درک تجسمی ( به انگلیسی: embodied cognition ) ، استدلال می نماید که بیشتر ویژگی های شناختی، چه مربوط به انسان باشد یا غیرانسان، به وسیله ابعاد جسمانی آن موجود شکل می گیرد. ویژگی های شناختی شامل ساختارهای ذهنی سطح بالا ( مانند مفاهیم و رده بندی ها ) و توانایی انجام فعالیت های شناختی گوناگون ( مانند استدلال و داوری ) می باشد. ابعاد جسمانی شامل این موارد است: دستگاه حرکتی، دستگاه ادراکی، تعاملات جسم با محیط ( وابستگی به موقعیت ) و فرضیات مبتنی بر جهانی که در ساختار موجود ساخته می شود.
تز تجسمی ذهن سایر نظریات مانند شناخت گرایی، [ الف] محاسبه گرایی و دوگانه انگاری دکارتی را به چالش می کشد. [ ۱] [ ۲] این نظریه دارای ارتباط نزدیکی با نظریاتی چون تز ذهن گسترش یافته، [ ب] شناخت موقعیتی و وضع گرایی است. نسخه مدرن این نظریه براساس بینش هایی است که از تحقیقات تازه در حوزه های روان شناسی، زبان شناسی، علوم شناختی، سیستم های دینامیکی، هوش مصنوعی، روباتیک، شناخت حیوانی، «شناخت نباتی»[ پ] و عصب شناسی بدست آمده است.
طرفداران تز درک تجسمی بر نقش فعالانه و قابل توجه که بدن در شکل دهی شناخت و درک کردن ظرفیت های ذهنی و شناختی یک عامل، ایفا می کند تأکید دارند. درک تجسمی در فلسفه بدین معنی است که شناخت یک عامل تنها محصول تجسم ذهنی وی از جهان نبوده، بلکه قویاً تحت تأثیر ابعاد جسمانی عامل قرار دارد، که فراتر از خود ذهن است. [ ۱] از این رو، تز تجسم می خواهد تجارب جسمانی عامل را در تمامی انواع شناخت مجدداً معرفی نماید. البته این یک تز گسترده بوده و شامل انواع مختلف تجسم شامل تجسم قوی و ضعیف می باشد. [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶] در تلاشی برای آشتی دادن علوم شناختی با تجربه انسانی، وریلا و همکارانش[ ت] در رویکرد وضع گرایی خود نسبت به شناخت، «تجسم» را قرار ذیل تعریف می کنند:[ ۳]
این مفهوم دوگانه که واریلا و همکاران به تز تجسم نسبت می دهد، روی چندین بعد شناخت تأکید دارد که محققین در حوزه های مختلف، مانند فلسفه، علوم شناختی، هوش مصنوعی، روان شناسی و عصب شناسی در آن دخیل هستند. این تعریف عمومی از تجسم با مشکلاتی نیز روبرو است. یکی از پیامدهای این تأکید بالای جسم، تجربه، فرهنگ، شرایط و مکانیزم های شناختی یک عامل در جهان این است که نظریات و رویکردهای مجزای درک تجسمی اغلب باهم در یک هم پوشی قرار می گیرند. به عنوان مثال تزهای شناخت گسترش یافته و شناخت موقعیتی معمولاً یکی پنداشته شده و همیشه وقت از هم تفکیک نمی گردند. به همین گونه چون بُعدهای مختلف تز تجسم به درجات مختلف مورد تأیید قرار گرفته اند، بهتر است تا درک تجسمی نسبت به یک نظریهٔ متحد و تعریف شده به عنوان یک برنامه تحقیقی پنداشته شود. [ ۵]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفتز تجسمی ذهن سایر نظریات مانند شناخت گرایی، [ الف] محاسبه گرایی و دوگانه انگاری دکارتی را به چالش می کشد. [ ۱] [ ۲] این نظریه دارای ارتباط نزدیکی با نظریاتی چون تز ذهن گسترش یافته، [ ب] شناخت موقعیتی و وضع گرایی است. نسخه مدرن این نظریه براساس بینش هایی است که از تحقیقات تازه در حوزه های روان شناسی، زبان شناسی، علوم شناختی، سیستم های دینامیکی، هوش مصنوعی، روباتیک، شناخت حیوانی، «شناخت نباتی»[ پ] و عصب شناسی بدست آمده است.
طرفداران تز درک تجسمی بر نقش فعالانه و قابل توجه که بدن در شکل دهی شناخت و درک کردن ظرفیت های ذهنی و شناختی یک عامل، ایفا می کند تأکید دارند. درک تجسمی در فلسفه بدین معنی است که شناخت یک عامل تنها محصول تجسم ذهنی وی از جهان نبوده، بلکه قویاً تحت تأثیر ابعاد جسمانی عامل قرار دارد، که فراتر از خود ذهن است. [ ۱] از این رو، تز تجسم می خواهد تجارب جسمانی عامل را در تمامی انواع شناخت مجدداً معرفی نماید. البته این یک تز گسترده بوده و شامل انواع مختلف تجسم شامل تجسم قوی و ضعیف می باشد. [ ۳] [ ۴] [ ۵] [ ۶] در تلاشی برای آشتی دادن علوم شناختی با تجربه انسانی، وریلا و همکارانش[ ت] در رویکرد وضع گرایی خود نسبت به شناخت، «تجسم» را قرار ذیل تعریف می کنند:[ ۳]
این مفهوم دوگانه که واریلا و همکاران به تز تجسم نسبت می دهد، روی چندین بعد شناخت تأکید دارد که محققین در حوزه های مختلف، مانند فلسفه، علوم شناختی، هوش مصنوعی، روان شناسی و عصب شناسی در آن دخیل هستند. این تعریف عمومی از تجسم با مشکلاتی نیز روبرو است. یکی از پیامدهای این تأکید بالای جسم، تجربه، فرهنگ، شرایط و مکانیزم های شناختی یک عامل در جهان این است که نظریات و رویکردهای مجزای درک تجسمی اغلب باهم در یک هم پوشی قرار می گیرند. به عنوان مثال تزهای شناخت گسترش یافته و شناخت موقعیتی معمولاً یکی پنداشته شده و همیشه وقت از هم تفکیک نمی گردند. به همین گونه چون بُعدهای مختلف تز تجسم به درجات مختلف مورد تأیید قرار گرفته اند، بهتر است تا درک تجسمی نسبت به یک نظریهٔ متحد و تعریف شده به عنوان یک برنامه تحقیقی پنداشته شود. [ ۵]

wiki: درک تجسمی