دردانه

/dordAne/

مترادف دردانه: در، مروارید، سوگلی، عزیز، عزیزکرده، نازدانه، نورچشم، فرید، یکتا، یکدانه، لوس، ننر

برابر پارسی: فرمروارید

معنی انگلیسی:
single pearl, unique child, darling

فرهنگ اسم ها

اسم: دردانه (دختر) (فارسی، عربی) (طبیعت) (تلفظ: dor dāne) (فارسی: دردانه) (انگلیسی: dor dane)
معنی: عزیز، سوگلی، مروارید درون صدف، بسیار گرامی، ( به مجاز ) بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده، ( به مجاز ) نیز فرزند بسیار گرامی، در ( عربی ) + دانه ( فارسی ) بسیار محبوب و عزیز
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم دختر، اسم فارسی، اسم عربی، اسم طبیعت

لغت نامه دهخدا

دردانه. [ دُ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) دانه در. یک دانه مروارید. ( ناظم الاطباء ). دانه در که مروارید غلطان بزرگ پرآب باشد. ( لغت محلی شوشتر- خطی ). || در یکتا. ( آنندراج ). در یتیم. یتیمه. گوهر یکتا. دانه دری تابان و بزرگ :
ماند به سینه و دم طاووس شاخ گل
چون مشک و دردانه درو بر پراکنی.
منوچهری.
دردانه عقد عنبرینت
لؤلؤ ز دو چشم من گشوده.
خاقانی.
چو در دریا فتادی از کرانه
مکن تعجیل کآن دردانه گردد.
عطار.
مطلع برج سعادت فلک اختر سعد
بحر دردانه شاهی صدف گوهرزای.
سعدی.
صدف را که بینی ز دردانه پر
نه آن قدر دارد که یکدانه در.
سعدی.
سعدی به لب دریا دردانه کجا یابی
در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی.
سعدی.
عشق دردانه ست من غواص و دریا میکده
سر فروبردم در آنجا تا کجا سر برکنم.
حافظ.
دردانه ها اگرچه پراکنده هم نکوست
اما کجا به گوهر منظوم می رسد.
؟ ( امثال و حکم ).
- دردانه سنج ؛ آنکه دردانه را صرافی کند و بسنجد :
ای درّ برگزیده که غواص کرده ای
در بحر فکر، خاطر دردانه سنج را.
خاقانی.
- دردانه نار ؛ قطره ای از خون. ( ناظم الاطباء ).
|| مجازاً، فرزند عزیز. طفل نیکوشمایل. ( لغت محلی شوشتر - خطی ). نیازی. گرامی :
خاک را جای عروسی است که دردانه در اوست
نونوش عقد عروسانه ببر بربندیم.
خاقانی.
سیاست بین که می کردند ازین پیش
نه با بیگانه با دردانه خویش.
نظامی.
- دردانه حسن کبابی ؛ در تداول ، بچه لوس.
- عزیزدردانه ؛ بچه سخت عزیز. بچه لوس.
|| کنایه از معشوق. ( لغت محلی شوشتر - خطی ). || سوگلی و عزیز. ( ناظم الاطباء ). محبوب. بسیار عزیز و بیهمتا :
نیست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد.
مولوی.
سوی منزلها دوید و بانگ داشت
که ، که بر دردانه ام غارت گماشت ؟
مولوی.
وه که دردانه ای چنین نازک
در شب تار سفتنم هوس است.
حافظ.
|| مروارید سوده که از صافی یا پرویزن بسیار چشمه ریزی رد می کردند و با سرمه برای جلای چشم بکار می بردند. ( مثنوی چ نیکلسن ). پزشکان و داروسازان قدیم مروارید ناسفته و دیگر جواهرات را سائیده ، در سرمه داخل می کرده اند و این نوع سرمه را کحل الجواهر نامند و استعمال مروارید در اقسام سرمه که داروسازان قدیم آنها را کحال گویند، مرسوم بوده است. ( فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

مرواریدبزرگ وگرانبها، مروارید، یکتا، دریتیم
( اسم ) ۱ - دانه در مروارید . ۲ - ( صفت ) سو گلی عزیز . ۳ - یکدانه یکتا . یا دردانه حسن کبابی بچه لوس .

فرهنگ معین

(دُ نِ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) ۱ - مروارید، یکتا. ۲ - (کن . ) بسیار گرامی .

فرهنگ عمید

۱. مروارید بزرگ و گران بها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد.
۲. [قدیمی] مروارید یکتا، درّ یتیم: سعدی به لب دریا در دانه کجا یابی / در کام نهنگان رو گر می طلبی کامی (سعدی۲: ۵۸۸ ).
۳. (صفت ) [مجاز] عزیز، سوگلی.

واژه نامه بختیاریکا

شِکَرته؛ شُل؛ نوگرونی

پیشنهاد کاربران

the apple of ( one's ) eye
چراغ چشم . [ چ َ /چ ِ غ ِ چ َ / چ ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فرزند است . ( برهان ) . کنایه از فرزند محبوب و عزیز. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) . نظیر �قرةالعین � در عربی . ( حاشیه ٔ برهان چ معین ) . فرزند. ( ناظم الاطباء ) ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) . مرادف جگرگوشه ، جگربند، میوه ٔ دل ، نور چشم ، پور. ( مجموعه ٔ مترادفات ص 286 ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدو گفت ای چراغ چشم مادر
سزد گر نالی از بهر برادر.
فخرالدین اسعد ( ویس و رامین ) .
رجوع به فرزند شود.

لقب دختر امام حسین
تک بودن, یکتایی, برای تک فرزندان هم میشه استفاده کرد و بیان محبت به یک فرد

بپرس