خرافات

/xorAfAt/

مترادف خرافات: اباطیل، افسانه ها، اوهام، موهومات

متضاد خرافات: حقایق

برابر پارسی: یاوه ها

معنی انگلیسی:
extravagant talks, ridiculous stories, superstitions

لغت نامه دهخدا

خرافات. [ خ ُ ] ( ع اِ ) حکایتهای شب. ( منتهی الارب ). ج ِ خُرافَه. ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از قاموس ). در تداول فارسی ، سخنان پریشان و نامربوط. ( برهان قاطع ). سخنان بیهوده و پریشان که خوش آینده باشند. ( از غیاث اللغات ). سخنان خوش پریشان. ( از شرفنامه منیری ). تُرَّهات. ( مهذب الاسماء ).موهومات. انیاب اغوال. ( یادداشت مؤلف ) :
از او مشنو سخنهای خرافات
کز آن آید ترا در آخر آفات.
ناصرخسرو.
پرهیز کن بجان ز خرافات ناکسان
هرچند با خسان کنی آنجا نشست و خاست.
ناصرخسرو.
سحر حلال من چو خرافات خود نهند
آری یکی است بولهب و بوترابشان.
خاقانی.
اهل هند بخرافات و اکاذیب خویش نسبت آن مبانی بدویست تا سیصدهزار سال کرده. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
در کوی خرابات خرافات فتادم
وآنگاه نشینم بمئی دامن تر من.
عطار.
اما آنچه گفته است که پیش او قیامت یزید و ابن زیاد و خوارج را زنده کنند و بکشند اصلی ندارد و از جمله خرافات و تُرَّهات باشد. بلکه قیامت زنده شوند و جزای اعمال بد خود بستانند. ( کتاب النقض ص 306 ).
خیز تا خرقه صوفی بخرابات بریم
شطح و طامات ببازار خرافات بریم.
حافظ.

فرهنگ فارسی

جمع خرافه
( اسم ) جمع خرافت ( خرافه ) . ۱ - سخنان بیهوده . ۲ - افسانه ها .

فرهنگ معین

(خُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ خرافت . ۱ - سخنان بی اصل . ۲ - افسانه ها.

فرهنگ عمید

مجموع اعتقادات یا اعمال ناشی از نادانی، ترس از ناشناخته ها، اعتقاد به جادو و بخت، درک نادرست برخی علت و معلول ها، و مانند آن.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] خرافه به معنای دروغ بانمک است.
خُرافات، جمع خُرافه و در عربی به معنای سخن دروغ اما با نمک (مُسْتَملَح) آمده است. ظاهرآ خرافه نام مردی از قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات، جنّیان (رجوع کنید به جن ) او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتی شگفت انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل می کرد. از آن جا که مردمان سخنان او را باور کردنی نمی یافتند، به تدریج، هر سخن عجیب و ناپذیرفتنی را «حدیث خرافه» نامیدند. منشأ این روایات در منابع اسلامی، دو حدیث است که از طریق عایشه، از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم، نقل شده و در آنها، وجود فردی به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایی که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است با این حال، در منابع، نام خرافه در شمار صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است. این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب در آمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، در بیش تر مجموعه های امثال عربی ذکر شده است. در عین حال، مفضل بن سلمه، شرحی مفصّل از ماجرای خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و برساخته های قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلی وجود نداشته است.
جایگزین فارسی واژه خرافه
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسیِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته اند هزار و یک شب عربی، مجموعه خرافاتی مقتبس از هزار افسانه ایرانی است و خرافه را به فارسی، افسانه گویند. ، فصلی از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین و المُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فی الأسمار و الخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتی بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند. او آثاری چون کلیله و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و یوداسف و به طور کلی، افسانه ها و داستانهای سنّتی و کهن ایرانی، هندی، رومی و جز آن ها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته بندی کرده است. به این ترتیب، خرافات، در معنای افسانه های سنّتی ملل، جزو معارفی تلقی می شد که فرهنگ شناسان و کیهان نگاران، در کنار شعر، اغانی، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو، بدان می پرداختند. به گفته ابن ندیم، در دوران عباسی (حک: ۱۳۲ـ۶۵۶) و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند. در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات، در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معنای روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان به کار می رود و هنگامی که صفتِ خرافیه را به واژه ای چون قصه یا أُقْصُوصَه (داستان کوتاه) می افزایند، حکایت یا قصه تَخیلی و اغراق آمیز را اراده می کنند. گاه واژه خَرّاف به معنای قصه گو نیز به کار می رود، چنان که در منابع متقدم تر عربی نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.
خاستگاه واژه خرافه
واژه خرافات، اصولا ساخته و پرداخته جهان بینی انتقادی و نسبتآ دیرباور و ذهنیت نخبگان/ فرهیختگان/ خواص بوده است و ازاین رو در دایره واژگان عوام (رجوع کنید به خاصه و عامه) که صاحب جهان بینی متفاوتی بوده اند، جایی نداشته است. با بررسی چگونگی توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهای عامه و تحلیل واژه ها و اصطلاحاتی که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم می شود که واژه خرافات در کنار مجموعه ای از واژه ها استفاده می شد که جملگی محتوایی تخفیف آمیز و انتقادی داشته اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح، هذیان، مُحال، مُحالات و محال ممتنع، فحش ، بدعت، زرق، فساوس (حماقتها)، تُرَّهات و بَسابس (دروغها) و احلام و خیال . در این گفتمان، خرافات با خرف شدگی و نقصان در عقل، دیوانگی، مستی، پستی و فرومایگی و ذوق اندیشی و افسانه گرایی مناسبت دارد و سخن کودکان و پیرزنان است و چه بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع می کنند. ازاین رو، این واژه غالبآ همراه با صفاتی تحقیر آمیز چون پریشان، فاسده و خنده ناک، مصنوع و موضوع، مزخرف، باطل و دروغ و مستحیل وصف شده است. پیدایی و گسترش آن را نیز ناشی از گمراهی و جهل دانسته اند و طبیعی است که نپذیرفتن خرافات و محالات توصیه شود، چنان که «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند»، و باید زبان از خرافات در بَست و آیینه دل را از زنگار خرافات زدود.
خرافه در نگاه خواص
...

