خیز

/xiz/

مترادف خیز: پرش، جست، جهش، تاخت، جهیدن، ارتفاع، بلندی ایوان، دیوار، طاق

معنی انگلیسی:
edema, bound, dart, jump, leap, skip, [n.] jump, swelling, upheaval, rise (of an arch), flache

لغت نامه دهخدا

خیز. ( نف مرخم ) خیزنده. برخیزنده. ( ناظم الاطباء ). بلندشونده. این لفظ در حالت ترکیب بدو وجه مستعمل میشود یکی آنکه جزء اول حال از ذات او باشد چون سبکخیز و دیگر آنکه بمعنی مکانی بود که حال و ذی حال از آن پیدا شود چون دشت عاشق خیز. ( آنندراج ).
- آب خیز ؛ مکانی که در آن می توان با حفر قنات زود به آب رسید. بسیارآب.
- بادخیز ؛ محلی که باد در آن زیاد می وزد.
- بارخیز ؛ محل پرمحصول.
- || اهرم.
- پگاه خیز ؛ سحرخیز.
- تب خیز ؛ محلی که در آن تب و نوبه بسیار است.
- حاصل خیز ؛سرزمینی که زراعت آن خوب میشود.
- دیرخیز؛ مقابل زودخیز. تنبل. کاهل.
- زودخیز ؛ سحرخیز :
بفرمود تا خازن زودخیز
کند پیل بالا بر او گنج ریز.
نظامی.
وشاقان موکب رو زودخیز.
نظامی.
- زرخیز ؛ محل پرخیر و برکت. زمینی که می توان به آسانی پول بدست آورد.
- سبک خیز ؛ سریعالحرکة :
بصحرا ز مرغان سبک خیزتر.
نظامی.
در آن عزم رایش سبک خیز شد.
نظامی.
- سپاه خیز ؛ محلی که مردان جنگی بسیار از آن برخاسته اند یا می تواند مردان جنگی بسیار در زمان جنگ فراهم آورد. لشکرخیز.
- سحرخیز ؛ زودخیز. که پگاه از خواب برخیزد :
دگر رغبت کجا ماند کسی را سوی هشیاران
چو بیند دست در آغوش مستان سحر خیزت.
سعدی.
سحرخیز باش تا کامروا باشی. ( گلستان ).
- سیل خیز ؛ جای بسیار سیل.
- شب خیز؛ شب زنده دار :
عزیزی در اقصای تبریز بود
که همواره بیدار و شبخیز بود.
سعدی.
در عهد طفولیت متعبد بودم و شبخیز.( گلستان ).
- صبح خیز ؛ سحرخیز :
برآنم من ای همت صبح خیز
که موج سخن را کنم ریزریز.
نظامی.
دگر روز کاین ساقی صبح خیز
ز می کرد بر خاک یاقوت ریز.
نظامی.
- طوفان خیز ؛ محلی که در آن طوفان بسیار است.
- غله خیز ؛ محل پرغله. گندم خیز. که غله آنجا بسیار بدست آید.
- فتنه خیز ؛ محلی که در آن فتنه بسیار روی دهد.
- گندم خیز ؛ که گندم بسیار در آنجا حاصل شود.
- گرم خیز ؛ چابک. سریعالحرکه. سبک خیز :
چو هندوی بازیگر گرم خیز
معلق زنان هندوی تیغ تیز.
نظامی.
ز گرمی شده چون فلک گرم خیز.
نظامی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

جست، جهش، بلندی، ارتفاع، بلندی طاق یادیوار
۱ - ( اسم ) بر خاستن بر جستن . ۲ - جست جهش . ۳ - بلندی طاق در ساختمان ارتفاع . ۴ - موج کوه. آب. ۵ - مستی کبوتر ماده در وقت نشاط نر . ۶ - در ترکیب بمعنی (( خیزنده ) ) آید : سحر خیز فتنه خیز . یا افت و خیز . نشستن و برخاستن .
شهرکیست خرم و آبادان و با نعمت بناحیت پارس .

فرهنگ معین

۱ - (اِمص . ) برخاستن . ۲ - جستن ، جهش . ۳ - (ص . ) بلندی ، طاق یا ایوان .

