لغت نامه دهخدا
دبر. [ دَ ] ( ع اِ ) ج ِ دَبرَة. ( منتهی الارب ). رجوع به دبرة شود.
دبر. [ دَ ] ( ع اِ ) دِبر. ( منتهی الارب ). جماعت نحل. گروه کبت انگبین. لاواحد له ؛ واحد ندارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ج ، ادبر. دبور. ( منتهی الارب ). گروه مگس عسل. گوژ انگبین. ج ، دبور. ( مهذب الاسماء ). || زنبوران. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دِبر. ( منتهی الارب ). || بچه های ملخ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دِبر. ( آنندراج ). || سپس آینده هر چیز. ( منتهی الارب ). پس چیزی. || مرگ. || کوه. || خواب هر ساعت. || نوش. || رنج. ( منتهی الارب ). || پاره زمین درشت در دریا مانند جزیره ای که آب برآن آمده و فرورفته باشد. || تخته سنگ همسطح با آب دریا. تخته سنگ کنار دریا. ج ، دبار. ( از دزی ج 1 ص 422 ). || یقال : جعل کلائک دبر اذنه ؛یعنی گوش نکرد سخن ترا و نه ایستاد بر آن. ( منتهی الارب ). || مال بسیار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دِبر. ( آنندراج ). || مال بسیار، واحد وجمع و تثنیه درین یکسانست. ( مهذب الاسماء ). || ( اِخ ) کوهی است میان تیما و میان سلمی و اجا و به این معنی بدون الف و لام نیز آید. ( منتهی الارب ).
- ذات الدبر ؛ وادیی است معروف واصمعی آنرا تصحیف کرده و گفته است ذات الدیر بالیاء.( منتهی الارب ).
|| پشته ای است مر هذیل را. ( منتهی الارب ).
دبر. [ دَ ] ( ع مص ) پشت دادن و سپس رفتن. || بردن چیزی را. || نقل کردن حدیث را از کسی بعد مرگ او. || باد دبور گردیدن هوا. || درگذشتن تیر از نشانه. || باد دبور زدن. ( منتهی الارب ). || پشت بدادن شب و روز روی ناکردن آن. ( زوزنی ). || جستن کاریز. ( زوزنی ).
دبر. [ دِ ] ( ع اِ ) مال بسیار. ( منتهی الارب ). دَبر. رجوع به دَبر شود. ( منتهی الارب ). || گروه کبت انگبین ( واحد ندارد ). دَبر. ( منتهی الارب ). رجوع به دَبر شود.
دبر. [ دُ ] ( ع اِ ) سپس پشت. ( منتهی الارب ). دُبُر. خلاف قبل. || سپس و آخر هر چیز. ج ، ادبار. || جئتک دبر الشهر و فی دبر الشهر و علی دبر الشهر و ادبار الشهر وفی ادبار الشهر؛ آمدم ترا آخر ماه. || کون. || پشت. ( منتهی الارب ). || گوشه خانه. ( منتهی الارب ). و نیز رجوع به دُبُر شود.
دبر. [ دَ ب َ ] ( ع مص ) پشت ریش گردیدن ستور کسی. ( منتهی الارب ). پشت ریش شدن ستور. ( تاج المصادر بیهقی ). پشت شتر ریش شدن. ( زوزنی ).بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. مؤخر و عقب چیزی، عقب، پس، پشت.
گویش مازنی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] دبر به ضم دال و باء به مقعد یا مخرج غائط و مدفوع گفته می شود.
دبر یعنی مخرج غائط یا مقعد.
موارد کاربرد دبر در فقه
عنوان یاد شده در بسیاری از ابواب نظیر طهارت، صلات، صوم، حج، نکاح، طلاق، و حدود به کار رفته است.
احکام دبر
...
دبر یعنی مخرج غائط یا مقعد.
موارد کاربرد دبر در فقه
عنوان یاد شده در بسیاری از ابواب نظیر طهارت، صلات، صوم، حج، نکاح، طلاق، و حدود به کار رفته است.
احکام دبر
...
wikifeqh: مقعد
[ویکی الکتاب] معنی دُّبُرَ: پشت سر
معنی مُدَبِّرَاتِ: تدبیر کنندگان ( تدبیر که با دُبُر به معنی پشت از یک ریشه است به معنای این است که چیزی را بعد ازیا در پی و پشت چیز دیگر بگیریم به عبارت دیگر به برنامه ریزی برای مدیریت یکپارچه یک مجموعه مرتبط باهم که تمام اعضای آن زنجیر وار از هم تأثیر می پذیرند تدبیر...
معنی یُدَبِّرُ: تدبیر می کند (تدبیر به معنای این است که چیزی را دنبال چیزی بیاوری ، و مقصود از آن این است که اشیای متعدد و مختلف را طوری تنظیم کنی و ترتیب دهی که هر کدام در جای خاص خود قرار بگیرد ، بطوری که به محض تنظیم ، آن غرضی که از هر کدام آنها داری و فائدهای که...
تکرار در قرآن: ۴۴(بار)
«دُبُر» به معنای پشت در مقابل «قُبُل» به معنای پیش رو است، و ذکر این کلمه در اینجا برای بیان پشت کردن به میدان جنگ، به طور کامل است.
