همی زند نفس سرد با هزار نفس
در کونده ویران دریچه های دمان.
قریع الدهر.
مال فراز آوری بکار نداری تا ببرند از در و دریچه و پاچنگ.
ابوعاصم.
شه چو بنشست بر دریچه هزل ملک بیرون پرد ز روزن عزل.
سنائی.
سوی هوای دلها روزن مصلبش می گشاید تا مرغان معنی درپرند، سوی بازار جانها دریچه مشبکش آفتاب گه می کند که به بنیاد هیکل وجود آدمی ماند. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 89 ). از دریچه فکرت و روزن دل همه ذرات احوال و دقایق اشکال ، روشن و هویدا بیند. ( منشآت خاقانی چ دانشگاه ص 11 ).سر درآرد بدین دریچه تنگ
سربلند جهان شود سرهنگ.
نظامی.
نقابیست این دود در پیش نور.دریچه دریچه زهم گشته دور.
نظامی.
وزیر از مواعید او بکلی مأیوس گشت و به قضا رضا داده دیده انتظار بر دریچه اصطبار گذاشت. ( رشیدی ).از هر دریچه شکل صلیبی چو رومیان
بر زنگ رنگ روی بحیرا برافکند.
خاقانی.
چون مشبک خان زنبوران ز آه عاشقان بس دریچه کاندرین بام نه ایوان آمده.
خاقانی.
نعیم خطه شیراز و لعبتان بهشتی ز هر دریچه نگه کن که حور بینی و عین را.
سعدی.
ببند یک نفس ای آسمان دریچه صبح برآفتاب ، که امشب خوش است با قمرم.
سعدی.
وجود عاریت و خانه ای است بر ره سیل چراغ عمر نهاده ست بر دریچه باد.
سعدی.
دل از دریچه فکرت به نفس ناطقه دادنشان حالت زارم که زارتر می گشت.
سعدی.
خواهرش از غرفه بدید و دریچه برهم زد. ( گلستان سعدی ). متوکل برغرفه و دریچه ای از سرای خود بنشست. ( تاریخ قم ص 202 ).بیشتر بخوانید ...