دکتر کزازی در مورد واژه ی "دارو " می نویسد : ( ( دارو در پهلوی داروگ dārūg بوده است. به گمان، ستاک واژه" دار" به معنی درخت است و ریخت پساوندی و صفتی آن: "دارو"، از آن روی در معنی درمانگر به کار رفته است داروها در پزشکی کهن از درختان و گیاهان ستانده می شده اند این واژه با drug در انگلیسی، drogue در فرانسوی و droga در اسپانیایی سنجیدنی است. ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( همان دَرزگاهش فرو دوختند
به دارو همه درد بسپوختند ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص ۴۴۹ )
جناب اشکبوس که همه ی واژه ها رو مثل جناب نائبی پانترک تکه پاره میکنی و بعد هر تکه رو آسمون ریسمون میکنی که بگویی ترکیه به جای این کارها منبع موثق بیار خوبه استاد دهخدا خودش ترک بوده ولی هیچ کدام از واژه هایی که شما ریشه ی ترکی براش میسازین رو ترکی ندونسته.
مصرف دارو حسب توصیت پزشک معالج ورعایت شرایط تغذیه ونگهداری و نوبت وزمان وتاریخ مصرف وباید دور ریخته بشه اگه فاسد شد یا تاریخش منقضی شد . . .
مصداق عمل به" قسط" کردن دارو هست.
تولید دارو وقرارگذاشتن دسترسی برای همه مردم ( مسکین وفقیر واسیر ) ؛ عدالت است.
دار ( درخت ) و
پت ( موی بز ) و
دارو به زبان سنگسری
دِوا deva
دارو، دوا، درمان هر سه از یک ریشه ترکی دومک ( کوبیدن ) ساخته شده اند.
دوو ( کوبیدن )
در ترکی به آسیاب کردن هم درمان میگن.
آسیاب: درمان
آسیاب آبی: سو درمانی
همچنین اگر به نحوه ساخت دارو توجه کنید میبیم که دارو چه در گذشته و چه امروزه از آسیاب و مخلوط گیاهان بدست میاد که واژه دوومک ( کوبیدن ) بیانگر آن است.
... [مشاهده متن کامل]
دوو=دور=دورمان=درحال کوبیدن، چرخیدن
دوا=دارو
دوا= درگیری، کتک کاری، کوبیدن هم
دوویشمک، دوو مک، دعو مک
دعوا، دوا
Tablet
Pill
ریشه واژه دارو از واژه دار به معنی درخت است . دارو یا داروک به معنی درخت کوچک یا درختچه است که همان گیاه یا بوته کوچک دارویی است
غریبی که رنج آردش دهر پیش
به دارو دهند آبش از شهر خویش
سعدی
دارو در فارسی میانه dārug بوده است و پسوند ug در همه واژه های ساسانی به او در فارسی دری دگریده شده است مانند bānug: بانو
پی رس ها:
۱. فرهنگ فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
۲. A concise Pahlavi Dictionary, Mackenzie, D. N
دار ریشه ایرانی و هندو اروپایی دارد
فارسی: دار، درخت
کوردی: دار، درەخت
لری: دار
مازندرانی: دار
گیلکی: دار
اردو: درخت
سنسکریت: Taru
انگلیسی: Tree
روسی: дерево
سوئدی: tr�d
دارو از کلمه تئرماق دئرماق ( tırmak ) گرفته شده به معنی دفع کردن، از این ریشه کلمات دراگ ( drug ) و تریاق ساخته شده به معنی دفع کننده، همین دراگ به شکل دارو وارد زبان فارسی شده
دارو یک واژه ی لکیه
تنها زبانی که به درخت میگه دار زبان لکیه
در فارسی دارو و در زبان لکی داری
دار در زبان لکی یعنی درخت
داری ترکیبی که از گیاه و درخت یا ( دار ) برای مداوا درست می کنند
زنده باد لک و لکستان بزرگ
ریشه واژه دارو زبان پهلوی و واژه داروک است. این واژه با Drug در انگلیسی هم ریشه است. دار ( درخت ) وک ( پسوند صفت ساز ) دارو به معنای درختی است که خاصیت دارویی دارد.
چون در گذشته بیشتر داروها را از درخت می گرفتند.
... [مشاهده متن کامل]
فریدون جنیدی در کتاب داستان ایران درباره ی نام دارو می نویسد : درخت در زبان اوستایی � دااورو � dauru نامیده می شود ، و در گذر از اوستا به پهلوی ، بگونه ی � دار � بر آمده است ، و � داروک � درختچه و بوته است ، و چنانکه پیداست ، پیش از پیدا شدن داروهای شیمیایی ، همه ی داروها را ، از بوته ها و درختچه ها بر می گرفته اند . واژه ی � داروک � پهلوی کهن ، در پهلوی نو بگونه ی � داروگ � درآمد ، و با همین گونه نو ، ره بزبان های اروپایی گشود که آن را در انگلیسی drug ، در فرانسوی drogue و لاتینی droga می خوانند .
دوا، درمان، علاج، زهر، سم
دارو یعنی منسوب به درخت . دار در زبان فارسی به درخت گفته می شود و حرف واو هم پسوند نسبت است مثل پارو ، جارو . چون دارو را در قدیم از برگ درختان می ساختند و مردم باستان اعتقاد داشتند با کوفته ی برگ درختان می توان بسیاری از بیماران را معالجه کرد . به همین سبب این عصاره ها و کوفته ها که از درخت ها به دست می آمدند و برای درمان بیماران به کار می رفتند دارو نامیده شدند .
... [مشاهده متن کامل]
در داستان خیر و شر نظامی در هفت پیکر چوپان برای درمان چشم خیر که توسط شر کور شده بود از کوفته ی برگ نوعی درخت استفاده کرد .
"شبانگاه که چوپان به خانه بازآمد، جوانی مجروح و بیهوش را در بستر یافت و چون دانست که دیدگانش از نابینایی بسته است، به دختر گفت:درخت کهنی در این حوالی است که دارای دو شاخه ی بلند است. برگ یکی از شاخه ها برای درمان چشم نابیناست و برگ شاخه ی دیگر موجب شفای صرعیان. دختر از پدر کمک خواست تا چشم جوان را درمان کند. پدر بی درنگ مشتی برگ به خانه آورد و به دختر سپرد. دختر آنها را کوبید و فشرد و آبش را در چشم بیمار چکاند. جوان ساعتی از درد بی تاب شد و پس از آن به خواب رفت.
پنج روز چشم خیر بسته ماند و او بی حرکت در بستر آرمید. چون روز پنجم آن را گشودند:
چشم از دست رفته گشت درست
شد بعینه چنان که بود نخست"
هفت پیکر نظامی داستان خیر وشر
دوا
داروخانه:
drug store
pharmacy
دار به معنی درخت است
وک هم پسوند صفت ساز است
در اصل داروک بوده که "ک" آن افتاده
madicine
داروخانه drug store
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)