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است
خُرافات، جمع خُرافه و در عربی به معنای سخن دروغ اما با نمک آمده است. ظاهراً خرافه نام مردی از قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات جنّیان او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتی شگفت انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل می کرد.
از آنجا که مردمان سخنان او را باورکردنی نمی یافتند، به تدریج هر سخن عجیب و ناپذیرفتنی را «حدیث خرافه» نامیدند. منشأ این روایات در منابع اسلامی، دو حدیث است که از طریق عایشه از پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده و در آنها وجود فردی به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایی که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است. با این حال در منابع نام خرافه در شمار صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است. این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب درآمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، در بیشتر مجموعه های امثال عربی ذکر شده است. در عین حال، مفضل بن سلمه، شرحی مفصل از ماجرای خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و بر ساخته های قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلی وجود نداشته است.
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسیِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته اند هزار و یک شب عربی، مجموعه خرافاتی مقتبس از هزار افسان ایرانی است و خرافه را به فارسی افسانه گویند. ابن ندیم، فصلی از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین والمُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فی الأسمار والخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتی بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند. او آثاری چون کلیله و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و یوداسف و به طور کلی افسانه ها و داستانهای سنّتی و کهن ایرانی، هندی، رومی و جز آنها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته بندی کرده است.
به این ترتیب خرافات در معنای افسانه های سنّتی ملل، جزو معارفی تلقی می شد که فرهنگ شناسان و کیهان نگاران در کنار شعر، اغانی، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو بدان می پرداختند. به گفته ابن ندیم، در دوران عباسی و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند. در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات، در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معنای روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان بکار می رود و هنگامی که صفتِ خرافیه را به واژه ای چون قصه یا أُقْصُوصَه می افزایند، حکایت یا قصه تَخیلی و اغراق آمیز را اراده می کنند. گاه واژه خَرّاف به معنای قصه گو نیز بکار می رود، چنان که در منابع متقدم تر عربی نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.
واژه خرافات، اصولاً ساخته و پرداخته جهان بینی انتقادی و نسبتاً دیرباور و ذهنیت نخبگان/فرهیختگان خواص بوده است و از این رو در دایره واژگان عوام که صاحب جهان بینی متفاوتی بوده اند، جایی نداشته است. با بررسی چگونگی توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهای عامه و تحلیل واژه ها و اصطلاحاتی که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم می شود که واژه خرافات در کنار مجموعه ای از واژه ها استفاده می شد که جملگی محتوایی تخفیف آمیز و انتقادی داشته اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح، هذیان مُحال، مُحالات و محال ممتنع، فُحش، بدعت زرق، فساوس، تُرَّهات و بَسابس و احلام و خیال در این گفتمان، خرافات با خرف شدگی و نقصان در عقل، دیوانگی، مستی، پستی و فرومایگی و ذوق اندیشی و افسانه گرایی مناسبت دارد و سخن کودکان و پیرزنان است. و چه بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع می کنند.
ازاین رو این واژه غالباً همراه با صفاتی تحقیرآمیز چون پریشان، فاسده و خنده ناک، مصنوع و موضوع، مزخرف، باطل، و دروغ و مستحیل وصف شده است.

دانشنامه عمومی

خرافات ( جمع واژه عربی خرافه ) به معنی اعتقاد غیرمنطقی و ثابت نشده به تأثیر امور ماورای طبیعت در امور طبیعی و به عبارت دیگر، هر نوع پندار عجیب برای مردم عوام است یعنی عقاید غیرواقعی. [ ۱] معمولاً خرافات ریشه در گرایش های درونی یا باطنی در زندگی بشر داشته اند و به مرور تبدیل به خرافه شده اند. آنچه که از نظر اکثر فیلسوفان مورد قبول است، این است که هیچ تعریف مشخص و همه پسندی دربارهٔ خرافه وجود ندارد و تعریفی که از خرافه به معنای امر موهوم در ذهن مردم است، بسیار نامشخص و گُنگ به نظر می رسد. [ ۲]
هر دستگاه دینی تمایل به گردآوری خرافات به عنوان باورهای محیطی دارد، برای مثال، یک مسیحی ممکن است بر این باور باشد که در مواقع دشواری اگر کتاب مقدس را به طور تصادفی باز کند و متنی را که برای اولین بار به چشمش می خورد بخواند، راهنمایی می شود. غالباً مذهب یک فرد خرافات دیگری است: امپراتور روم، کنستانتین بزرگ، از برخی اعمال غیر مسیحی به عنوان خرافه یاد کرد. تاسیتوس مورخ رومی مسیحیت را یک خرافه مخرب نامید. بسیاری از پروتستان ها ادای احترام کلیسای کاتولیک به آثار، تصاویر و مقدسین را خرافه دانسته اند. مسیحیان بسیاری از اعمال هندو را خرافه می دانند و پیروان همه ادیان ممکن است رابطه اقوام بومی استرالیا با توتم را خرافه ای بدانند. سرانجام، ممکن است همه باورها و اعمال مذهبی برای فرد بدون دین خرافاتی به نظر برسد. [ ۳]
خرافه اعتقادی یا عملی است که معمولاً ناشی از جهل یا سوءتفاهمی از علم یا علیت، اعتقاد به سرنوشت، تأثیر ماوراطبیعی درک شده یا ترس از آنچه ناشناخته است. معمولاً در مورد عقاید و اعمال پیرامون شانس، پیشگویی و به ویژه برخی موجودات معنوی این باور وجود دارد که می توان رویدادهای آینده را با وقایع قبلی خاص ( ظاهراً ) غیرمرتبط، پیشگویی کرد. کلمه خرافات غالباً برای دینی به کار می رود که اکثریت جامعه معین عمل نمی کند فارغ از اینکه آیا دین غالب حاوی خرافات ادعایی است.
اعتقاد بر این است که عمل خرافاتی قرار دادن میخ زنگ زده در یک لیمو، بد و به طور کلی شر را دفع می کند، همان طور که در متن عامیانه باورهای عمومی و خرافات از یوتا شرح داده شده است.
شناسایی چیزی به عنوان خرافات عموماً انتقادی است. مواردی که در اصطلاح عامیانه به این موارد گفته می شود معمولاً به عنوان اعتقاد عامیانه در فرهنگ عامه شناخته می شود.
عکس خرافات
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

mumbo jumbo (اسم)
ورد، طلسم، خرافات، سخنان نامفهوم

idle talks (اسم)
خرافات، مهملات

superstitions (اسم)
خرافات

cock-and-bull stories (اسم)
خرافات

فارسی به عربی

خرافة , وثن

پیشنهاد کاربران

خرافات: کژایه
واژه خرافات
معادل ابجد 1282
تعداد حروف 6
تلفظ xorāfāt
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ خُرافَة]
مختصات ( خُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی xorAfAt
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
...
[مشاهده متن کامل]

منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

علّامه مهدی بارانی
معنی الله :
معنای این کلمه و لغت و جمله و اسم و صفت و کتاب و علوم جز بر تنی چند معلوم نیست آنهم بر حسب ظرفیت ، این اسم شاید از بالاترین و مهترین و قدرتمندترین اسمهای خداوند باشد، الله عروس قدرتمند اسمهای خداوند است که در فرقان بسیار به آن اشاره شده، این اسم اعظم در کنار اسم ربّ با هم کار می کنند ، تمامی اسم ها و صفت ها از ربّ دستور و با ربّ کار می کنند و تحت سیطره ربّ هستند اما خود ربّ در کنار الله است، الله با ربّ کار می کند اما ربّ از الله دستور و زیر سیطره الله است، به هر حال ورد کردن این اسم اعظم ( الله ) به هر تعداد و در هر حالت خوب است اما بسیار سنگین است و مقید است و با در نظر گرفتن شرایط فقط نتیجه می دهد.
...
[مشاهده متن کامل]

علامه مهدی بارانی
تبرک: ( تَ بَ رُّ ) انچه و آنکه بدان چیزی را مبارک کنند و خوش یمن دادند و قلب را درآن باره و درباره آینده آن تسکین دهند ، بیشتر درمیان قوم پارس و عرب مشهور و زیباست
تبرک ( تَ رَ ) ( اِ. ) حصار محکم قلعه را گویند یا دیوار محافظ تقریبا یا کاملا محکم و طویل و بلند
علّامه مهدی بارانی
خُرافات:افسانه ها و عادت ها و سخنان بیهوده که از قدیم الایام گفته شده و در کسی یا گروهی و جماعتی جا افتاده ولیکن ریشه و اساس و بنیاد و صحتی ندارد و اساس آن جز جهل نیست، مثلا می گویند گربه سیاه بد شانسی می آورد یا با عطسه کردن باید صبر کرد و غیره . . .
باور های غلط!
خُرافات جمع خُرافه به معنی موهومات و چیزهای بی اصل و ریشه /یکی از نشونه های خرافات اینه که هیچ دلیل منطقی پشت باور افراد وجود نداره.
- - = مهدی ( مهرداد ) انصاری سمنانی ( �شیدا� ) = - -
اربابان خرافات و تزویر و زور. . .
...
[مشاهده متن کامل]

