دادافرین
فرهنگ اسم ها
معنی: آن که عدالت ایجاد کند، از نام ها و صفات باری تعالی، یکی از گوشه های موسیقی، ( در قدیم ) پدید آورنده ی عدالت، ( به مجاز ) خداوند، ( در موسیقی ایرانی ) دادآفرید، از الحان قدیم موسیقی، آفریننده داد
برچسب ها: اسم، اسم با د، اسم پسر، اسم دختر، اسم فارسی، اسم هنری
لغت نامه دهخدا
پناهت به دادآفرین باد وبس
که از بد جز او نیست فریادرس.
اسدی.
به دادآفرینی که دارنده اوست همان جان ده و جان برآرنده اوست.
نظامی.
به نیروی دادآفرین شاد زی ز بندی که نگشاید آزاد زی.
نظامی.
به طامات مجلس نیاراستم ز دادآفرین توبه اش خواستم.
سعدی.
|| ( نف مرکب ) خالق عدل. پدیدآورنده عدالت. عدل آفریننده و آن صفت خدا قرار گیرد : بدو گفت یزدان دادآفرین
ترا ایدر آورد از ایران زمین.
فردوسی.
جهان شد ز دادش پر از آفرین بفرمان دادار دادآفرین.
فردوسی.
آن پیمبر کو باعجاز نگین بر انس و جان بود مستولی بحکم ایزد دادآفرین.
عبدالواسع جبلی.
|| ( اِ مرکب ) نام نوائی است از موسیقی. ( جهانگیری ).دادآفرین. [ف َ ] ( اِخ ) نام نیای هجدهم اسپهبد بختیار، جهان پهلوان روزگار خسروپرویز که قصه او در بختیارنامه آمده است و نواده پنجم رستم دستان. ( تاریخ سیستان ص 8 ).
فرهنگ فارسی
نان نیای هجدم اسپهبد بختیار
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) یکی از نام ها و صفات باری تعالی: پناهت به دادآفرین باد و بس / که از بد جز او نیست فریادرس (اسدی: ۲۸۷ )، بدو گفت یزدان دادآفرین / تو را ایدر آورد از ایران زمین (فردوسی: ۶/۵۷۶ حاشیه ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید