دروک

لغت نامه دهخدا

دروک. [ دُ ] ( اِ ) هیزم باریک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). تراشه چوب و تخته. ( ناظم الاطباء ).

دروک. [ دَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سنگان بخش میرجاوه شهرستان زاهدان. واقع در 45هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و کنار راه فرعی میرجاوه به خاش. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

دروک. [ دُ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار. واقع در 36هزارگزی باختر ششتمد و 4 هزارگزی جنوب کال شور، با 298 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع در ۳۶ هزار گزی باختر ششتمد و ۴ هزار گزی جنوب کال شور

فرهنگ عمید

۱. تراشۀ چوب و تخته.
۲. هیزم باریک.

دانشنامه عمومی

دروک (اژدها). دروک ( به دزونگخایی: འབྲུག་ ) در اسطوره های بوتانی اژدهای تندر و نماد ملی کشور بوتان است. خود بوتان در زبان دزونگخایی دروک یول نامیده می شود که به معنای «سرزمین دروک» است و بر روی پرچم آن نیز تصویری از این اژدها که جواهراتی را به نشانهٔ ثروت نگاه داشته است دیده می شود. رهبران بوتان را نیز دروک گیالپو می نامند که به معنای «پادشاهان اژدها» ست. همچنین سرود ملی این کشور دروک تسندن نام دارد که به «پادشاهی دروک» ترجمه می شود.
عکس دروک (اژدها)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

مدرن, خوش شانس, جدی, شاد, صلاحیت
در پهلوی دروک یا درو یا عربیزه شده آن امروزه به معنی دروغ

بپرس