خباء

لغت نامه دهخدا

خباء. [ خ َ ] ( ع اِ ) داغی است که بر موضع پوشیده ای از ماده شتر نجیب زنند. ج ، اخبئة. ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ). || خرگاهی که از موی یا پشم سازند و دارای دو یا سه ستون باشد . ج ، اخبئة و اخبیة . ( مهذب الاسماء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( المنجد ): الخباء من الشعر والصوف. قال ابوهلال : هو بالفارسیة «بیان » اعرب فقیل خباء. ( از المعرب جوالیقی ص 134 ). || غشاء و غلاف گندم وجو در خوشه . ج ، اخبیه . و له [ لجوز القطا ] اخبیةکاخبیة الکاکنج فی جوف کل خباء غلف صغیر. ( از ابن البیطار ). || غنچه گل. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) . || ستاره مستدیر. ( ناظم الاطباء )( منتهی الارب ). ستارگان کلاغ را خباء خوانند ای خیمه ٔاعرابیان و نیز تحت سماک خوانند. ( از التفهیم ص 106 ). || نام منزلی است از منازل قمر که آن رااخبیه نیز گویند. رجوع به اخبیه شود. || منزل. خانه. ج ، اخبیة. ( یادداشت بخط مرحوم مؤلف ).

خباء. [ خ ِ ] ( ع مص ) چیستان گفتن برای در غلط افکندن. چون : خاباته هکذا مخاباة و خباء؛ چیستان گفتم تا او را در غلط افکنم. ( از ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس