دامن

/dAman/

مترادف دامن: پاچین، شلیطه، حاشیه، دامنه، دامان، ذیل، زیر، طرف، کناره

معنی انگلیسی:
lap, skirt

لغت نامه دهخدا

دامن. [ م َ ] ( اِخ ) نام محلی کنار راه خواش به بمپور میان تیغاب و ایرانشهر. در 138هزارگزی خواش.

دامن. [ م َ ] ( اِ ) دامان. ذیل. ( دهار ). آن قسمت از قبا و ارخالق و سرداری و جز آن که از کمر بزیر آویزد. از کمر به پایین هر جامه. قسمت پایین قبا و غیره از سوی پیش. قسمت سفلای قبا و غیره از قدام. قسمت پایین جامه. رفل. ( منتهی الارب ). قسمت پیش از کمر بپایین هر جامه چون پیراهن و قبا و ردا و سرداری و کت و پالتو و روپوش و نظایر آن. مقابل گریبان وقسمت علیای جامه. صاحب آنندراج گوید: دامن مقابل گریبان و آن طرف چیزی باشد مانند دامن جامه و دامن کوه و صحرا. دامان مشبع آن... و چیده و برچیده و کوتاه و دراز و فراخ از صفات اوست. ( آنندراج ) :
چو گرگین بیفتاد بر روی خاک
همه دامن جوشنش گشت چاک.
فردوسی.
بدلها اندرآویزد دو زلفش
چو دو ژه اندرآویزد بدامن.
خفاف.
ای آنکه عاشقی بغم اندر غمی شده
با من بیا بدامن من درفکن غلج .
معروفی.
و یا پیراهن نیلی که دارد
ز شعر زرد نیمی زه بدامن.
منوچهری.
پایش بسان دامن دیبای زربفت
دمش پر از هلال و جناحش پر از جدی.
منوچهری.
بامدادان بر هوا قوس قزح
بر مثال دامن شاهنشهی.
منوچهری.
بر دامنش نه غیر عرض چیزی
هم پود از عرض همه ، هم تارش.
ناصرخسرو.
امسال بیفزود ترا دامن پیشین
زیرا که الف بودی و امسال چو دالی.
ناصرخسرو.
دامن پاکت نگاه دار و بپرهیز
زانکه پلیدست جیب جانش و دامن.
ناصرخسرو.
دل قوی باشد چو دامن پاک باشد مرد را
ایمنی ایمن چو دامن پاک گشت و دل قوی.
ناصرخسرو.
دامن و جیب مکن جهد که زربفت کنی
جهد آن کن که مگر پاک کنی دامن و جیب.
ناصرخسرو.
تا بدیده دامن پرخونش چشم من ز اشک
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 383 ).
با دامن چو چشمه زمزم به آب چشم
پیش خدای کعبه گریبان همی درم.
خاقانی.
زمان را جیب پر کردی بگوهر
چو پر شد جیب در دامن بیفزود.
خاقانی.
دامنش بادبان کشتی شد
گر گریبانش تر شود شاید.
خاقانی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قسمت پایین لبا ، پایین جامه، نوعی ازلباس زنانه
( اسم ) دامان . یا دامن خورشید ۱ - آ سمان چهارم . ۲ - روشنایی خورشید . یا دامن عمر اواخر عمر پایان زندگی . یا دامن قیامت روز قیامت رستاخیز . یا دامن باغی گرفتن خلوت گزیدن گوشه نشین شدن . یا دامن بدندان کردن ۱ - فروتنی کردن . ۲ - عجز نمودن . ۳ - گریختن . یا دامن بدندان گرفتن دامن بدندان گرفتن . یا دامن در پای افتادن ۱ - اضطراب یافتن . ۲ - از روی اضطراب گریختن . یا دست کسی از دامن داشتن دامن را از دست او رها کردن دست وی را کوتاه کردن .
نام محلی کنار راه خواش به بمیور

فرهنگ معین

خشک ( ~. خُ ) (ص مر. ) پاکدامن ، پرهیزکار، مق تَردامن .
(مَ ) (اِ. ) = دامان : ۱ - بخش پایین جامه . ۲ - کنارة هر چیز. ۳ - گستره ، پهنه . ۴ - آغوش ، بغل . ،~آلوده بدکار، بدنام . ،~از چیزی برافشاندن ترک آن چیز کردن . ، ~افشاندن الف - کوچ کردن ، سفر کردن . ب - ترک کردن ، روگرداندن . ،~ به کمر زدن کنایه از: آ