(بر وزن عنق) عقب. مقابل جلو. یعنی از پی هم به طرف در دویدند و او پیراهن یوسف را از عقب درید راغب میگوید: دبر شیء خلاف قبل آن است و به طور کنایه به دو عضو مخصوص (آلت تناسلی و مقعد) گفته میشود. پس قبل و دبر در اصل به معنی جلو و عقب اند و آن دو جزء یک شیءاند مثل جلو پیراهن و عقی آن و گاهی کنار از شیء اند مثل اینکه بگوئیم زید در جلو من و یا در عقب من است مثال اوّلی از قرآن نحو و آیه 25 یوسف که گذشت. و مثال دوّم نحو . و بیشتر استعمال آن در قرآن در قسم اوّل است در المیزان فرموده که استعمال آن در قسم دوّم به طور توسّع و مجاز است (ج 7 ص 92(. جمع دبر ادبار است مثل ، . از دبر به مناسبت معنای اوّلی افعالی مشتق شده مثل ادبر، تدبّر، ادبّر. همچنین است مدبر و دابر و ادبار. * میخواند کسی را که به حق پشت کرده و اعراض نموده است سپس بر عرش تسلّط یافت امر را تدبیر امر، افتادن به دنبال آن است یعنی در پی کار خود است و آن رادنبال میکند. * در اقرب الموارد میگوید: «تَدَبَّرَ الْاَمْرَ» یعنی به عواقب آن نظر کرد و در آن فکر نمود و تأمل کرد یعنی آیا در قرآن تفکّر و تدبّر نمیکنند یا بر قلوب قفلها است. همچنین است که در اصل «یتدبّروا» است. * یعنی: برگشتند در حال پشت کردن. . ادبار مصدر است بعضی آن را ادبار به فتح اوّل خواندهاند یعنی مقداری از شب را تسبیح خدا کن و نیز در وقت پشت کردن نجوم که با سفیدی فجر به تدریج پشت کرده وناپدید میشوند. اوّلی به نماز شب و نیز بنماز مغرب و عشاء و دوّمی بنافله صبح تفسیر شده چنان که از صادقین علیهما السلام منقول است و همچنین به نماز صبح تفسیر کردهاند (مجمع). * دابرالقوم به معنی آخر القوم و آن کسی است که در آخر آنها میآید. اصمعی گفته دابره یعنی خدا ریشه و اصل او را قطع کرد معنی آیه چنین میشود: آخر قوم ستمگر قطع گردید به معنی طوری مستأصل شدند که کسی از آنها باقی نماند. ترجمه آیات در ذیل خواهد آمد. بسیار بسیار بعید است که مراد از نازعات و... ملائکه باشند زیرا جمعی که با الف و تاء بسته میشود یا صفت مؤنث حقیقی است و ملائکه بطور حتم مؤنث حقیقی نیستند و قرآن با آن قول مبارزه کرده است. و یا صفت مذّکر لایعقل است مثل مرفوعات، منصوبات، مجرورات، و ایّام خالیات و یقینی است که ملائکه اولوالعقلاند. بنابراین آن چه گفتهاند مراد از آنها ملائکه است قابل قبول نیست. و خبر قطعی و یقینی نیز در این باره نداریم. ترجمه الفاظ آیات از این قرار است نزع: کندن و قطع کردن. غرق: سختی. نشط: جذب و خروج. سبح: شنا کردن. مدبّرات: تدبیر کنندگان. ناگفته نماند در جریان امور عالم عواملی در کار است که بوسیله آنها امور عالم تدبیر میشود مثلاً دانه گندم که کاشته شد نیروی جذب موّاد را به سوی آن جذب میکند «والنازعات» موادّ نیز در اثر انفعال به سوی آن کشیده میشوند و از مخزن خود خارج میگردند «وَ النّاشِطاتِ» آنگاه موادیّکه از زمین و هوا جذب شده ریشه و ساقه درست کرده و در ان روان میشوند «وَ السَّابِحاتِ» و به سوی مقصد و باروری پیش میروند «وَ السَّابقاتِ» و آنگاه بوسیله همان نیروها دانهها در دسترس قرار میگیرند «وَ الْمُدَبِّراتِ». یا مثلاً بادها از بالای اقیانوسها هواهای مرطوب را که همان ابرها هستند قلع میکنند و ابرها نیز قلع میشوند و به راه میافتنند و سپس در بالای جوّ شناکنان به طرف خشکیها پیش میروند و باران میبارد و تدبیر امر میشود. پس میشود گفت: که مراد از این اوصاف نیروها و موّاد عالم است که در تحت شرایط مخصوص به امر خدا جابجا میشوند و تدبیر امر میکنند. در کتاب آغاز و انجام جهان ص 87 به بعد این اوصاف را به اتمهای مادّه عالم تفسیر نموده و درباره آن به تفصیل سخن گفته است و نیز میگوید معنای آیات کریمه مذکوره خیلی مبهم است و در آنها روشن نشده است که مقصود از آنها چیست؟ و پیداست که گوینده آنها (تبارک و تعالی) هم نمیهواسته است معنای این گفتارها بر هر کسی در هر دورهای معلوم باشد. گاهی میشود که گوینده عمداً و دانسته مقصودش را ابهامآمیز و مرموز بیان کند... مطلب ایشان با ما بعد آیات کگه راجع به حدوث قیامت است کاملا درست در میآید و این تغییر و تحوّل آمدن قیامت را نشان میدهد یعنی روزیکه این نظم و این تحوّلات به آخر رسید زمین میلرزد و نظام از بین میرود. و خلاصه آنکه: نیروهای عالم میکشند و مواد کشیده میشوند و به راه میافتند و در راه مقصود خداوندی پیش میروند و تدبیر امر میکنند. و نتیجه نزع و نشط و سبح عبارت است از پیش رفتن در مقصود و رسیدن به آن. معنی آیات چنین میشود: قسم به آنهائی که به سختی میکنند و آنهائیکه به طرز مخصوصی کنده و رها میشوند. و آنهائیکه به طور مرموز شنا میکنند پس آنهائیکه پیش میروند و بعد تدبیر امر میکنند.
