دادجو
فرهنگ اسم ها
معنی: جوینده و خواستار عدالت و دادگری، ( در قدیم ) داد دهنده، دادرس
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بفرمودتا هر که بد دادجوی
سوی موبدان موبد آورد روی.
فردوسی.
جهانی بدرگاه بنهاد روی هر آن کس که بد در جهان دادجوی.
فردوسی.
مفرست پیام دادجویان الا بزبان راستگویان.
نظامی.
|| داددهنده. دادرس : چو رامین دادجوی و دادگر شد
جهان از خفتگان آسوده تر شد.
( ویس و رامین ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
مظالم توز ؛ دادخواه. دادجو :
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود
تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 114 ) .
زو مظالم توز و ظالم سوزتر شاهی نبود
تا تظلم گاه این میدان اغبر ساختند.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 114 ) .