فرهنگ عمید

۱. قسمت پایین لباس، پایین جامه، پایین پیراهن و قبا و پالتو و مانند آن در قسمت جلو: تا «دامن» کفن نکشم زیر پای خاک / باور مکن که دست ز دامن بدارمت (حافظ: ۲۰۰ ).
۲. نوعی لباس زنانه که قسمت پایین آن آزاد است و از کمر به پایین را می پوشاند.
۳. [مجاز] حاشیه و کناره و دنبالۀ چیزی: دامن کوه، دامن صحرا، دامن باغ، دامن گلزار.
* دامن افشاندن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. به حرکت درآوردن دامن از هر سو، تکان دادن دامن.
۲. [مجاز] حرکت کردن، کوچ کردن.
۳. [مجاز] اعراض کردن، روگرداندن از کسی یا چیزی: در حسرت آنم که سر و مال به یک بار / در دامنش افشانم و دامن نفشاند (سعدی۲: ۴۱۵ )، دامن مفشان از منِ خاکی که پس از من / زاین در نتواند که بَرَد باد غبارم (حافظ: ۶۵۶ ).
* دامن افشردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] درهم پیچیدن و گرد کردن دامن، فشردن دامن.
* دامن برافشاندن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* دامن افشاندن
* دامن برچیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] کناره کردن، کناره گرفتن، دوری کردن: دامن اندرچین بساط احتشام کس مبین / گردن اندرکش قفای امتحان کس مخور (خاقانی: ۷۷۶ ).
* دامن برگرفتن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] = * دامن برچیدن
* دامن چیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] = * دامن برچیدن
* دامن درچیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] = * دامن برچیدن
* دامن درکشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] کناره گرفتن، دوری کردن، اعراض کردن، پرهیز کردن، خود را جمع کردن و کنار رفتن.
* دامن زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی ) [قدیمی]
۱. باد زدن آتش یا چیز دیگر را با دامن خود.
۲. [مجاز] مشتعل ساختن آتش فتنه و اختلاف.
* دامن کشیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی]
۱. دامن بر زمین کشیدن هنگام رفتن.
۲. [مجاز] راه رفتن با ناز و تکبر.
۳. [مجاز] اعراض کردن و خود را از کسی یا چیزی دور داشتن.
* دامن فشاندن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* دامن افشاندن
* دامن فشردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] =* دامن افشردن

گویش مازنی

/daamen/ پارچه ای که چهارگوشه ی آن را گره زنند و به جای زنبیل برای چیدن انار یا انجیر و یا پاشیدن بذر به دست گیرند & دامن

واژه نامه بختیاریکا

گِلین

دانشنامه عمومی

دامَن، گونه ای پوشاک است که از کمر تا زانو یا بالای آن و گاه تا مچ پا را می پوشانَد. امروزه دامن بیشتر پوشاکی زنانه به شمار می رود، گرچه هنوز بخشی از پوشاک سنتی و آیینیِ رایج در میان برخی از مردان نیز هست.
دامن ها بر اساس قد، از بسیار بلند تا بسیار کوتاه، عبارتند از: دامن ماکسی، دامن میدی یا متوسط، دامن کوتاه و مینی ژوپ. شکل دامن نیز می تواند چین دار، دامن کلوش، راسته، دامن ترک ( مانند شش تَرک ) باشد.
دامن ها ممکن است از جنس نخ پنبه یا کتان یا حریر یا اطلس ( ساتَن ) و… باشند. برخی دامن ها هم پلیسه هستند.
برخی اوقات دامن را به همراه کت و گاهی به همراه بلوز می پوشند.
عکس دامنعکس دامنعکس دامنعکس دامن

دامن (آلمان). دامن ( به آلمانی: Dahmen ) یک شهر در آلمان است که در روشتوک واقع شده است. [ ۱] دامن ۶۰۰ نفر جمعیت دارد.
عکس دامن (آلمان)عکس دامن (آلمان)عکس دامن (آلمان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

پوششی زنانه از کمر تا پایین. این پوشش، به طور مستقل و تنها در اندازۀ کوتاه و بلند، در زمان های بسیار دور در لوحۀ معروف نارام سین، در نقش برجستۀ آنوبانی نی، در لوح سنگی قانون نامۀ حمورابی و مُهرهای استوانه ای مربوط به هزارۀ ۴ و ۳پ م دیده شده است. در دربار شاهان ماد و هخامنشی دامنی شبیه دامن مردانۀ اسکاتلندی وجود داشت. زنان در دورۀ خلفای راشدین دامن می پوشیدند. در نقاشی های قصرالحیر غربی و دیوارنگاره های قُصیر عَمره و کاخ خرباط المفجر نقوشی از یک نوازنده و رقاصانی را می بینیم که رودامنی ای روی پیراهن خود و نیز دامن به تن دارند. پس از آن، از دامن به عنوان بخش پایینی پیراهن و لباس استفاده می شد. تا این که بار دیگر، به صورت لباسی مستقل، در دورۀ افشاریه و زندیه رواج یافت. با آن که بلندی آن تا مچ پا می رسید، دمپای شلوار از زیر آن دیده می شد. این تن پوش مدتی کوتاه دوام داشت، تا آن که زنان به پوشیدن پیراهن و شلوار اکتفا کردند؛ اما بار دیگر در دورۀ قاجار متداول شد. در دورۀ اول حکومت قاجار، یعنی پیش از سفر ناصرالدین شاه به مسکو و دیدن رقاص ها و بالرین ها، بلندی دامن زنان، البته در مدت کوتاهی، حتی بلندتر از دامن زنان در دورۀ زندیه بود، اما در دورۀ دوم حکومت قاجار، دامن های بلند به تنبان و شلیته تبدیل شد. در حرم فتحعلی شاه نیز دامن های بلند مرسوم بود. پس از آن، دامن ها غربی شد و اکنون در شکل ها و طرح ها و رنگ ها و مدل های متفاوت در میان اقوام و طوایف مختلف ایرانی و نیز در شهرها پوشیده می شود.

جدول کلمات

دامان

مترادف ها

skirt (اسم)
پیرامون، دامنه، حومه شهر، دامنه کوه، دامن لباس، دامن، حوالی

lappet (اسم)
نرمه گوش، اویز، دامن، گوشت اویخته، لبه اویخته کلاه

پیشنهاد کاربران

دکتر کزازی در مورد واژه ی " دامن " می نویسد : ( ( دامن یا" دامان" از دو پاره "دام"/ ان ( = پساوند ) ساخته شده است. که در" دامنه" نیز، در پهلوی دامنگ damēnag دیده می شود. این ستاک می تواند بود که از دیا diya در اوستایی و" دا "در سانسکریت به معنی پیوستن و" به هم وصل کردن "برآمده باشد . ) )
...
[مشاهده متن کامل]

( ( اگر نیم از این پیکر آید تنش
سرش ابر ساید، زمین دامنش ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۵۰ )

شاه بهرام از این قرار نگشت
سوی شیر آمد از تنیزه دشت ( نظامی )
تنیزه=دامن
Skirt
اطلاعات بیشتر:
https://abadis. ir/translator/fa - en/get/?exp=دامن
Earmuffs : محافظ گوش، گوش بان
Sweatshirt : سویشرت
Sweater/pullover/jersey/jumper : پلیور، پیراهن پشمی، پیراهن بافته
Jacket : ژاکت
Hoodie : هودی
Vest/Waistcoat : جلیقه یا واسکَت
Anorak/Parka : کاپشن ( روپوش هوای سرد خزدار )
...
[مشاهده متن کامل]

Polo Shirt : تیشرت یقه دار - پولوشرت
A - Shirt/Sleeveless shirt/Tank Top : زیرپوش رکابی
Singlet : دو بنده ( کشتی گیرها )
Swimsuit : مایو - لباس شنا
Trench Coat : کت بلند کمربنددار ارتشی ضد آب ( عموماً از جنس چرم؛ بارانی )
Shirt : پیراهن
Puffer : پافر
Overalls/Dungarees/bib - and - brace overalls : لباس کار دوبنده
Denim jacket : ژاکت لی
Blouse : بلوز ( نوعی لباس گشاد زنانه است برای پوشش بالاتنه )
Crop Top : تاپ کوتاه
Dress : پیراهن زنانه
Pajamas : پیژامه
Jeans : شلوار لی ( بافته شده از جنس لی denim )
Cargo pants : لباس سربازی یا کارهای سنگین
Camo jeans : شلوار لی طرح پلنگی
Dress Pants : شلوار رسمی/اداری
Skirt : دامن
Gown : لباس بلند زنانه ( مثل لباس سیندرلا )
Lingerie : لباس زیر زنانه
Fishnet : بافت تورماهی
Stocking : جوراب ساق بلند - استاکینگ
Pantyhose : جوراب شلواری
Tights : ساپورت
Shorts : شورت
Thong : شورت بندی زنانه
G - string : شورت بندی جی
Underwear : لباس زیر ( هم زنانه داره هم مردانه )
Leggings : لِگ / لِگینگز
Jeggings : جگینگز ( لگ طرح لی )
Flip - flops : دمپایی لا انگشتی
Slippers : دمپایی
Footwear : پای افزار ( مثل انواع کفش و کنوتی و دمپایی )

معنی دامی فکر کنم پایین .
پوششی زنانه از کمر به پایین
پهنه
آغوش
حاشیه
lap
دامن
e. g. she had been raised in the lap of luxury
او در دامن ناز و نعمت پرورش یافته بود.
دامن در خون کشیدن: کنایه از مردن
”گر ایدون که زین سویِ جیحون کشد،
همی دامنِ خویش در خون کشد. “
دکتر کزازی " مصدر برساخته" را در نوشته های خود به جای " مصدر جعلی " بکار برده است.
‹‹نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۳٠۲. ››
دامن به معنی پایین است
در زبان لری به پایین میگویند دومن همچنین در زبان انگلیسی واژه down را داریم و همچنین دون فارسی که همه از واژه دامن یا دامون یا دومن میاید

بپرس