معنی مُدَبِّرَاتِ: تدبیر کنندگان ( تدبیر که با دُبُر به معنی پشت از یک ریشه است به معنای این است که چیزی را بعد ازیا در پی و پشت چیز دیگر بگیریم به عبارت دیگر به برنامه ریزی برای مدیریت یکپارچه یک مجموعه مرتبط باهم که تمام اعضای آن زنجیر وار از هم تأثیر می پذیرند تدبیر...
معنی یُدَبِّرُ: تدبیر می کند (تدبیر به معنای این است که چیزی را دنبال چیزی بیاوری ، و مقصود از آن این است که اشیای متعدد و مختلف را طوری تنظیم کنی و ترتیب دهی که هر کدام در جای خاص خود قرار بگیرد ، بطوری که به محض تنظیم ، آن غرضی که از هر کدام آنها داری و فائدهای که...
تکرار در قرآن: ۴۴(بار)
«دُبُر» به معنای پشت در مقابل «قُبُل» به معنای پیش رو است، و ذکر این کلمه در اینجا برای بیان پشت کردن به میدان جنگ، به طور کامل است.
(بر وزن عنق) عقب. مقابل جلو. یعنی از پی هم به طرف در دویدند و او پیراهن یوسف را از عقب درید راغب میگوید: دبر شیء خلاف قبل آن است و به طور کنایه به دو عضو مخصوص (آلت تناسلی و مقعد) گفته میشود. پس قبل و دبر در اصل به معنی جلو و عقب اند و آن دو جزء یک شیءاند مثل جلو پیراهن و عقی آن و گاهی کنار از شیء اند مثل اینکه بگوئیم زید در جلو من و یا در عقب من است مثال اوّلی از قرآن نحو و آیه 25 یوسف که گذشت. و مثال دوّم نحو . و بیشتر استعمال آن در قرآن در قسم اوّل است در المیزان فرموده که استعمال آن در قسم دوّم به طور توسّع و مجاز است (ج 7 ص 92(. جمع دبر ادبار است مثل ، . از دبر به مناسبت معنای اوّلی افعالی مشتق شده مثل ادبر، تدبّر، ادبّر. همچنین است مدبر و دابر و ادبار. * میخواند کسی را که به حق پشت کرده و اعراض نموده است سپس بر عرش تسلّط یافت امر را تدبیر امر، افتادن به دنبال آن است یعنی در پی کار خود است و آن رادنبال میکند. * در اقرب الموارد میگوید: «تَدَبَّرَ الْاَمْرَ» یعنی به عواقب آن نظر کرد و در آن فکر نمود و تأمل کرد یعنی آیا در قرآن تفکّر و تدبّر نمیکنند یا بر قلوب قفلها است. همچنین است که در اصل «یتدبّروا» است. * یعنی: برگشتند در حال پشت کردن. . ادبار مصدر است بعضی آن را ادبار به فتح اوّل خواندهاند یعنی مقداری از شب را تسبیح خدا کن و نیز در وقت پشت کردن نجوم که با سفیدی فجر به تدریج پشت کرده وناپدید میشوند. اوّلی به نماز شب و نیز بنماز مغرب و عشاء و دوّمی بنافله صبح تفسیر شده چنان که از صادقین علیهما السلام منقول است و همچنین به نماز صبح تفسیر کردهاند (مجمع). * دابرالقوم به معنی آخر القوم و آن کسی است که در آخر آنها میآید. اصمعی گفته دابره یعنی خدا ریشه و اصل او را قطع کرد معنی آیه چنین میشود: آخر قوم ستمگر قطع گردید به معنی طوری مستأصل شدند که کسی از آنها باقی نماند. ترجمه آیات در ذیل خواهد آمد. بسیار بسیار بعید است که مراد از نازعات و... ملائکه باشند زیرا جمعی که با الف و تاء بسته میشود یا صفت مؤنث حقیقی است و ملائکه بطور حتم مؤنث حقیقی نیستند و قرآن با آن قول مبارزه کرده است. و یا صفت مذّکر لایعقل است مثل مرفوعات، منصوبات، مجرورات، و ایّام خالیات و یقینی است که ملائکه اولوالعقلاند. بنابراین آن چه گفتهاند مراد از آنها ملائکه است قابل قبول نیست. و خبر قطعی و یقینی نیز در این باره نداریم. ترجمه الفاظ آیات از این قرار است نزع: کندن و قطع کردن. غرق: سختی. نشط: جذب و خروج. سبح: شنا کردن. مدبّرات: تدبیر کنندگان. ناگفته نماند در جریان امور عالم عواملی در کار است که بوسیله آنها امور عالم تدبیر میشود مثلاً دانه گندم که کاشته شد نیروی جذب موّاد را به سوی آن جذب میکند «والنازعات» موادّ نیز در اثر انفعال به سوی آن کشیده میشوند و از مخزن خود خارج میگردند «وَ النّاشِطاتِ» آنگاه موادیّکه از زمین و هوا جذب شده ریشه و ساقه درست کرده و در ان روان میشوند «وَ السَّابِحاتِ» و به سوی مقصد و باروری پیش میروند «وَ السَّابقاتِ» و آنگاه بوسیله همان نیروها دانهها در دسترس قرار میگیرند «وَ الْمُدَبِّراتِ». یا مثلاً بادها از بالای اقیانوسها هواهای مرطوب را که همان ابرها هستند قلع میکنند و ابرها نیز قلع میشوند و به راه میافتنند و سپس در بالای جوّ شناکنان به طرف خشکیها پیش میروند و باران میبارد و تدبیر امر میشود. پس میشود گفت: که مراد از این اوصاف نیروها و موّاد عالم است که در تحت شرایط مخصوص به امر خدا جابجا میشوند و تدبیر امر میکنند. در کتاب آغاز و انجام جهان ص 87 به بعد این اوصاف را به اتمهای مادّه عالم تفسیر نموده و درباره آن به تفصیل سخن گفته است و نیز میگوید معنای آیات کریمه مذکوره خیلی مبهم است و در آنها روشن نشده است که مقصود از آنها چیست؟ و پیداست که گوینده آنها (تبارک و تعالی) هم نمیهواسته است معنای این گفتارها بر هر کسی در هر دورهای معلوم باشد. گاهی میشود که گوینده عمداً و دانسته مقصودش را ابهامآمیز و مرموز بیان کند... مطلب ایشان با ما بعد آیات کگه راجع به حدوث قیامت است کاملا درست در میآید و این تغییر و تحوّل آمدن قیامت را نشان میدهد یعنی روزیکه این نظم و این تحوّلات به آخر رسید زمین میلرزد و نظام از بین میرود. و خلاصه آنکه: نیروهای عالم میکشند و مواد کشیده میشوند و به راه میافتند و در راه مقصود خداوندی پیش میروند و تدبیر امر میکنند. و نتیجه نزع و نشط و سبح عبارت است از پیش رفتن در مقصود و رسیدن به آن. معنی آیات چنین میشود: قسم به آنهائی که به سختی میکنند و آنهائیکه به طرز مخصوصی کنده و رها میشوند. و آنهائیکه به طور مرموز شنا میکنند پس آنهائیکه پیش میروند و بعد تدبیر امر میکنند.
wikialkb: ریشه_دبر
پیشنهاد کاربران
توضیح و تشریح کلمه ی دبر در متن زیر تحلیل و تبیین شده است ؛
دیپلم ؛ منشعب از کلمه ی دیب و دیبا شدن.
به مفهوم دیپ شدن و دیبا شدن در مسائل
به مفهوم پرداختن به عمق مسائل و آداب و رسوم را به صورت علمی و کلاسیک عمیق شدن و یاد گرفتن.
... [مشاهده متن کامل]
به مفهوم عمق پیدا کردن و عمیق شدن در مسائل.
در زبان انگلیسی با نگارش deep در حال استفاده می باشد.
کلمه ی دیپلماسی نیز تحت عنوان پرداختن به عمق مسائل و رعایت آداب حکومت داری در حال استفاده است.
دیبا: با توجه به قانون چرخش حروف در کلمات و خاصیت لاتین بودن زبان که همچون ملات در مَلّاته در غالب یا پاتیل کلمات در حال لت خوردن و متلاطم شدن برای ایجاد مفاهیم جدید هست کلمه دیبا یعنی محصولی یا شخصیتی که بر مبنای یک آدابی شکل گرفته باشد و آباد شده باشد گویند. در مورد اشیا معمولا در مورد پارچه ابریشمین که با طرح و نقش های بسیار زیبا و جنس مرغوب بافته می شد می گفتند اما در مورد شخصیت ها به کسانی اطلاق می شود که آداب دان و ادیب و مبادی آداب هستند و با رعایت آن آداب و قوانین به مخزن علم ابدی دست پیدا می کنند. مَنِش انسانهای ادیب و دیبا نیز تدبیر نمودن در امور و به کار بستن آن در عالم واقعیت هست. در کل ریشه و مصدر یا بن واژه این کلمه ادب می باشد. مترادف موازی و مفهومی این کلمه قانون می باشد. اصطلاحاً یک جمله ای در عالم ارتباطات کلامی زیاد استفاده می شود با این مضمون که هر کاری یا شغلی یک آدابی داره، قانونی داره که تا آن آداب و قوانین رعایت نشود فلسفه وجودی آن کار یا شغل ایجاد نمی گردد. زنجیره ی ریشه ای این کلمه این جمله رو به ما انسانها می گه؛ مبادی آداب بودن به آباد شدن منتهی می شود. در کل اگر به صورت خیلی خلاصه تعریفی از کلمه دیبا داشته باشیم یعنی عمیق یعنی مبادی آداب یعنی آباد کننده. یعنی رعایت شیوه و اصول هر کاری که پشتوانه فکری عمیقی داشته باشد و با تکرار آن شیوه و اصول و آداب به کرامت و کریم شدن منتهی می گردد.
