا اسم زیبایی است که معنی سایه مادر است
#دمب یا دم
از ریشه واژه پارسی باستان dwm ( b' ) دوم و واژه اوستایی duma دوما است.
دوما در آغار به چم. آلت تناسلی مردانه بوده است. ولی در گذر زمان دچار دگرگونی شده و به چم دم در آمده است
... [مشاهده متن کامل]
دم به پاره ای از بدن جانداران گفته میشود از پشت اویزان است.
و به دم کوچک دمک گفته میشود
دم را دمب و دمک را دمبک گفته اند
دمنبه. همان دمک یا دمبک است که به دم گوسفند گویند.
این واژه وارد زبان اروپاییان شده و در آامانی کهن به ریخت *tuppaz در امده و امروز در زبان انگلیسی به ریخت top در امده است.
@iranaryan
https://en. m. wiktionary. org/wiki/دنب#Persian
دم فرو بردن و برآمدنش، دم فروبردن یعنی نفس داخل کشیدن و بر آمدنش یعنی هوای داخله بدن رو بیرون دادن هست
مفهوم =خون
مثل=اولیای دم
یعنی=صاحبان خون
همنشین
معنی آن ، ثانیه، حین زمان، گاه، لحظه
متضاد بازدم
هوای دم هم به معنی هوای گرفته و شرجی و گرم به کار میره
واژگان:
《دنبال، دم، دنب》فارسی هستند .
《دنبال》 از ریشه ی دُم به معنی پشت است.
خود واژه ی دم که ریشه است، هم بکار میرود.
این واژه بصورت دال ( پشت ) به زبان ترکی راه یافته.
و می گویند دونماک ( چرخیدن ، دور زدن ) هم ریشه اسش است😂🤦🏻♂️ولی خود 《دون》 از واژه ی ، ( دمب، دنب ) یا دُور ( دور زدن ) گرفته شده
... [مشاهده متن کامل]
دور هم ریشه ی فارسی دارد:
Turn ( دور ) - دور dor، تور tor. واژه آریایی turn در ایران ( خوانسار - گلپایگان ) به صورت توریدن ( چرخیدن ) و توراندن ( چرخاندن ) به کار میرود. واژه دور نیز در همین معنا بکارمیرود که درآلمانی به صورت drehen - dwerah و در فرهنگ زبان پهلوی به صورتهای dvār ( در - درب - دوار - گردش - چرخش - دایره ) و dvārak ( دایره ای - دواری - دوره ای ) و dorak ( دور - پیرامون - گرداگرد ) آمده است. برای همین هم اکنون در بسیاری از گویشهای ایرانی به جای بشقاب واژه دوری را به کار میبرند
همچنین=�در پارسی پهلوی ( دوره ) بصورت" دورک " بوده است. برابر کتاب فرهنگ برابرهای پارسی واژه های بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
《افزون بران می توانیم بگوییم ( دون ) در ترکی، از دُمب یا دنب فارسی گرفته شده است》
دنب . [ دُمْب ْ ] ( اِ ) دم و دمب وذنب . ( ناظم الاطباء ) . به معنی دم است که در مقابل سرباشد و به عربی ذنب خوانند. ( برهان ) ( از لغت محلی شوشتر ) . به معنی دم بهائم است . ( از غیاث ) . دم ، اعم ازآنکه از حیوان باشد یا پرنده . دمب . ذنب عرب معرب ازاین کلمه ٔ 《فارسی》 است .
🚫ذنب در عربی و دال و دونمک در ترکی هم از واژه ی فارسی ( دُم، دنب ) گرفته شده اند. 🚫
دم ( dom ) : در زبان روسی به معنی خانه است
ریشه یابی واژه ی #دنبال #دم #دنب #ذنب #دال ( به معنی عقب ) ✅
این واژه در فارسی به صورت دنبال موجود است و دقیقا به معنی عقب است.
در واقع این واژه هم بن با دنب و دم در فارسی است که در فرهنگ لغت معین چنین بیان شده است :
... [مشاهده متن کامل] <<دُ )="" (="" اِمر.="" )="" 1="" -="" دم="" ،="" دنب="" .="" 2="" -="" عقب="" یا="" پسِ="" چیزی="" .="">>
جالب تر این است که واژه ی ذنب در عربی هم به معنی پشت است و عیان است که همان واژه ی دنبال است. 🛑
این واژه از بن دونمک - d�nmək است به معنی تبدیل شدن , دگرگون کردن , پشت کردن ( تشبیها ) ، چرخیدن و. . .
واژه ی دال از حذف حرف *ن* تشکیل شده
و همان واژه ی دنبال است در واقع فرم فارسی آن دنبال است فرم اصلی d�nmal است. 🛑
اوز دوندری
روی برگرداند
مندن دوندو
از من رو گرداند , پشت کرد
از همین تشبیه پشت کردن به اسم d�nbal تبدیل شده
d�nmə al
از این تشبیه معنی دنباله و پشت گرفته است که به حالتی از پشت اطلاق شده
واژگان ذنب در عربی ، دنب و دم در فارسی همگی ترکی هستند.
ذنب که مشخص است
دم و دنب هم مخفف شده ی واژه ی دنبال ترکیست و چنین اتفاقاتی باعث تشکیل اسم ها صفت ها و واژگان میشود
اگر بحثی بر سر دم در فارسی باشد بی شک آن را فارسی مینامند اما در ریشه یابی عاجزند. 🔴دُ>
در کوردی یعنی دهان
دم: [اصطلاح مداحی ] مقصود همان نوحه یا سرود است و قسمتی از آن، که توسط مستمعان، به تکرار گفته می شود. این کار بعد از برنامه مرثیه خوانی مداح، اجرا می شود.
دم :[ اصطلاح طب سنتی ]یا همان خون مایعی سرخ رنگ، گرم و مرطوب است که وظیفه آن تغذیه اندام ها است. خون طبیعی سرخ رنگ، شیرین، دارای طبعی گرم و عاری از بوی بد است. خونی که از جگر خارج شده و به قلب می رود حاوی
... [مشاهده متن کامل] سودا، صفرا و بلغم است. به همین دلیل غلظت زیادی دارد. اما در مسیر خود مقداری از اخلاط و آب اضافی را از دست داده و سرخ تر، روان تر و روشن تر می شود.
زمان کوتاه ولحظه
دم به معنی حرف زدن دم بر نیاورد
به معناى خون ، این واژه از اساس پارسى و پهلوى ست و تازیان ( اربان ) از واژه " دَمیا Damiya " در پهلوى برداشته و اقتباس کرده اند و الدم ، الدمویة را ساخته اند!!!
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٨)