بپولاد و خایسک آهنگران
فرو برده مسمارهای گران.
فردوسی.
گر ز او مغفر چون سنگ صلایه شکنددر سرش مغز چو خایسک که خایه شکند.
منوچهری.
که کرداول آهنگری چون نبرد است از اول نه انبر نه خایسک و سندان.
ناصرخسرو.
کارکن تر بسی ز خایسکم رنج بردارتر ز سندانم.
مسعودسعد.
تارکم زیر زخم خایسک است جگرم پیش حد ساطور است.
مسعودسعد.
اگر چند از توانایی زننده همچو خایسکی وگر چند از شکیبایی خورنده همچو سندانی.
سنائی.
ز احداث چرخ است تهذیب مردم چو از زخم خایسک تزیین خنجر.
رشید وطواط.
بزیر ضربت خایسک محنت و شیون صبور نیست ولی صبر کار سندان است.
انوری.
بود خایه مرغ سخت و گران نه با پتک و خایسک آهنگران.
نظامی.
چو سندان کسی سخت رویی نکردکه خایسک تأدیب بر سر نخورد.
سعدی.
|| چکوچ. چکش. ( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). میقعه. محصمه. مطرقه. ( منتهی الارب ) : آنجا که پتک باید خایسک بیهده است
گوز است خواجه سنگین مغز آهنین سفال.
منجیک.
|| چکش زرگری و مسگری. مطرقه زرگری. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ). چکش کوچک : زر کانی کی روایی بیند ازروی کمال
تا تف و تایی نبیند زآتش و خایسک و گاز.
سنائی.
- خایسک دراز ؛ چکش گرد کشیده که توی چیزهای گود را کوبند.خایسک. [ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور، واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری چکنه بالا. این دهکده در ناحیه ای کوهستانی قرار دارد و آب و هوای آن معتدل است. سکنه آن 357تن است که شیعی مذهب و فارسی زبانند. آب آنجا از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).