اگر هم رد کلمه دیبا رو در زبان انگلیسی بزنیم به دو کلمه deep و depth و دیپلم خواهیم رسید به مفهوم عمیق و دارای عمق.
کلماتی که مرتبط با کلمه دیبا می باشد و جریان مفاهیم رو در مورد این کلمه در درون خودشان به ما نشان می دهند کلماتی از قبیل؛ دیبا، ادب، ادیب، دیپلم ، آداب، مبادی، آباد، بودا، بودن، ابدال.
کلمه دیبا در واقع اهمیت علم و دانش و دانایی و به کار بستن علوم درجهت آبادی را خیلی به بیننده القا می کند.
دیو به مفهوم رشد یافته. مثل دیوان حافظ یا دیوان عالی کشور البته با نگارش اصیل تر این کلمه دیبان حافظ و دیبان عالی کشور صحیح تر می باشد. دیوا مرتبط با کلمه ی دیبا به مفهوم دارای عمق و پر بودن از چیزی. از کلمه ی دیبا در زبان انگلیسی با نام deep در حال استفاده می باشد. از زاویه قوانین ایجاد کلمات، کلمه ی ادب و آداب و آباد و ابد نیز همین مفهوم را در خود دارند. بر همین مبنا و برداشت از مفهوم کلمه ی دیو، در راستای ریشه ی این کلمه، به شخص مداوا کننده و داوود و دوا دهنده نیز قابل برداشت است. یعنی شخص دیوا و داوود شخصی هست مبادی آداب می باشد و بر مبنای یک آداب و رسوم ذاتی و حقیقی، مداوا و دیبایی ایجاد می کند.
کلماتی که از دیپ در جایگاه های کاربردی مختلف برای ساخت کلمات انشعاب می یابد عبارتند از دَب دُب داب دوب دیب.
مثلاً کلمه ی دَبّه به مفهوم ظرفی که دارای عمق بیشتری نسبت به مابقی ظروف باشد.
یا کلمه ی دُبُر قابل تبدیل به دُبُل که به مقعد و کون و باسن ترجمه و برگردان شده است به مفهوم عضوی که دارای عمق باشد معنا و مفهوم دارد.
یا کلمه ی دبیر و مدبر و تدبیر که در جایگاه علمی و فکری کاربرد خودش را دارد.
کلمه ی دابه الارض به مفهوم زمین دارای عمق زیاد. مرتبط با کلماتی مثل دابگان و دابغان به مفهوم مکان پست و دارای عمق زیاد
یا اصطلاح تُپ تُپ کردن در هنگام ضربه زدن به چیزی که توخالی و دارای عمق باشد.
یا اصطلاح ادبار به مفهوم گذشتگان ، ریشه ، پشت ، اجداد. در قرآن اصطلاح ادبار النجوم به معنی ستارگان ناپدید شده.
یا کلمه ی دوبا قابل تبدیل به کلمه ی طوبا به معنی درخت ریشه دار
دیپلم ؛ منشعب از کلمه ی دیب و دیبا شدن.
به مفهوم دیپ شدن و دیبا شدن در مسائل
به مفهوم پرداختن به عمق مسائل و آداب و رسوم را به صورت علمی و کلاسیک عمیق شدن و یاد گرفتن.
... [مشاهده متن کامل]
به مفهوم عمق پیدا کردن و عمیق شدن در مسائل.
در زبان انگلیسی با نگارش deep در حال استفاده می باشد.
کلمه ی دیپلماسی نیز تحت عنوان پرداختن به عمق مسائل و رعایت آداب حکومت داری در حال استفاده است.
دیبا: با توجه به قانون چرخش حروف در کلمات و خاصیت لاتین بودن زبان که همچون ملات در مَلّاته در غالب یا پاتیل کلمات در حال لت خوردن و متلاطم شدن برای ایجاد مفاهیم جدید هست کلمه دیبا یعنی محصولی یا شخصیتی که بر مبنای یک آدابی شکل گرفته باشد و آباد شده باشد گویند. در مورد اشیا معمولا در مورد پارچه ابریشمین که با طرح و نقش های بسیار زیبا و جنس مرغوب بافته می شد می گفتند اما در مورد شخصیت ها به کسانی اطلاق می شود که آداب دان و ادیب و مبادی آداب هستند و با رعایت آن آداب و قوانین به مخزن علم ابدی دست پیدا می کنند. مَنِش انسانهای ادیب و دیبا نیز تدبیر نمودن در امور و به کار بستن آن در عالم واقعیت هست. در کل ریشه و مصدر یا بن واژه این کلمه ادب می باشد. مترادف موازی و مفهومی این کلمه قانون می باشد. اصطلاحاً یک جمله ای در عالم ارتباطات کلامی زیاد استفاده می شود با این مضمون که هر کاری یا شغلی یک آدابی داره، قانونی داره که تا آن آداب و قوانین رعایت نشود فلسفه وجودی آن کار یا شغل ایجاد نمی گردد. زنجیره ی ریشه ای این کلمه این جمله رو به ما انسانها می گه؛ مبادی آداب بودن به آباد شدن منتهی می شود. در کل اگر به صورت خیلی خلاصه تعریفی از کلمه دیبا داشته باشیم یعنی عمیق یعنی مبادی آداب یعنی آباد کننده. یعنی رعایت شیوه و اصول هر کاری که پشتوانه فکری عمیقی داشته باشد و با تکرار آن شیوه و اصول و آداب به کرامت و کریم شدن منتهی می گردد.