نهراسند از فزونیِ ایمانِ کور
و پرستشِ ارواحِ گنبد و گور؛
بَل پُرهَراسَند زِ بارانِ نور،
نور ِخرَدِ ستارگانِ پُرشور
که شویندۀ خرافات است و تزویر و زور. . . !
==
از جهل و جهالت که جهانی نگران است
عمریست بشر غرقِ خرافاتِ جهان است
==
در جهل و خرافات همه مغموم
دادیم همگی عمر جوانی
==
شهر در ظلمانی یک شب اسیر
من میان مردم شهرم اسیر
سایه ی جهل و خرافات است یا قهر خدا
این چنین شوم ناله های همچو بوف
==
من از این مردمان جمله های خوب و پر معنی
که از آیینه میترسند
میترسم
که در دنیای جهل و بی وفایی و ریاکاری
خرافات و خیانتها
به حق
حقا که ایشان اشرف خلقند
من از این اشرف خلق خدا
والله میترسم!
==
دختر سرزمین آریایی من
نگاه ات پشت میله های سرد زندان
زندان خرافات و جهل،
تنها به پرستوها می نگرد
معجزه نمی خواهی
مردی نمیابی برای رهایی!
این سرزمین تهی شده است از روشنایی.
==
تا بوده چنین بوده که بازار خرافات
داده ست به ما از ثمر خویش مکافات
==
بر حالت خود، خلق گرفتار بگرییم
یکبار نه، صد بارنه بسیار بگرییم
افسار خرد را ز کف خویش نهادیم
درپای خرافاتِ اسفبار، بگرییم
==
- - =ملک الشعرا بهار � رباعیات �
شد نیمی عمر در خرافات هدر
وندر حیرت گذشت یک نیم دگر
- - = میرزاده عشقی � نمایشنامه � کفن سیاه �
جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ!
جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟ هیچ!
من در اندیشه که این عالم موجود چه؟ هیچ!
بود آنگاه چه؟ اینک شده نابود چه؟ هیچ!
بود و نابود چه موجود چه مقصود چه؟ هیچ!
چون بکنه همه باریک شدم / منکر روشن و تاریک شدم
- - =عطار در هیلاج نامه:
میان پاکبازان در خرابات / گذشتم من ز تقلید خرافات
- - =عطار � جوهرالذات � دفتر دوم �
حقیقت بت پرستم در شریعت/در اینجا میزنم دم درحقیقت
حقیقت بت پرستم در خرابات/رها کردم بیکباره خرافات
- - =مولانا / دیوان شمس
ای آنک به عشق رخ تو واجب و حق است / آیینه دل را ز خرافات زدودن
آواز صفیر تو شنیدیم و فریضه است /این هدهد جان را گره از پای گشودن
- - = اوحدی � دیوان اشعار � غزلیات �
جز یاد جمالت همه ذوقست خرافات / جز قصهٔ عشقت همه بادست و فسانه
- - = نسیمی � دیوان اشعار فارسی � غزلیات �
گر مرکب تحقیق توانی به کف آری / سیاره صفت سیر سماوات توان کرد
تا کی سخن از خرقه و سجاده و پرهیز /ارشاد بدین کهنه خرافات توان کرد
- - = جامی � دیوان اشعار � واسطة العقد � غزلیات �
منع واعظ ز خرافات ز غوغای عوام / نتوانیم ولیکن به دل انکار کنیم
یار ما شاهد عشق آمد و باقی همه غیر /چند رو تافته از یار در اغیار کنیم

دوستان بسیاری از مواردی که فکر میکنید خرافه ست خرافه نیست !
مثلا در کتاب American English File 3 نوشته { کریستیانو رونالدو همیشه با پای راستش وارد زمین فوتبال میشه } و با اینکار رونالدو رو به یک خرافه پرست تشبیه کرده اما اینطور نیست !
...
[مشاهده متن کامل]

پرتغالی ها یه عبارت مشهور دارن که میگه
“entra com a direita”
که به معنای وارد شدن با سمت راست است
اما اینکار به معنای یک خرافه نیست بلکه با اینکار رونالدو داره به ما فرهنگ پرتغالی ها رو نشون میده
📍یا ادیان الهی فرمودن همیشه راه راست رو پیش برید بدین معنا نیست که اگه توی جاده بودی و سر دو راهی رسیدی حتما به بپیچی سمت راست ! اینجا منظور از راست راه درست است پس خرافه نیست .
📍یا مثلاً در�افغانستان�بسیاری عدد ۳۹ را �عدد نحس� و �عدد بی ناموسی� می دانند و از شماره هایی که در ترکیب آن عدد ۳۹ به کار رفته باشد، اجتناب می کنند.
شاید خیلی ها در درجه اول فکر کنن که افغانستانی ها خرافاتی هستن اما این درست نیست ! دلیل اینکه عدد ۳۹ رو نحس می دونن اینه که عدد سی و نه در کنار هم به یک معنای زشت در زبان رسمی امروزی تبدیل میشه و برای اینکه از شیوع این عدد و بی ناموسی جلوگیری بشه این عدد رو نحس می دونن .
💢 اما اینکه میگن گربه سیاه نشانه نحسه بدونین این کاملا یک خرافه است
✳️ با کمی تفکر میتوان دریافت که چه چیز خرافه ست و نیست

پریشانگویی ( مذهبی و . . . )
نمونه:
بخش عمده ای از اجراکنندگان و پیش برندگان چنین ستیزه هایی که بر پریشان گویی های مذهبی ( خرافات ) استوار شده، کهنه آخوندهای مزدور انگلیس، نوچه های تازه پا در رکاب نهاده ی آن ها و برخی از گروه های وابسته و مزدور امپریالیستی بویژه درون و پیرامون �قوه ی مجریه� تا بالاترین رده های آن هستند . . .
...
[مشاهده متن کامل]

برگرفته از نوشتاری در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2012/04/blog - post_9157. html

خرافات
خرافات = خر ، آفت
خرافات = در آفت خرگری افتادن.
خرافات = پیرو بودن و باج پرداختن
هر پیرو خرافاتی است و میباشد.
آدمی جوینده میباشد.
دانش بی انتها است.
هستی بی پهنا است.
...
[مشاهده متن کامل]

بودنی ها گوناگون و رنگارنگ و بی اندازه و بی شمار اند.
پس باید خود بود و جوینده نیک بود.
مباش پیرو هر رسم و رواج
تا ندهی ناخود آگاه به فرومایگان باج
جوینده باشید
Be a seeker
شرط نخست خرافاتی بودن پیروی است.
بهانه مهم نیست بلکه سرتمبگی بر خرافاتی بودن میباشد.

یاوه ، افسانه
Johann Wolfgang von Goethe در باره یاوه که به آلمانی Aberglaube می شود چنین می گوید:// یاوه چامه زندگی است , به این یاد ویر چامه سرا زیانی از آن نمی بیند که یاوه سرا باشد. \\ همچنین فرزانه ( Philosopher
...
[مشاهده متن کامل]
) و رمان نویس فرانسوی Honore de Balzac می گوید:\\ انگیزه و چرایی از یاوه سرایی همانا ناتوان بودن و سستی روان ( نیروی خرد ) است. // برای روشنگری بهتر نمونه ایی از آنچه در گذشته پیش آمده می نویسم که آن یورش اسکندر مقدونی به سرزمین ماست. چنانچه در نسکهای اروپایی آمده. اسکندر در مقدونیه و شهر پرلا Perla به جهان دیده گشود و آموزگار او ارسطو به لاتین Aristotle بود. او تمام فندها از جنگ تا کشور گشایی و کشور داری را به او آموخت. بیست و دو سال داشت که به سرزمین پارس یورش بود و داریوش سوم پادشاه هخامنشی را شکست داد. نخستین جنگ او با داریوش در Issos بود. پس از شکست داریوش به شهر پرسپولیس رفت و در آنجا نیروهای ارتشی سدو پنجاه هزار تنه گرد آورد ولی همه آنها نتوانستند جلوی نیروهای اسکندر را که با شتاب پیش روی می کرد بگیرند. داریوش سوم ارتش خود را رها کرد و به کوهها گریخت و پس از آن بدست دو سرباز ایرانی به گناه و لغزش اینکه سربازان ایرانی را تنها گذاشته و در اندیشه جان خود بوده کشته شد. آنچه بر سر ایران آنزمان و داریوش سوم آمد آیا بخت و سرنوشت بود یا سر چشمه دانشی داشت؟ به گمان آدمهای یاوه سرا بخت و سرنوشت بود چون در سال 333 پیش از زایش مسیح درست آنشبی که اسکندر به ایران یورش می برد ماه گرفتگی بود و این که خود یک پدیده فیزیکی است هیچگونه پیوندی با آنچه پیش آمده بود نداشت. آدمهای یاوه اندیش بر این گمانند که ماه گرفتگی نشانه شومی است ولی آنچه شکست نیروهای ایرانی را پدید آورد تنها چرایی دانشی داشت و بس که آن با دانش فیزیک پیوند می خورد. نیروهای اسکندر که در پیش یورش می بردنند نیزه های هفت متری تیز دو سری داشتند که در نیمکرانی به دوری هفت متر همه چیز را نابود می کرد و دیگر اینکه سپاهیان اسکندر شتاب بسیار زیادی داشتند که برای ایندو که نوشتم دست کم شش ماه تمرین کرده بودنند. ایرانیان ناتوانی در آن هنگام داشتند و آن این بود که در جاههای تنگ نمی توانستند خوب بجنگند ولی در دشت آری و ابزار جنگی آنها هم در برابر آنچه اسکندر داشت کهنه بود!

Superstition=خرافه، مسائلی که مورد تایید عقل و علم نیست
Superstitious=انسان خرافاتی
چرت و پرت/مزخرف
واژه اوستایی میتخت و یا یاوه و یا چرند بسیار زیبا و زیبنده برای واژه تازی خرافه هست
در پارسی" چرندی ها "
چرند = خرافه
چرندگرایی = خرافاتی، خرافه گرایی
Superstitious
این واژه اربی و جمع خرافه است و پارسی آن اینهاست:
نیرالان nirãl - ãn، نیرالاس nirãl - ãs
نیسپران nispar - ãn، نیسپراس nipar - ãs
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس