داد پاک

لغت نامه دهخدا

داد پاک. [ دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عادل کامل. آنکه براستی دادگر است :
بمالید پس خانگی رخ بخاک
همی گفت کای داور دادپاک.
فردوسی.
بغلطید بر پیش یزدان بخاک
همی گفت کای داور دادپاک.
فردوسی.
همی گفت کای داور دادپاک
یکی بنده ام دل پر از ترس و باک.
فردوسی.
چنین گفت کای داور دادپاک
تویی آفریننده باد و خاک.
فردوسی.
همی گفت کای داور دادپاک
سردشمنان اندر آور بخاک.
فردوسی.
چنین گفت کای داور دادپاک
بدستم ددان را تو کردی هلاک.
فردوسی.
همی گفت کای داور دادپاک
گر از خستگیها شوم من هلاک.
فردوسی.
چنین گفت کزداور دادپاک
پرامید باشید و با ترس و باک.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

عادل کامل آنکه براستی دادگر است

پیشنهاد کاربران

بپرس