اگر هم رد کلمه دیبا رو در زبان انگلیسی بزنیم به دو کلمه deep و depth و دیپلم خواهیم رسید به مفهوم عمیق و دارای عمق.
کلماتی که مرتبط با کلمه دیبا می باشد و جریان مفاهیم رو در مورد این کلمه در درون خودشان به ما نشان می دهند کلماتی از قبیل؛ دیبا، ادب، ادیب، دیپلم ، آداب، مبادی، آباد، بودا، بودن، ابدال.
کلمه دیبا در واقع اهمیت علم و دانش و دانایی و به کار بستن علوم درجهت آبادی را خیلی به بیننده القا می کند.
دیو به مفهوم رشد یافته. مثل دیوان حافظ یا دیوان عالی کشور البته با نگارش اصیل تر این کلمه دیبان حافظ و دیبان عالی کشور صحیح تر می باشد. دیوا مرتبط با کلمه ی دیبا به مفهوم دارای عمق و پر بودن از چیزی. از کلمه ی دیبا در زبان انگلیسی با نام deep در حال استفاده می باشد. از زاویه قوانین ایجاد کلمات، کلمه ی ادب و آداب و آباد و ابد نیز همین مفهوم را در خود دارند. بر همین مبنا و برداشت از مفهوم کلمه ی دیو، در راستای ریشه ی این کلمه، به شخص مداوا کننده و داوود و دوا دهنده نیز قابل برداشت است. یعنی شخص دیوا و داوود شخصی هست مبادی آداب می باشد و بر مبنای یک آداب و رسوم ذاتی و حقیقی، مداوا و دیبایی ایجاد می کند.
کلماتی که از دیپ در جایگاه های کاربردی مختلف برای ساخت کلمات انشعاب می یابد عبارتند از دَب دُب داب دوب دیب.
مثلاً کلمه ی دَبّه به مفهوم ظرفی که دارای عمق بیشتری نسبت به مابقی ظروف باشد.
یا کلمه ی دُبُر قابل تبدیل به دُبُل که به مقعد و کون و باسن ترجمه و برگردان شده است به مفهوم عضوی که دارای عمق باشد معنا و مفهوم دارد.
یا کلمه ی دبیر و مدبر و تدبیر که در جایگاه علمی و فکری کاربرد خودش را دارد.
کلمه ی دابه الارض به مفهوم زمین دارای عمق زیاد. مرتبط با کلماتی مثل دابگان و دابغان به مفهوم مکان پست و دارای عمق زیاد
یا اصطلاح تُپ تُپ کردن در هنگام ضربه زدن به چیزی که توخالی و دارای عمق باشد.
یا اصطلاح ادبار به مفهوم گذشتگان ، ریشه ، پشت ، اجداد. در قرآن اصطلاح ادبار النجوم به معنی ستارگان ناپدید شده.
یا کلمه ی دوبا قابل تبدیل به کلمه ی طوبا به معنی درخت ریشه دار
دُبُر/ الجمع أَدْبَار: پایان، پس
دُبُر من کُلِّ شیءٍ : آخر و عقب هر چیزى؛
فرهنگ لغت المعانی
لَعَنَ اللَّهُ الَّذِینَ یَأْتُونَ النِّسَاءَ فِی مَحَاشِّهِنَّ�؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج 2، ص 263، قاهره، دارالحرمین؛
... [مشاهده متن کامل]
�مَلْعُونٌ مَنْ أَتَی امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا�؛ ابی داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، ج 2، ص 249، بیروت، المکتبه العصریه.
دُبُر من کُلِّ شیءٍ : آخر و عقب هر چیزى؛
فرهنگ لغت المعانی
لَعَنَ اللَّهُ الَّذِینَ یَأْتُونَ النِّسَاءَ فِی مَحَاشِّهِنَّ�؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج 2، ص 263، قاهره، دارالحرمین؛
... [مشاهده متن کامل]
�مَلْعُونٌ مَنْ أَتَی امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا�؛ ابی داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، ج 2، ص 249، بیروت، المکتبه العصریه.
دُبُر/Dobor/مقعد
در اعتقاد اهل سنت، رابطه مقعدی حتی اگر با رضایت دو طرف انجام پذیرد، حرام است. زیرا آنان عقیده دارند که یک توافق دو طرفه دلیلی بر حرام نبودن چیزی که در احادیث ممنوع شده است، نیست. [۴] [۵] [۶] [۷]
... [مشاهده متن کامل]
یوسف قرضاوی، یکی از دانشمندان معاصر اهل سنت، می گوید که رابطه جنسی مقعدی حرام است و حتی اگر مرد از زن چنین درخواستی کرد، او نباید تمکین کند و اگر اصرار کرد و تلاش نمود تا خود را به زن تحمیل کند، باید از او طلاق بگیرد. [۸] [۹] همچنین علمای اهل سنت تاکید کرده اند که زوج هایی رابطه جنسی مقعدی داشته اند، باید توبه نموده و دیگر آن را تکرار نکنند
روایاتی در کتب اهل سنت که این کار را حرام دانسته و مرتکب آن، مورد لعن قرار گرفته است:
�لَعَنَ اللَّهُ الَّذِینَ یَأْتُونَ النِّسَاءَ فِی مَحَاشِّهِنَّ�؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج 2، ص 263، قاهره، دارالحرمین؛
�مَلْعُونٌ مَنْ أَتَی امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا�؛ ابی داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، ج 2، ص 249، بیروت، المکتبه العصریه.
اعتقاد شیعه:
سید صادق حسینی شیرازی از مراجع شیعه در قم بر این باور است که رابطه جنسی مقعدی گرچه عمل نیکویی نیست، اما در صورتی که زن رضایت داشته باشد، مجاز است.
البته برخی از مراجع تقلید شیعیان مانند: سید ابوالقاسم خوئی، حسین وحیدخراسانی و جواد تبریزی رابطه از پشت را چه زن راضی باشد و چه زن راضی نباشد بنابر احتیاط حرام دانسته اند.
امام باقر ( ع ) به نقل از پیامبر خدا ( ص ) فرمود: �پشت زنان، بر [مردان] امت من حرام است�. [1]
اما بیشتر علمای شیعه، این کار را حرام ندانسته اند و این روایات را توجیه کرده اند. برخی، حرام را به معنای کراهت گرفته اند و برخی دیگر نیز آن را حمل به تقیه کرده اند؛ زیرا اهل سنت، این عمل را حرام می دانند.
امام صادق ( ع ) در جواب شخصی که این سؤال را پرسیده بود، فرمود: �همسرت وسیله لذت جنسی توست، اما او را آزار مده�. [3]
صفوان بن یحیی نقل می کند که به امام رضا ( ع ) عرض کردم که یکی از پیروان شما از من خواهش کرد که پرسشی – که خودش از مطرح کردن آن خجالت می کشید - از شما داشته باشم. امام فرمود: چه پرسشی؟! گفتم: آیا مرد می تواند از پشت با همسرش نزدیکی کند؟ ایشان فرمود: اگر خواست، بله! دوباره پرسیدم: آیا شما هم این کار را می کنید؟! فرمود: نه! ما این کار را نمی کنیم.
[1]. �عَنْ سَدِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ( ع ) یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَحَاشُ النِّسَاءِ عَلَى أُمَّتِی حَرَامٌ�؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج 3، ص 244، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1390ق؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 20، ص 143، قم، مؤسسه آل البیت ( ع ) ، چاپ اول، 1409ق.
[2]. وسائل الشیعه، ج 20، ص 141.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 23، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. کافی، ج 5، ص 540.
در اعتقاد اهل سنت، رابطه مقعدی حتی اگر با رضایت دو طرف انجام پذیرد، حرام است. زیرا آنان عقیده دارند که یک توافق دو طرفه دلیلی بر حرام نبودن چیزی که در احادیث ممنوع شده است، نیست. [۴] [۵] [۶] [۷]
... [مشاهده متن کامل]
یوسف قرضاوی، یکی از دانشمندان معاصر اهل سنت، می گوید که رابطه جنسی مقعدی حرام است و حتی اگر مرد از زن چنین درخواستی کرد، او نباید تمکین کند و اگر اصرار کرد و تلاش نمود تا خود را به زن تحمیل کند، باید از او طلاق بگیرد. [۸] [۹] همچنین علمای اهل سنت تاکید کرده اند که زوج هایی رابطه جنسی مقعدی داشته اند، باید توبه نموده و دیگر آن را تکرار نکنند
روایاتی در کتب اهل سنت که این کار را حرام دانسته و مرتکب آن، مورد لعن قرار گرفته است:
�لَعَنَ اللَّهُ الَّذِینَ یَأْتُونَ النِّسَاءَ فِی مَحَاشِّهِنَّ�؛ طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الاوسط، ج 2، ص 263، قاهره، دارالحرمین؛
�مَلْعُونٌ مَنْ أَتَی امْرَأَتَهُ فِی دُبُرِهَا�؛ ابی داود سجستانی، سلیمان بن اشعث، ج 2، ص 249، بیروت، المکتبه العصریه.
اعتقاد شیعه:
سید صادق حسینی شیرازی از مراجع شیعه در قم بر این باور است که رابطه جنسی مقعدی گرچه عمل نیکویی نیست، اما در صورتی که زن رضایت داشته باشد، مجاز است.
البته برخی از مراجع تقلید شیعیان مانند: سید ابوالقاسم خوئی، حسین وحیدخراسانی و جواد تبریزی رابطه از پشت را چه زن راضی باشد و چه زن راضی نباشد بنابر احتیاط حرام دانسته اند.
امام باقر ( ع ) به نقل از پیامبر خدا ( ص ) فرمود: �پشت زنان، بر [مردان] امت من حرام است�. [1]
اما بیشتر علمای شیعه، این کار را حرام ندانسته اند و این روایات را توجیه کرده اند. برخی، حرام را به معنای کراهت گرفته اند و برخی دیگر نیز آن را حمل به تقیه کرده اند؛ زیرا اهل سنت، این عمل را حرام می دانند.
امام صادق ( ع ) در جواب شخصی که این سؤال را پرسیده بود، فرمود: �همسرت وسیله لذت جنسی توست، اما او را آزار مده�. [3]
صفوان بن یحیی نقل می کند که به امام رضا ( ع ) عرض کردم که یکی از پیروان شما از من خواهش کرد که پرسشی – که خودش از مطرح کردن آن خجالت می کشید - از شما داشته باشم. امام فرمود: چه پرسشی؟! گفتم: آیا مرد می تواند از پشت با همسرش نزدیکی کند؟ ایشان فرمود: اگر خواست، بله! دوباره پرسیدم: آیا شما هم این کار را می کنید؟! فرمود: نه! ما این کار را نمی کنیم.
[1]. �عَنْ سَدِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ( ع ) یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ مَحَاشُ النِّسَاءِ عَلَى أُمَّتِی حَرَامٌ�؛ شیخ طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار فیما اختلف من الأخبار، ج 3، ص 244، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1390ق؛ شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج 20، ص 143، قم، مؤسسه آل البیت ( ع ) ، چاپ اول، 1409ق.
[2]. وسائل الشیعه، ج 20، ص 141.
[3]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 23، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. کافی، ج 5، ص 540.
دُبُر
به معنای مقعد و نشیمنگاه است در اصطلاح حقوقی به نزدیکی و جماع کردن با زن از پشت گفته میشود
به معنای مقعد و نشیمنگاه است در اصطلاح حقوقی به نزدیکی و جماع کردن با زن از پشت گفته میشود
دَبَر:به معنای پشت است. در قرآن این لغت در سه معنی گنجانده شده است.
۱ ) ذرِّیه کافران در دنیا که در صُلب و پشت کافران هستند: وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ
۲ ) به سمت پشت برگشتن و به نوعی عقب گرد ( فرار در جنگ ) : سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ
... [مشاهده متن کامل]
۳ ) امر الهی: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ
تدبیر پشت و رو کردن امری برای دانستن تمام زوایای آن برای موفقیت در یک تصمیم را گویند.
۴ ) تدبر در قرآن به معنای زیر و رو و پشت و رو کردن آیات قرآن برای درک اعجاز آن: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ
۵ ) دَبَر به معنای پشت مربوط به زمان: وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ
هر کجا دَبَر بعد از زمان خاصی در قرآن ذکر شده است اشاره به زمان خاصی دارد.
إِدْبَارَ النُّجُومِ یعنی زمانیکه ستارگان با گردش زمین به پشت زمین می روند.
۱ ) ذرِّیه کافران در دنیا که در صُلب و پشت کافران هستند: وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ
۲ ) به سمت پشت برگشتن و به نوعی عقب گرد ( فرار در جنگ ) : سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَیُوَلُّونَ الدُّبُرَ
... [مشاهده متن کامل]
۳ ) امر الهی: یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ
تدبیر پشت و رو کردن امری برای دانستن تمام زوایای آن برای موفقیت در یک تصمیم را گویند.
۴ ) تدبر در قرآن به معنای زیر و رو و پشت و رو کردن آیات قرآن برای درک اعجاز آن: أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ
۵ ) دَبَر به معنای پشت مربوط به زمان: وَاللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ
هر کجا دَبَر بعد از زمان خاصی در قرآن ذکر شده است اشاره به زمان خاصی دارد.
إِدْبَارَ النُّجُومِ یعنی زمانیکه ستارگان با گردش زمین به پشت زمین می روند.
( جوانة ) جوانة. [ ج َوْ وا ن َ ] ( ع اِ ) سرین و دبر. ( منتهی الارب ) . اِسْت. ( ذیل اقرب الموارد از قاموس ) .
دبر هم همان دمر است و ب قلب به میم است که شرح کامل در واژه تدمیر دادم و من بر اثر عمل قلب و کهولت سن واژه هایی را معنی میکنم که آن معنی در دیکشنری ها نباشد هم زیاد شلوغ نمیشود و هم تبذیر اوقات و انترنت ومصرف وب نگردد
دبر = dobur از واژه های ایرانی باستان به معنی: بنیان، پایه، نشستنگاه می باشد.
نزدیکی از پشت با زن
اگر با مرد باشد لواط نام دارد
اگر با مرد باشد لواط نام دارد
دَبْر: غلیظ، تیره و کدر
اندام پس ؛ سرین. دبر. ( یادداشت مؤلف ) .
بز نری که معمولا زنگوله بسیار بزرگی بر گردن دارد و پیش قراول گله است
دُبُر : عقب
انتهای هر چیزی
پشت
سوراخ مقعد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)