حوری

/huri/

معنی انگلیسی:
houri, nymph

فرهنگ اسم ها

لغت نامه دهخدا

حوری. ( ص ، اِ ) در تداول فارسیان ،حوراء که مفرد حور است آید. حوریه :
یکی چون چتر زنگاری دوم چون سبز عماری
سوم چون قامت حوری چهارم نامه مانی.
منوچهری.
رضوان مگرسراچه فردوس برگشاد
کین حوریان بساحت دنیی ̍ خزیده اند.
سعدی.
- حوری سرشت ؛ آنکه طبیعت حوری دارد :
چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت
شیوه جنات تجری تحتهاالانهار داشت.
حافظ.

حوری. [ ح َ وَ ری ی ] ( ع ص ) کبش حوری ؛ قچقار سرخ پوست. ( منتهی الارب ). منسوب است به حَوَر؛ پوست. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

یکی از ( صفت ) یکی از زنان بهشتی یکتن از حورالعین . جمع : حوریان .
کبش حوری قچقار سرخ پوست .

فرهنگ معین

[ ع - فا. ] (ص نسب . ) زن بهشتی .

دانشنامه عمومی

حوری (عجب شیر). حوری یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان دیزجرود شرقی بخش قلعه چای شهرستان عجب شیر واقع شده است.
جمعیت این روستا بر پایهٔ نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال ۱۳۸۵ خورشیدی، برابر با ۱٬۰۴۱ نفر بوده است. [ ۱]
عکس حوری (عجب شیر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

در قرآن، دوشیزۀ بهشتی و همسر بهشتیان در جهان اخروی. این واژه در قرآن و زبان عربی به صورت «حور» به کار رفته که کلمه ای جمع است و مفرد آن حوراء به معنی دختر سیاه چشم یا درشت چشم سیمین تن است، ولی در زبان فارسی واژۀ حور به صورت مفرد به کار می رود و با الف و نون جمع بسته می شود (حوران) و یا به آن یای نسبت می افزایند (حوری) که جمع آن حوریان می شود. واژۀ حور چهار بار در قرآن به کار رفته است که سه بار همراه با صفت «عین» است؛ مانند «حورِ عین»: (دخان، ۵۴؛ طور، ۲۰؛ واقعه، ۲۲). یک بار هم به شکل «حور» مطلق آمده است (الرحمن، ۷۲). قرآن در آیاتی چند توصیفاتی از حوری به دست می دهد که عبارت اند از ۱. چشم درشت مانند مروارید نهفته؛ ۲. دوشیزگانی پاکدامن که پیش از آن کسی، چه از جنس جن و چه از جنس انسان، با آن ها آمیزش نکرده است و چون یاقوت و مرجان اند. این توصیفات افزون بر این که آن ها خوش رو هستند در آیات ۷۰ تا ۷۴ سورۀ الرحمن تکرار شده است؛ ۳. مفسران با اشاره به این که برای بهشتیان «جفت های پاکیزه» قرار داده شده (بقره، ۲۵) آن ها را از ناپاکی های بدنی مانند حیض و دفع بری می دانند.

مترادف ها

nymph (اسم)
حوری، زن بسیار زیبا

فارسی به عربی

حوریة

پیشنهاد کاربران

سلیم
حوری: واژه ای اربی و با مهربانوی درشت چشم پردیس در فارسی برابری دارد.
حوری واژه ای است معرب که از واژه �هوروست� در فارسی میانه و به معنای زیبا روی ( به ویژه زن ) گرفته شده .
پری باکره و زیباروی بهشتی
برابر فارسی اش میتوان "هوروی" را داشت به معنی خوب چهره،
از "هو" به معنی خوب در هومن هوتن ( از اوستایی ) است.
و "روی" به معنی چهره
از پریچهر نیز میتوان بهره برد.
هوری یا جوری
حوری یعنی زن زیبای بهشتی
حور احتمالا به معنای دختر نورسیده وبه معنای طریف وکوچک باشد
عروس خلد
کنایه از حوری بهشتی
معرب شده واژه هور به معنای خورشید یعنی زن یا موجودی که همچون هور میدرخشد
مانند خورشید . یه اسم لکی هستش
زن زیبای بهشتی که سیاهی چشمانش در نهایت سیاهی و سپیدی صورتش در نهایت سپیدی ست.
چشم سیاه
زن زیبای بهشتی .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس