که پیروزگر باد همواره شاه
بافزایش دانش و دستگاه.
فردوسی.
خداوند پیروزی و دستگاه خداوند کیوان و بهرام و ماه.
فردوسی.
به مردی و پیروزی و دستگاه به فر و به برز و به تخت و کلاه.
فردوسی.
کند تخمه سام نیرم تباه شکست اندر آرد بدین دستگاه.
فردوسی.
برین تخت زر چون نشسته ست شاه به داد و به پیروزی و دستگاه.
فردوسی.
کزویست پیروزی و دستگاه هم او آفریننده هور و ماه.
فردوسی.
همی گفت هرکس که راند سپاه خرد باید و مردی و دستگاه.
فردوسی.
ز داد و ز فر و ز اورنگ شاه وزآن روشنی بخت و آن دستگاه.
فردوسی.
که چندان سرافرازی و دستگاه بزرگی و اورند و فر و کلاه.
فردوسی.
شد آن پادشاهی و چندان سپاه بزرگی و مردی و آن دستگاه.
فردوسی.
اگر نیستی داد بهرام شاه مراو را کجا ماندی دستگاه.
فردوسی.
سکندر فروماند ازآن جایگاه وزآن فر و اورند و آن دستگاه.
فردوسی.
کجا آن جهان جستن ساوه شاه کجا آنهمه گنج و آن دستگاه.
فردوسی.
هرآنکس که بودی ورا دستگاه ببستی به شهر اندر آئین براه.
فردوسی.
کنون شاه خاقان نه مردیست خردهمش دستگاهست و هم دستبرد.
فردوسی.
برآنم که او را ز هرسو سپاه بیاید که هستش چنین دستگاه.
فردوسی.
همش دستگاه است و هم دل فراخ یکی کلبه سازید در پیش کاخ.
فردوسی.
نبینم سزای کسی در سپاه بیشتر بخوانید ...