فرهنگ عمید

= خیزیدن
۱. = خاستن
۲. (اسم مصدر ) پَرِش، جهش.
۳. خیزنده (در ترکیب با کلمه دیگر ): حاصل خیز، سبک خیز، سحرخیز، شب خیز.
۴. (اسم مصدر ) [قدیمی] بلند شدن.
* خیز برداشتن: (مصدر لازم ) [عامیانه] جستن، جهیدن.
* خیز کردن: (مصدر لازم ) [قدیمی] = * خیز برداشتن

فرهنگستان زبان و ادب

{pitch} [معماری و شهرسازی] نسبت افراز هر قوس یا چَفته به دهانه اش
{attack} [موسیقی] 1. اجرای ناگهانی و دقیق ابتدای یک نغمه یا یک عبارت موسیقایی 2. بخش اول منحنی تغییرات زمانی صدا
{bound} [علوم نظامی] حرکت سربازان از یک جان پناه به جان پناه دیگر که اغلب در زیر آتش دشمن انجام میشود
{surge} [مهندسی برق، مهندسی مخابرات] افزایش یا نوسان گذرا و ناگهانی در اختلاف پتانسیل یا جریان الکتریکی

واژه نامه بختیاریکا

حیز؛ چشم چران؛ بد چشم
هُل و هیز؛ هیز

دانشنامه عمومی

خیز یا اِدِم ( به انگلیسی: Edema ) تجمع غیرطبیعی آب موجود در پلاسما در فضای میان بافتی، زیر پوست و حفره های بدن و به علت انتقال آن ها از درون رگها به آنجاهاست. [ ۱] [ ۲] در حالت طبیعی، تعادل حاصل از هومئوستازی یا هم ایستایی سبب می شود که مقدار این مایعات در بین بافت ها و درون پلاسما نسبت ثابت و کنترل شده ای داشته باشد. میتواند در اثر کمبود پروتئین خون، افزایش فشار خون درون سیاهرگ ها، مصرف زیاد نمک و مصرف کم مایعات رخ دهد
اگر بر روی پوست بیمار مبتلا به ادم، با انگشت فشار وارد کنیم تا چند ثانیه اثر این فشار باقی می ماند. این حالت ناشی از شایع ترین نوع ادم است که به علت یک بیماری سیستمی ( بیماری که ناشی از کارکرد نادرست بخش های بدن است ) مانند واریس، ترومبوفلبیت، حاملگی ( در برخی زنان ) یا گزیدگی یک حشره ممکن است ایجاد گردد. [ ۳] [ ۴]
افزایش فشار هیدرواستاتیک به علت نارسایی قلبی یا افت فشار اسموتیک ( مانند نارسایی کبد و سندروم نفروتیک کلیه ) و به دنبال آن کمبود فشار انکوتیک پلاسما، از علت های شایع خیز عمومی در بدن می باشند. خیز عمومی در تمام بدن می تواند سبب ادم در یک یا چند اندام خاص دیگر شود؛ مثلاً یک نارسایی مزمن قلبی می تواند به خیز در ششها یا آب آوردگی شکم ( آسیت ) شود. [ ۵] [ ۶]
گاهی ممکن است خیز در یک عضو و اندام خاص در بدن ظاهر شود. از مهم ترین ادم های دربرگیرنده اندام ها می توان به ادم مغزی، ادم ریوی، ورم چشم حاصل از گلوکوم، ورم بیضه، ورم پستان و ورم پلک اشاره نمود.
تجمع مایعات در بافت های بدن سبب ورم می شود. احتباس مایعات ممکن است به علت بیماری قلبی، بیماری کبدی یا کلیوی یا اختلال در رگ های خونی باشد.
دیگر دلایل ورم پاها عبارتند از:
• عفونت میکروبی پا
• نیش حشرات
• لخته شدن خون در پاها
• افزایش سن
سوختگی
• بسته شدن غدد لنفاوی
• مصرف غذاهای شور و دارای کربوهیدرات
• مصرف قرص های ضدبارداری یا هورمون درمانی
• بارداری
• احتباس نمک در بدن
• آسیب عضلات
واریس
• التهاب وریدها که سبب می شود که خون به درستی به طرف قلب نرود.
• واکنش های آلرژیک
پره اکلامپسی ( مسمومیت حاملگی که با افزایش فشارخون، اوره و ورم مشخص می شود )
• اختلالات عصبی عضلانی
تروما یا حوادث
• عمل جراحی لگن و سرطان
• سوء استفاده از ملین ها
• سوء استفاده از دیورتیک
• سوء استفاده از داروها
• داروهای ضدافسردگی، استروئیدها، داروهای فشار خون، داروهای غیراستروئیدی ضد التهاب، مسدودکننده های کانال کلسیم و هورمون درمانی مانند استروژن درمانی و داروهای دیابت می توانند سبب ورم شوند.
• پرواز با هواپیما یا ماشین سواری
عکس خیزعکس خیزعکس خیز

خیز (مهندسی). در مهندسی، خیز ( به انگلیسی: Deflection ) ، به میزان جابه جایی یک عضو سازه ای مانند تیر، تحت اثر بار اعمال شده به آن ( به دلیل تغییر شکلی که در سازه ایجاد می شود ) گفته می شود که ممکن است این خیز به یک زاویه یا طول نسبت داده شود.
اندازهٔ خیز یک تیر که تحت اثر بار قرار گرفته را می توان با انتگرال گیری از تابعی که به صورت ریاضی، شیب عضو بارگذاری شده را توصیف می کند، محاسبه کرد.
فرمول های استاندارد برای محاسبهٔ خیز تیرهای رایج که به صورت گسسته بارگذاری شده اند وجود دارد.
همچنین روش های دیگری مانند "کار مجازی"، "انتگرال گیری مستقیم"، "روش کاستیگلیانو"، "روش ماکولی" و "روش سختی مستقیم" برای محاسبهٔ خیز تیرهای تحت بارگذاری گسسته یا پیوسته وجود دارد. خیز یک تیر معمولی از معادلهٔ تیر "اویلر - برنولی" محاسبه می شود در حالی که خیز یک عضو صفحه ای یا پوسته ای با استفاده از نظریه ی"صفحه یا پوسته" محاسبه می شود.
نمونه ای از کاربردهای خیز در ساخت و ساز ساختمان است. معماران و مهندسان مواد را برای کاربردهای مختلف انتخاب می کنند بنابراین جنس و مصالح تیرهای اسکلت ساختمان، بر اساس خیز و عوامل دیگر انتخاب می شوند.
تیرها می توانند از لحاظ هندسه و ترکیب باهم بسیار متفاوت باشند. به عنوان مثال، تیر ممکن است مستقیم یا خمیده باشد. ممکن است دارای سطح مقطع ثابت یا متغیر باشد. ممکن است از نظر جنس کاملاً یکنواخت یا از مواد مختلفی ( کامپوزیت ) تشکیل شده باشد.
برخی از موارد بالا تجزیه و تحلیل را دشوار می کند، اما بسیاری از کاربردهای مهندسی مواردی را شامل می شوند که چندان پیچیده نیستند.
بنابراین تجزیه و تحلیل آسان است اگر:
در این حالت، معادله حاکم بر خیز تیر ( w ) می تواند تقریباً برابر عبارت زیر باشد:
که در آن عبارت سمت چپ، مشتق دوم معادلهٔ خیز تیر به صورت تابعی از x ( فاصلهٔ هر نقطه از تیر از ابتدای تیر ) است، E مدول الاستیسیته است ، I ممان اینرسی سطح مقطع نسبت به محور خنثی و M معادلهٔ گشتاور ( لنگر ) خمشی در تیر است است.
این رابطه را معادله دیفرانسیل منحنی الاستیک و جملهٔ EI را صلابت خمشی می گویند.
علاوه بر این، اگر تیر مستقیم و یکنواخت باشد و بار گستردهٔ q به آن اعمال شود، عبارت فوق را می توان به صورت زیر نوشت:
این معادله برای انواع بارگذاری و شرایط مرزی قابل حل است. تعدادی مثال ساده در زیر آورده شده است:
عکس خیز (مهندسی)عکس خیز (مهندسی)عکس خیز (مهندسی)عکس خیز (مهندسی)عکس خیز (مهندسی)عکس خیز (مهندسی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

خیز (oedema)
(یا: اودِم) تجمع غیرطبیعی مایع در بافت ها یا حفره های بدن. این امر به علت پرآب شدن بافت ها براثر خروج بیش از حد پلاسما از دیوارۀ مویرگ ها رخ می دهد. این حالت ممکن است در همۀ بدن یا فقط در بخشی از آن، مثل قوزک پاها، دیده شود. هرگاه همۀ بدن درگیر باشد به آن استسقاء می گویند. علت خیز ممکن است مکانیکی باشد. خیز براثر گرفتگی سیاه رگ ها یا نارسایی قلب یا به علت افزایش نفوذپذیری دیوارۀ مویرگ ها ایجاد می شود. از آن جمله است خیز ناشی از بیماری های کبدی، کلیوی یا سوء تغذیه. تجمع مایع در حفرۀ شکم آسیت نام دارد و از عوارض تشمع کبد (سیروز) است.

مترادف ها

bound (اسم)
حد، مرز، سرحد، خیز، کران، جست و خیز

rush (اسم)
تعجیل، حمله، جویبار، یورش، جوی، خیز، بوریا، فشار، یک پر کاه، ازدحام مردم، نی بوریا، انواع گیاهان خانواده سمار، حرکت شدید

rising (اسم)
خیز، طلوع، برخاستگی، در حال ترقی یا صعود

wave (اسم)
موج، خیزاب، خیز، فر موی سر

billow (اسم)
موج، موج دریا، موج بزرگ اب، خیزاب، موج بلند، خیز

edema (اسم)
خیز، ورم، اماس

jump (اسم)
ترقی، طفره، خیز، پرش، جهش، افزایش ناگهانی

leap (اسم)
طفره، خیز، پرش، جست

dropsy (اسم)
خیز، ورم، استسقاء

swelling (اسم)
خیز، ورم، سام

tumor (اسم)
خیز، ورم، بر امدگی، غده، دشبل، تومور

lunge (اسم)
خیز، جهش، حمله ناگهانی، سخمه، پرتاب ناگهانی، پیشروی ناگهانی

stud (اسم)
دسته، خیز، دکمه سر دست، گل میخ، داربست، اسب تخمی

uprising (اسم)
خیز، بلوا، برخاستگی، طغیان، شورش، قیام، بر خیزش

water wave (اسم)
خیز

فارسی به عربی

قفزة , میل , وذمة

پیشنهاد کاربران

بلند شدن
🔴 این پادشاه اشکانی که پس از اسکندر دوباره اوستا را گردآوری کرد
بلاش یکم ( ۵۱ - ۷۸ م ) بیست و دومین پادشاه اشکانی بود که پس از مرگ پدرش ( بهنام دوم ) بر تخت نشست. او به آیین های ایرانی بسیار علاقه مند بود و در این راه تلاش بسیاری کرد و بازمانده گرایش های یونانی را در ایران از میان برد. در این زمان الفبای ایرانی که از�خط آرامی�منشعب شده بود، جای الفبای یونانی را گرفت و برای اولین بار بر روی سکه های بلاش یکم پدیدار گشت. بر یک روی این سکه ها نقش شاه و بر روی دیگر آن تصویر آتشدانی نقش شد. این سنت تا زمان انحطاط�ساسانیان�کم و بیش حفظ شد. بنا به روایات�زرتشتی�در زمان بلاش، متون کهن�اوستایی�از نو گردآوری شد و نام یونانی شده شهرها نیز دوباره نام ایرانی خود را بازیافت
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 بلاش: نام چند پادشاه اشکانی و ساسانی؛ خوانش این واژه در پهلوی اشکانی walagaš ( 𐭅𐭋𐭂𐭔 ) بوده ( در کتیبه کعبه زرتشت ) و در پهلوی ساسانی Wardāxš, Walāxš ؛ در ارمنی Vałarš ؛ در سریانی Walgāš, Wologēš و در یونانی Vologesos و . . . برپایه پژوهش � فردیناند یوستی � این نام ساخته شده از دو بخش wala ( اوستایی varəda ) بمعنای قدرت و gaš زیبایی، است
🆔 @iranzamin777

خیزخیزخیزخیزخیز
واژه خیز
معادل ابجد 617
تعداد حروف 3
تلفظ xiz
نقش دستوری اسم
ترکیب ( بن مضارعِ خیزیدن )
مختصات ( اِمص . )
آواشناسی xiz
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
...
[مشاهده متن کامل]

