[ویکی فقه] شمر بن ذی الجوشن نامه ابن زیاد به عمر بن سعد را که در آن بر جنگ با امام حسین (علیه السلام) تأکید شده بود، در روز تاسوعا به کربلا آورد. دشمن اسرار داشت که در روز تاسوعا جنگ را شروع کند؛ اما امام (علیه السلام) یک شب را برای عبادت و نماز و استغفار از دشمن مهلت خواستند.
هنگامی که شمر و نامه را از ابن زیاد گرفت، به همراه عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه اش ام البنین، دختر حزم، همسر امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مادر عباس و عبدالله و جعفر و عثمان بود به پا خاستند.عبدالله بن ابی مخل به گفت: اصلح الله الامیر، فرزندان خواهر ما (در منابع کهن و اصطلاحات قبیله ای و عرفی، این گونه تعابیر معمول است و معنای اصلی خود را ندارد؛ مثلاً مقصود از «اختنا» در اینجا، دختر یکی از اعضای قبیله ماست. کلمه «دایی» نیز که در ادامه گزارش تکرار شده است، همین گونه معنا می شود.) همراه حسین (علیه السلام) هستند، اگر صلاح می دانی امانی برای آنان بنویسی، ابن زیاد با خوش رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. عبدالله بن ابی مخل آن امان نامه را توسط غلامش، کزمان، به کربلا فرستاد. کزمان (ابن اعثم و خوارزمی، نام او را «عرفان نوشته اند) فرزندان ام البنین را فراخواند و گفت: این امان نامه ای است که دایی شما فرستاده است. آنان گفتند: به دایی ما سلام برسان و بگو ما را به امان شما نیاز نیست؛ امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است.
آمدن شمر به کربلا
شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را تسلیم او کرد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت: وای برتو، خدا آواره ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم، گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کرده ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد، بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین (علیه السلام) هرگز تسلیم نمی شود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد. (لایستسلم والله حسین ان نفساً ابیة لبین جنبیه (جملهٔ لایستسلم...در تذکرة الخواص و انساب الاشراف نیست)شمر گفت: بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا می کنی و با دشمنش می جنگی؟ یا کناره می گیری و لشکر را به من وا می گذاری؟ عمر گفت: نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده می گیرم و تو فرمانده پیادگان باش. (شیخ مفید و ابن عساکر به جای ان نفساً ابیّة لبین جنبیه عبارت ان نفس ابیه لبین جنبیه را ذکر کرده اند؛ یعنی «جان پدرش (علی) در کالبد اوست».)
رد امان نامه ها
پس از آن، شمر برابر لشکر امام آمد و فریاد زد: خواهرزاده های ما کجایند؟ (ام البنین خواهر شمر نبود، بلکه هر دو از قبیله کلاب بودند و به این مناسبت بود که فرزندان او را خواهرزاده خواند.) عباس و جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب، به سوی او رفتند و گفتند: برای چه کار آمده ای و چه می خواهی؟ گفت: شما ای خواهرزادگان من، در امانید. یکی از آنها به او گفت: لعنت خدا بر تو و آن امان که ، اگر واقعاً تو دایی ما بودی، آیا حاضر می شدی که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) در امان نباشد؟ " (گویا مقصود از امان، همان بود که شمر همراه عبدالله بن ابی محل از عبیدالله درخواست کردند. منابع تاریخی، از امان نامه دیگری که شمر به تنهایی گرفته باشد، یاد نکرده اند.)
تحرک برای آغاز جنگ
...
هنگامی که شمر و نامه را از ابن زیاد گرفت، به همراه عبدالله بن ابی مخل بن حزم که عمه اش ام البنین، دختر حزم، همسر امیرمؤمنان (علیه السّلام) و مادر عباس و عبدالله و جعفر و عثمان بود به پا خاستند.عبدالله بن ابی مخل به گفت: اصلح الله الامیر، فرزندان خواهر ما (در منابع کهن و اصطلاحات قبیله ای و عرفی، این گونه تعابیر معمول است و معنای اصلی خود را ندارد؛ مثلاً مقصود از «اختنا» در اینجا، دختر یکی از اعضای قبیله ماست. کلمه «دایی» نیز که در ادامه گزارش تکرار شده است، همین گونه معنا می شود.) همراه حسین (علیه السلام) هستند، اگر صلاح می دانی امانی برای آنان بنویسی، ابن زیاد با خوش رویی پذیرفت و به کاتب خویش دستور داد که امانی برای آنها بنویسد. عبدالله بن ابی مخل آن امان نامه را توسط غلامش، کزمان، به کربلا فرستاد. کزمان (ابن اعثم و خوارزمی، نام او را «عرفان نوشته اند) فرزندان ام البنین را فراخواند و گفت: این امان نامه ای است که دایی شما فرستاده است. آنان گفتند: به دایی ما سلام برسان و بگو ما را به امان شما نیاز نیست؛ امان خدا از امان پسر سمیه بهتر است.
آمدن شمر به کربلا
شمر بن ذی الجوشن عصر پنجشنبه نهم محرم، با فرمان جدید عبیدالله به کربلا رسید و نزد عمر بن سعد رفت و نامهٔ ابن زیاد را تسلیم او کرد. وقتی ابن سعد نامهٔ ابن زیاد را خواند، به شمر گفت: وای برتو، خدا آواره ات کند و زشت باد فرمانی که برای من آوردی، به خدا قسم، گمانم این است که تو ابن زیاد را از آنچه برای او نوشته بودم، روی گردان کرده ای و کاری که امید داشتیم با صلح و خوبی پایان یابد، بر ما تباه ساختی؛ به خدا سوگند، حسین (علیه السلام) هرگز تسلیم نمی شود؛ زیرا او روحی تسلیم ناپذیر در کالبد دارد. (لایستسلم والله حسین ان نفساً ابیة لبین جنبیه (جملهٔ لایستسلم...در تذکرة الخواص و انساب الاشراف نیست)شمر گفت: بگو چه خواهی کرد؟ فرمان امیرت را اجرا می کنی و با دشمنش می جنگی؟ یا کناره می گیری و لشکر را به من وا می گذاری؟ عمر گفت: نه، تو لیاقت چنین امری را نداری، من خود آن را به عهده می گیرم و تو فرمانده پیادگان باش. (شیخ مفید و ابن عساکر به جای ان نفساً ابیّة لبین جنبیه عبارت ان نفس ابیه لبین جنبیه را ذکر کرده اند؛ یعنی «جان پدرش (علی) در کالبد اوست».)
رد امان نامه ها
پس از آن، شمر برابر لشکر امام آمد و فریاد زد: خواهرزاده های ما کجایند؟ (ام البنین خواهر شمر نبود، بلکه هر دو از قبیله کلاب بودند و به این مناسبت بود که فرزندان او را خواهرزاده خواند.) عباس و جعفر و عثمان، فرزندان علی بن ابی طالب، به سوی او رفتند و گفتند: برای چه کار آمده ای و چه می خواهی؟ گفت: شما ای خواهرزادگان من، در امانید. یکی از آنها به او گفت: لعنت خدا بر تو و آن امان که ، اگر واقعاً تو دایی ما بودی، آیا حاضر می شدی که ما در امان باشیم و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) در امان نباشد؟ " (گویا مقصود از امان، همان بود که شمر همراه عبدالله بن ابی محل از عبیدالله درخواست کردند. منابع تاریخی، از امان نامه دیگری که شمر به تنهایی گرفته باشد، یاد نکرده اند.)
تحرک برای آغاز جنگ
...
wikifeqh: حوادث_روز_تاسوعا