( اسم ) ۱ - سلاحی بانداز. کارد که نوک دار و تیغه اش کج و برنده است دشنه. ۲ - سر نیز. تفنگ . یا خنجر زر . ۱ - سرزدن آفتاب . ۲ - عمود صبح . یا خنجر زرفشان . خنجر زر . یا خنجر سیم . عمود صبح . یا خنجر فلک . ۱ - دمیدن صبح . ۲ - طلوع آفتاب . دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزیشهرستان خیاو دارای ۱۲۶ تن سکنه . آب آن از رود مشکین و محصول آن : غلات و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری و راه ارابه رو است .
فرهنگ معین
(خَ جَ ) [ ع . ] (اِ. ) سلاحی به اندازة کارد که نوک تیز دارد و تیغه اش کج و برنده است .
فرهنگ عمید
حربۀ بُرنده به اندازۀ کارد که تیغه اش کج و هر دو دم آن تیز باشد، دشنه.
دانشنامه عمومی
خَنجَر یا خونگر یا دشنه ( به انگلیسی: Dagger ) نوعی سلاح سرد است کوتاه، به اندازه کارد، که دو دَم آن تیز و بُرنده و همچنین نوک تیز می باشد. اولین خنجرها از موادی مانند سنگ چخماق، عاج یا استخوان در دوران نوسنگی ساخته می شدند. خنجرهای مسی برای اولین بار در اوایل عصر برنز، در هزاره سوم قبل از میلاد ظاهر شدند. [ ۱] خنجرهای شرقی بیشتر خم است و خنجرهای اروپایی ( Stiletto[ ۲] ) بیشتر شبیه یک شمشیر کوتاه است. واژه خنجر معربِ کلمه فارسی خونگر است.
خنجر (فرعون). خِنجِر فرعونی از دودمان سیزدهم مصر در دوره دوم میانی بوده است. نام او در پاپیروس تورین آمده ولی طول دوره فرمانرواییش نامشخص است. نام خنجر مصری نیست و ریشه ای خارجی دارد. به باور باستان شناس دانمارکی کیم ریهولت، نام او ریشه در واژه سامی ه ( ن ) زر به معنای «گراز» دارد. او که احتمال دارد از ریشه ای فلسطینی یا سوری بوده باشد، فرمانده نیروهای نظامی مصر در بیرون از کشور بوده است. از این رو به نظر می رسد که او نخستین پادشاه نابومی مصر بوده است. نام تاجی او اوسرکارع به معنای «روان رع نیرومند است» می باشد. [ ۱] وجود او در دو پاپیروس آمده که یکی پاپیروس بروکلین است و دیگری پایپروس بولاک. سنگ نبشته های یافت شده در مجموعه آرامگاه او در سقاره طول دوران فرمانروایی او را کمتر از ۵ سال ( ۴ سال و ۳ ماه و ۵ روز ) نوشته اند. بیشترین اطلاعات درباره او اما از روی یافته های باستان شناسی در آرامگاهش به دست آمده. هرم او در سقاره توسط ژاک ژکوییه کشف شده و از آنجا که سنگ هرم بالایی آن نیز به دست آمد، می توان نتیجه گرفت که ساختش به پایان رسیده بوده. [ ۲]
خنجر (نشانه). نشان خنجر ( Dagger ) ، ابلیسک ( obelisk ) یا ابلوس ( obelus ) † علامت چاپی است که اگر در جایی از ستاره استفاده شده باشد، معمولاً پاورقی را نشان می دهد. این نماد همچنین برای نشان دادن مرگ ( مردم ) یا انقراض ( گونه ها یا زبان ها ) به کار می رود. [ ۱] این یکی از نوادگان مدرن اُبلوس است، علامتی که در طول تاریخ توسط پژوهشگران به عنوان یک شاخص انتقادی یا برجسته در دست نوشته ها به کار می رود. ( اصطلاح اُبِلیسک از زبان یونانی: ὀβελίσκος گرفته شده است < /link> ( obeliskos ) که به معنای «اُبِلوس کوچک» است. از ὀβελός< /link> ( obelos ) به معنی تف برشته ) .
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف
دانشنامه آزاد فارسی
سلاحی سرد شبیه کارد و دشنه با تیغه ای کوتاه و معمولاً خمیده از جنس فولاد. در نبردهای تن به تن، در میان پارتیان، به کار می رفت. خنجرهای دورۀ صفوی دو گونه بود: کردی و هندی. خنجرهای کردی کوچک و هلالی شکل با تیغه های شیاردار دودَمه ساخته می شد و سر و ته دستۀ آن ها یکسان بود. خنجرهای هندی بزرگ تر، با نوک بسیار باریک دسته ای استخوانی مخروطی بود. تیغۀ آن ها فقط از یک سو تیزی و برندگی داشت. خنجرها نیز مانند کاردها مزّین به زر و کنده کاری هایی بر روی تیغه و دسته بودند. خنجر را مانند کارد در نیام می گذاشتند و در شال کمر جای می دادند یا در دو سوی ران از کمر می آویختند. نیام خنجرها بندهایی از قیطان یا یراق های زربفت داشت که آن ها را روی شال کمر محکم می کرد. برخی مردان و همچنین زنان دورۀ صفوی گاه در پر شال خود دو خنجر می نهادند که نوعی تفاخر به شمار می رفت. بهترین نوع خنجر، خنجر آبگون بود. سرنیزۀ تفنگ یا شمشیر را نیز خنجر می نامیدند. اصطلاح خنجر آجین کردن نیز بدین معنا بود که خنجرهای متعددی در جای جای بدن کسی فرو کنند.
واژه ی �خنجر� ریشه ای تاریخی و کهن دارد که به بررسی زبان های ایرانی باستان و برخی پیوندها با زبان های هندواروپایی برمی گردد. بیایید قدم به قدم تحلیل کنیم: - - - واژه ی �خنجر� – تحلیل تاریخی و ریشه شناسی ... [مشاهده متن کامل]
۱. فارسی میانه ( پهلوی ) در فارسی میانه ( پهلوی ساسانی ) واژه ای به شکل khangar یا khanger وجود داشته که به معنای شمشیر کوتاه یا خنجر بوده است. این واژه از ریشه ای ایرانی باستانی khanza - یا khanzar گرفته شده است. در متون پهلوی، �خنجر� به سلاحی کوتاه و تیز اشاره دارد و در منابع تاریخی و ادبی ساسانی نیز ثبت شده است. ۲. پیوند با زبان اوستایی در اوستایی، واژه ای hana - za دیده می شود که به معنای �تیز کردن� یا �زخم زدن� است. بنابراین، معنای ابتدایی �خنجر� در اوستایی و پهلوی به ابزار برنده یا تیز برای بریدن و زخم زدن بازمی گردد. ۳. پیوند با سانسکریت در سانسکریت واژه ای khaṅga ( खङ्ग ) وجود دارد که به شمشیر یا تیغه کوتاه اشاره می کند. ساختار واژه در سانسکریت و پهلوی شباهت واجی دارد و هر دو از یک ریشه هندواروپایی مشترک به معنای �برنده�، �تیز�، یا �ابزار بریدن� گرفته شده اند. - - - جمع بندی واژه ی �خنجر� در فارسی امروز ریشه ای تاریخی و کهن دارد که از فارسی میانه و پهلوی ساسانی به ما رسیده و با اوستایی hana - za و سانسکریت khaṅga هم ریشه است. معنای اصلی آن: سلاح کوتاه و تیز برای بریدن یا زخم زدن است. - - - منابع معتبر کتابی 1. D. N. MacKenzie, A Concise Pahlavi Dictionary, Oxford University Press, 1971 – معادل پهلوی khangar. 2. B. T. H. T. Griffith, The Zend - Avesta, London, 1899 – برای واژه های اوستایی. 3. Franz Grenet, Avestan Lexicon, 2003 – بررسی ریشه اوستایی. 4. Monier - Williams, A Sanskrit - English Dictionary, Oxford, 1899 – واژهٔ khaṅga در سانسکریت. 5. R. G. Kent, Old Persian: Grammar, Texts, Lexicon, 1953 – بررسی تطبیقی واژگان ایرانی باستان. 6. �mile Benveniste, Le Vocabulaire des Institutions Indo - Europ�ennes, 1969 – ریشه های هندواروپایی واژگان نظامی و ابزار.
منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست ببینیم در زبان پارسی باستان آیا زبان های دیگر هستند لینک پایین قرار می دهم زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
خنجر: این واژه در سنسکریت khanjara ( علیل ـ چلاق ـ شَل کننده ) می باشد؛ و از فعل khanj ( لنگیدن، شل شدن ) ساخته شده است که در پارسی خنج ( خراش ) خوانده شده و به صورت نام به کار رفته است ( فرهنگ سنسکریت ... [مشاهده متن کامل]
- انگلیسی مونیر ویلیامز چاپ 1872 ص. 272 ستون دوم ) ؛ و از سنسکریت به عربی راه یافته و به معنی چاقوی بزرگ آمده است. ( فرهنگ عربی - فارسی لاروس ) .
هَمچون {چنگال} که برگرفته از {چَنگَر} است که خود برگرفته از {چَنگرَ} است ( با پسوند {رَ} ) در اینجا هم گویا چنین چیزی به چشم می خورد. {خنجر} برگرفته از {خنج} به همراه پسوند {ر/رَ} است. پس در اینجا به {خنج} می رسیم. ... [مشاهده متن کامل]
{خنج} بگمانم باید همریشه با {چَنگ} و برگرفته از آن باشد. در اینجا دگرگونی آوایی {چ/خ} و دگرگونی آوایی {گ/ج} رخ داده است و ما هم {چنگ} را داریم هم {خَنج} را. بِدرود!
