[ویکی فقه] خرافه به معنای
دروغ بانمک است.
خُرافات، جمع خُرافه و در
عربی به معنای سخن دروغ اما با
نمک (مُسْتَملَح) آمده است. ظاهرآ خرافه نام مردی از
قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات،
جنّیان (رجوع کنید به
جن ) او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتی شگفت انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل می کرد. از آن جا که مردمان سخنان او را باور کردنی نمی یافتند، به تدریج، هر سخن عجیب و ناپذیرفتنی را «حدیث خرافه» نامیدند. منشأ این روایات در منابع اسلامی، دو
حدیث است که از طریق عایشه، از
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم، نقل شده و در آنها، وجود فردی به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایی که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است با این حال، در منابع، نام خرافه در شمار
صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است. این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار
امثال سایره عرب در آمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، در بیش تر مجموعه های امثال عربی ذکر شده است. در عین حال، مفضل بن سلمه، شرحی مفصّل از ماجرای خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و برساخته های قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلی وجود نداشته است.
جایگزین فارسی واژه خرافه
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسیِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته اند هزار و یک شب عربی، مجموعه خرافاتی مقتبس از هزار افسانه ایرانی است و خرافه را به فارسی، افسانه گویند. ، فصلی از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین و المُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فی الأسمار و الخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتی بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند. او آثاری چون کلیله و دمنه، سندبادنامه،
بلوهر و یوداسف و به طور کلی، افسانه ها و داستانهای سنّتی و کهن ایرانی، هندی، رومی و جز آن ها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته بندی کرده است. به این ترتیب، خرافات، در معنای افسانه های سنّتی ملل، جزو معارفی تلقی می شد که فرهنگ شناسان و کیهان نگاران، در کنار شعر، اغانی، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو، بدان می پرداختند. به گفته ابن ندیم، در دوران عباسی (حک: ۱۳۲ـ۶۵۶) و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند. در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات، در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معنای روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان به کار می رود و هنگامی که صفتِ خرافیه را به واژه ای چون
قصه یا أُقْصُوصَه (داستان کوتاه) می افزایند، حکایت یا قصه تَخیلی و اغراق آمیز را اراده می کنند. گاه واژه خَرّاف به معنای قصه گو نیز به کار می رود، چنان که در منابع متقدم تر عربی نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.
خاستگاه واژه خرافه
واژه خرافات، اصولا ساخته و پرداخته
جهان بینی انتقادی و نسبتآ دیرباور و ذهنیت نخبگان/ فرهیختگان/ خواص بوده است و ازاین رو در دایره واژگان عوام (رجوع کنید به خاصه و عامه) که صاحب جهان بینی متفاوتی بوده اند، جایی نداشته است. با بررسی چگونگی توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهای عامه و تحلیل واژه ها و اصطلاحاتی که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم می شود که واژه خرافات در کنار مجموعه ای از واژه ها استفاده می شد که جملگی محتوایی تخفیف آمیز و انتقادی داشته اند، مانند طامات، ژاژ،
هَزْل و شَطْح، هذیان، مُحال، مُحالات و
محال ممتنع،
فحش ، بدعت، زرق، فساوس (حماقتها)، تُرَّهات و بَسابس (دروغها) و
احلام و
خیال . در این گفتمان، خرافات با خرف شدگی و نقصان در عقل، دیوانگی، مستی، پستی و
فرومایگی و ذوق اندیشی و افسانه گرایی مناسبت دارد و سخن کودکان و پیرزنان است و چه بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع می کنند. ازاین رو، این واژه غالبآ همراه با صفاتی
تحقیر آمیز چون پریشان، فاسده و خنده ناک، مصنوع و موضوع، مزخرف، باطل و دروغ و مستحیل وصف شده است. پیدایی و گسترش آن را نیز ناشی از
گمراهی و
جهل دانسته اند و طبیعی است که نپذیرفتن خرافات و محالات توصیه شود، چنان که «خداوندانِ عقل بدان سخنان ننگرند»، و باید زبان از خرافات در بَست و آیینه دل را از زنگار خرافات زدود.
خرافه در نگاه خواص
...
[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از
دانشنامه جهان اسلام است
خُرافات، جمع خُرافه و در عربی به معنای سخن دروغ اما با نمک آمده است. ظاهراً خرافه نام مردی از قبیله عُذْرَه بود که بنابر روایات جنّیان او را ربودند و او پس از بازگشت به قبیله خود، حکایاتی شگفت انگیز از مصاحبتِ خود با جنّیان نقل می کرد.