واژه خیزیدن
معادل ابجد 681
تعداد حروف 6
تلفظ xizidan
نوع مصدر
ترکیب ( مصدر لازم ) [قدیمی]
مختصات ( دَ ) ( مص ل . )
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خیز و واژه خیزیدن از ریشه ی واژه خاستن پارسی است.
واژه خاستن
معادل ابجد 1111
تعداد حروف 5
تلفظ xāstan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: xāstan] [قدیمی]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

دوستان اوستا از شرق هند اولین بار توسط آبراهام دوپرون جمع شده و گویشی از سانسکریت لحاظ شده و همانطور که میبینیم تمام کلمات آن منطبق بر سانسکریت هستند . آیا از این زبان که گفته میشه زبان ایزوله زردشتی ها برای آتش پرستی در هنگام پرستش آتش … سخنانی گفته میشده گفتن …
...
[مشاهده متن کامل]

آیا اثری هست از این جغرافیا که ما این لغات ادعایی رو در اون ببینیم ؟ شعری هست به این زبان ؟ شاعری هست؟ کتابی هست؟

در زبانِ پارسیِ میانه "ویهیستن/ویهیزتَن" با بُن کنونیِ "ویهیز" به چمِ " جابجا کردن، پیش رفتن" بوده است.
تکواژهایِ " ویهیزتَن/ویهیستَن" چنین هستند:
1 - پیشوندِ "وی"
پیشوندِ " وی " بیشتر در پارسیِ کُنونی به دیسه یِ " گُ " در آمده است. "وی" در اینجا عملگری برای نشان دادنِ "دوری، جدایِش" است.
...
[مشاهده متن کامل]

پیشوندِ " وی" کارکردِ یکسانی با پیشوندِ " dis" در زبانهای اروپایی دارد بمانندِ distance.
( در اینباره می توانید به پی نوشتِ اینجانب در زیر واژه یِ " وی" مراجعه کنید. )
2 - هیز
"هیز" در زبانِ اوستایی به چمِ "از جای خود جنبیدَن، غلتیدَن، روان کردن" بوده است. از آنجایی که در زبانِ اوستایی نسبت به زبانِ پارسی با دگرگونیِ آواییِ " خ/ه" روبه رو هستیم ( مانندِ هوشکَ ( اوستایی ) /خُشک ( پارسی ) ) ، پس واژه یِ " هیز" در زبانِ اوستایی همان واژه یِ " خیز" در پارسیِ کُنونی است؛چنانکه چمِ این واژه نیز روشنگرِ این موضوع است.
پَس " هیز" همان "خیز" است.
3 - تَن
( تَن، دَن، یدَن ) نشانه های مصدری هستند.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پیشنهادِ واژه:
بنابرآنچه در بالا گفته شد، چنانچه بخواهیم کارواژه یِ " ویهیستَن/ویهیزتَن" را به پارسیِ کُنونی برگردانیم، باید از کارواژه یِ " ویخیزیدنَ/گُخیزیدَن" و در حالتِ گُذرا از کارواژه یِ " ویخیزاندن/گُخیزاندن" بهره ببریم ( برای نمونه می توان کارواژه " ویخیزاندن/گُخیزاندن" را به چمِ " جابجا کردن" بکار برد. )
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگَشتها ( references ) :
1 - رویه یِ 1571 از نبیگِ " فرهنگ واژه های اوستا"
2 - تارنمایِ ویکی پدیا "فعل در زبانِ پارسیِ میانه"

خیزخیز
جهش. بلندی
برخیز بلندشو
بلند شو. پرش
برخیز
leap
The ball was hit well, but the centerfielder made a leaping, one - handed catch to end the game
به توپ ضربه خوبی وارد شد اما بازیکن میانی ( centerfielder ) یه خیز برداشت و با یه دست توپ رو گرفت تا بازی بدین ترتیب به پایان برسه
خیز:[اصطلاح نظامی] یک حرکت منفرد است که معمولاً از یک موضع پوشیده به موضع پوشیده بعد که غالباً تحت آتش توپخانه یا جنگ افزارهای کالیبر کوچک، توسط افراد انجام می‏‎شود ـ مسافتی که توسط یگان در حال پیشروی خیز به خیز در یک حرکت پیموده می‏‎شود.
دانشنامه دفاعی ( نحن صامدون )

پرش
بلند شو

برخیز، بلند شو
بلند شو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس