داورزن

/dAvarzan/

لغت نامه دهخدا

داورزن. [ وَ زَ ] ( اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان سبزوار و در باختر آن واقع و محدودست : از شمال به کوه جغتای و زواک و اندقان. از خاور به بخش حومه. از جنوب به خارتوران و دهستان همائی از بخش ششتمد. و از باختر به بخش عباس آباد از شهرستان شاهرود. این بخش از سه دهستان بنام فرنیان ، باشتین و گاه تشکیل شده است و 48 آبادی بزرگ و کوچک دارد مجموع نفوس آن 25687 نفرست. کلیه قراء بخش در اطراف مسیر شوسه مشهد به تهران واقعند قسمتی از آنها در دامنه کوه قرار دارند. هوای قرائی که در جنوب شوسه واقعند هر چه بطرف کال شور نزدیک می شوند گرم تر میشود مخصوصاً بواسطه همجوار بودن با خارتوران بادهای سوزان شدیدی در جنوب این بخش در جریان است. آب مزروعی کلیه آبادیها در دامنه کوه جغتای و اندقان و زواک ، چشمه سار و رودخانه و در جنوب بخش از قنوات تأمین میشود. محصول عمده بخش غلات و پنبه و زیره و کنجد و انواع میوه. شغل مردان زراعت و کسب صنایع دستی زنان بافتن پارچه های نخی وکرباس و شال است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

داورزن. [ وَ زَ ] ( اِخ ) قصبه مرکز بخش داورزن شهرستان سبزوارست. این قصبه در باختر شهر سبزوار و سر راه شوسه عمومی مشهد به تهران واقع و 650 سکنه دارد. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و میوه و پنبه و کنجد و زیره و شغل اهالی زراعت و کسب و مالداری و قالیچه بافی و راه آنجا اتومبیل روست. بخشداری ، ژاندارمری ، نمایندگی آمار و دبستان دارد و آسایشگاهی در زمان رضاشاه ساخته شده است که اینک بخشداری در آن سکنی دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ). || نام محلی کنار راه شاهرود و نیشابور میان کاهک و سودخر در 600800 گزی تهران.

فرهنگ فارسی

۱ - بخش باختری شهرستان سبزوار که مجموع جمعیت آن ۲۵۶۸۷ تن است . ۲ - مرکز آن قصبه داور زن است که در باختر شهر سبزوار سر راه شوسه مشهد بتهران واقع است.هوای آن معتدل و قریب ۶۵٠ تن جمعیت دارد.محصول : غلات انواع میوه پنبه کنجد زیره شغل مردم : کشاورزی و قالی بافی است .
قصبه مرکز بخش داورزن شهرستان سبزوارست

دانشنامه عمومی

داورزن شهری در غرب استان خراسان رضوی در شرق ایران قرار دارد. این شهر، مرکز شهرستان داورزن است. طبق آخرین آمار جمعیت این شهر ۲٬۷۴۴ نفر اعلام شده است. [ ۱]
از مکان های دیدنی این شهر می توان بنای تاریخی مسجد جامع، یخدان های خشتی، امام زاده سه تن و سی وهفت پل را نام برد.
در وجه تسمیهٔ این بخش، به نام داورزن اقوال گوناگونی وجود دارد:
الف: از آنجا که در قدیم مردم جهت استفاده از سیلاب های فصلی، استخر می ساختند، و خانه های خویش را دور آن بنا می کردند، برای استفاده از آب مجبور به دور زدن استخر بوده اند که کم کم نام این منطقه دورزن شده، و به دلیل کثرت استعمال به داورزن تغییر یافته است.
ب: و اما بعد: حاکم نیشابور، برای جمع آوری مالیات، مستوفیان را به این منطقه می فرستد، در آن میان زنی به علت عدم توانایی پرداخت وجوه مربوط به حاکم شکایت می برد و تقاضای تخفیف می نماید. حاکم با استدلال متقن و جالب او قانع می شود و خطاب به وی می گوید، تو خود داوری عاقل و عادل می باشی و نیازی به اعزام داور به منطقه جهت ارزیابی نیست. کم کم در زبان عمال حکومتی و سپس در میان مردم عامه، این منطقه به داورزن شهرت می یابد.
شعری است منسوب به شیخ حسن داورزنی از مشاهیر داورزن که شخصی در مورد داورزن از او پرسش می کند:
داورزنی ای بزرگ استاد سخن
بنمای ز لطف، حل این مشکل من
با آنکه به هر جای بود داور مرد
از چیست شده شهر شما داور زن
و شیخ پاسخ می دهد:
از بس که جنایت شده از داور مرد
زین رو شده اسم شهر ما داور زن
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این شهر ۲٬۷۴۴ نفر ( در ۸۸۵ خانوار ) بوده است. [ ۲]
مردم داورزن به زبان فارسی خراسانی با گویش سبزواری صحبت می کنند. [ ۳] [ ۴] مردم این شهر شیعه مذهب هستند.
عکس داورزن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

پدر بزرگ من"حاج محمد شیر داورزنی" که زاده ۱۳۰۸ در داورزن بود و نسل اندر نسلش در این منطقه زیسته بودند، شعر زیر را منسوب به آقای داورزنی می دانست که در شهر کاشمر زندگی می کرد و مشغول وکالت بود و پدر دو تن از پزشکان شهیر مشهد بود. پدر دکتر داورنیا و دکتر کیا که برادر بودند. به گفته ایشان شخصی که در مورد داورزن پرسش می کند فردی بنام آقای شریفی است.
...
[مشاهده متن کامل]

داورزنی ای بزرگ استاد سخن
بنمای ز لطف، حل این مشکل من
با آنکه به هر جای بود داور مرد
از چیست شده شهر شما داور زن
و پاسخ می شنود:
آقای شریفی خراسان مسکن
بنمودی سوال مشکلی را از من
از بس که جنایت شده از داور مرد
زین رو شده اسم شهر ما داور زن
یا حق. امیر حسین الهامی راد

داورزن ( دا ور زن ) زن مثل زنگان. زنجان. زنگین. زنبور. زنخدان. زنبیل. . . . . . همه اش تورکی است.
یغناب ( یغ ناب در تاجیکستان ) . قیسناب ( قیس ناب ) بیناب ( بناب ) میناب. سیناب. زرناب ( زروان. زرغان. زرقان. زرگان ) قیناب. غیناب ( در خراسان ) . . و هر کلمه ایی آخرش ناب باشد. تورکی است.
همشون تکراری و باحال بود

بپرس