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
پاسخ به عبدالرضا: 1 - حمداله حمدی شاعر قرن پانزده ترکیه عثمانی می فرماید: نادان عندلیب ( بلبل ) را گنجشک تصور می نماید و ترک بلور را شیشه 2 - با توجیه شما شاید آخماق از احمق عربی گرفته شده باشد ... [مشاهده متن کامل]
3 - این اتیمولوژی واژه فارسی �خون� : Fars�a χūn خون "kan" s�zc�ğ�nden alıntıdır. Fars�a s�zc�k Avesta ( Zend ) dilinde aynı anlama gelen vohunī s�zc�ğ� ile eş k�kenlidir. Bu s�zc�k Proto - İranca ( Ana - İranca ) aynı anlama gelen yazılı �rneği bulunmayan *χʷahun s�zc�ğ�nden evrilmiştir.
خونگر خودش کلمه ای تورکی است که از دو جزو خون و گر ساخته شده خون از فعل آخماق به معنی حاری شدن گرفته شده است ریشه ان آخ بوده و آخ ین = آخین یعنی جریان با افتادن آ به صورت خین وخون درفارسی به کار میرود ... [مشاهده متن کامل]
گر هم همان پسوند ار اسم ساز تورکی است نه اینکه خونگر فارسی به عربی برود از انجا به ارامی سغدی وغیره اینها خنده دار است
پاسخ به عبدالرضا: 1 - پیش از وارد شدن به این سایت از مواد توهم زا بهره نبرید. 2 - در کل زبانهای ترکی یک همچین چیزی که نوشته اید موجود نبوده و نیست. 3 - خینچ نیز واژه فارسی است به معنای نفس نفس زدن و صدای که از لذت جنسی بر می آید. ... [مشاهده متن کامل]
4 - خنجر عربی شده واژه فارسی �خونگر� می باشد این واژه از زبان فارسی به شکل خونگره وارد زبان آرامی و خونگر وارد زبان سغدی شده است.
خنجر کلمه ای تورکی است که از فعل خینجیماق به معنی قیمه کردن ریز کردن گرفته شده ریشه آن خینجی بوده که وقتی { ار} اسم فاعلی بدان اضافه می شود به شکل خینجیر وبه معنی برنده و ریز کننده در امده وبه شکل خنجر وارد فارسی شده است منبع خینجماق در لغتنامه شاهمرسی
خنجر: خنج کننده. خنج در لری یعنی بریدن. خنجش کرد یعنی انداختش. خنج ر=خنجر: برنده.
خنجر عربی شده واژه فارسی �خونگر� می باشد این واژه از زبان فارسی به شکل خونگره وارد زبان آرامی و خونگر وارد زبان سغدی شده است .
چاقو و خنجر به معنای دشنه ست
وسیله ای مانند چاقو اما با کارایی شمشیر. ترکیب شمشیر و چاقو. شمشیر کوچک🗡️
واژه خنجر معادل ابجد 853 تعداد حروف 4 تلفظ xanjar نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی] مختصات ( خَ جَ ) [ ع . ] ( اِ. ) آواشناسی xanjar الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع فرهنگ فارسی معین
معنی رهش:سرخ وسفید
واژه ی خنجر برگرفته از خونگر است.
خنجر: دکتر کزازی در مورد واژه ی " خنجر" می نویسد : ( ( ریشه و خواستگاه خنجر بر من روشن نیست ، اگر ستاگ واژه خنج باشد ، آن را می توان ریختی از هنج شمرد که در " آهنجیدن" ، به معنی بدر کشیدن و آهیختن به کار برده شده است . بر این پایه ، معنای بنیادین و نخستین خنجر " آنچه از نیام به در می کشند " می توانسته است بود. ) ) ... [مشاهده متن کامل]
( ( همان تیز خنجر کشید از نیام نه بگشار راز و نه برگفت نام . ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 319. ) در زبان ترکی به خنجر "خَشْگار " یا خَشْگَر گفته می شود به معنی ابزاری که خَش می اندازد .
دشنه با خنجر ( خونگر ) متفاوت است دشته و خنجز نباید با هم اشتباه گرفته بشوند. �دشنه� ( به انگلیسی: Stiletto )
خنجر در اصل فارسی است در زبان عربی به جای حرف ( ج ) ( گ ) گذاشته می شودو چون در زبان عربی این حرف را نداریم مثلا . ( گرگان ، جرجان ) ( گوگل ، جوجل ) بعد از فراموش شدن خون گر و کاربرد بیشتر خنجر این کلمه جایگزین کلمه خون گر شده.