از آنجا که مردمان سخنان او را باورکردنی نمی یافتند، به تدریج هر سخن عجیب و ناپذیرفتنی را «حدیث خرافه» نامیدند. منشأ این روایات در منابع اسلامی، دو حدیث است که از طریق
عایشه از
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله و سلم نقل شده و در آنها وجود فردی به این نام، ملاقات او با پیامبر و ماجراهایی که میان او و جنّیان رخ داده، تأیید شده است. با این حال در منابع نام خرافه در شمار
صحابه پیامبر اکرم ذکر نشده است. این روایات چنان مشهور بوده که از قرن سوم، «حدیث خرافه» در شمار امثال سایره عرب درآمده و مثل «اَمْحَل من حدیثِ خُرافة»، در بیشتر مجموعه های امثال عربی ذکر شده است. در عین حال، مفضل بن سلمه، شرحی مفصل از ماجرای خرافه آورده که بدون شک از ملحقات و بر ساخته های قرن سوم است و در منابع دیگر، چنان تفصیلی وجود نداشته است.
واژه خرافات از حدود قرن چهارم، معادل و ترجمه واژه فارسیِ افسانه محسوب شده است، چنان که گفته اند هزار و یک شب عربی، مجموعه خرافاتی مقتبس از هزار افسان ایرانی است و خرافه را به فارسی افسانه گویند. ابن ندیم، فصلی از الفهرست را به «اخبار المُسامِرین والمُخَرِّفین و اسماءالکتب المصنَّفة فی الأسمار والخرافات» اختصاص داده و گفته است که ایرانیان اولین ملتی بودند که در زمینه خرافات کتاب نوشتند. او آثاری چون کلیله و دمنه، سندبادنامه، بلوهر و یوداسف و به طور کلی افسانه ها و داستانهای سنّتی و کهن ایرانی، هندی، رومی و جز آنها را ذیل عنوان اَسمار و خرافات دسته بندی کرده است.
به این ترتیب خرافات در معنای افسانه های سنّتی ملل، جزو معارفی تلقی می شد که فرهنگ شناسان و کیهان نگاران در کنار شعر، اغانی، اخبار، احادیث، انساب و لغت و نحو بدان می پرداختند. به گفته ابن ندیم، در دوران عباسی و به ویژه دوره مقتدر، مردم به اَسمار و خرافات علاقه بسیار داشتند. در کنار پیوند واژه اسمار با خرافات، در ادبیات معاصر عرب هم گاه خرافه در معنای روایات غیرمستند، افسانه و حکایات پریان بکار می رود و هنگامی که صفتِ خرافیه را به واژه ای چون قصه یا أُقْصُوصَه می افزایند، حکایت یا قصه تَخیلی و اغراق آمیز را اراده می کنند. گاه واژه خَرّاف به معنای قصه گو نیز بکار می رود، چنان که در منابع متقدم تر عربی نیز خرافات، به قُصّاص نسبت داده شده است.
واژه خرافات، اصولاً ساخته و پرداخته جهان بینی انتقادی و نسبتاً دیرباور و ذهنیت نخبگان/فرهیختگان خواص بوده است و از این رو در دایره واژگان عوام که صاحب جهان بینی متفاوتی بوده اند، جایی نداشته است. با بررسی چگونگی توصیف و تبیین خاصه از باورها و رفتارهای عامه و تحلیل واژه ها و اصطلاحاتی که به این منظور در ذهن و زبان خواص شکل گرفته و به کار رفته است، معلوم می شود که واژه خرافات در کنار مجموعه ای از واژه ها استفاده می شد که جملگی محتوایی تخفیف آمیز و انتقادی داشته اند، مانند طامات، ژاژ، هَزْل و شَطْح،
هذیان مُحال، مُحالات و محال ممتنع، فُحش،
بدعت زرق، فساوس، تُرَّهات و بَسابس و احلام و خیال در این گفتمان، خرافات با خرف شدگی و نقصان در عقل، دیوانگی، مستی، پستی و فرومایگی و ذوق اندیشی و افسانه گرایی مناسبت دارد و سخن کودکان و پیرزنان است. و چه بسا کودکان هم از پذیرفتن آن امتناع می کنند.
ازاین رو این واژه غالباً همراه با صفاتی تحقیرآمیز چون پریشان، فاسده و خنده ناک، مصنوع و موضوع، مزخرف، باطل، و دروغ و مستحیل وصف شده است.