حنطه

لغت نامه دهخدا

( حنطة ) حنطة. [ ح ِ طَ ] ( ع اِ ) قمح. گندم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ). و ضماد ممصوغ آن گزیدن سگ را نافع است. ج ، حِنَط. ( اقرب الموارد ).
- حِنطه رومی ؛ خالاون. خندروس. و آن قسمی گندم سیاه و باریک و دراز باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و رجوع به تحفه حکیم مؤمن شود.
- حنطة صغار ؛ سلت. طیفا. طراغوس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

گندم
( اسم ) گندم جمع : حنط

فرهنگ عمید

گندم.

جدول کلمات

گندم

پیشنهاد کاربران

حق سبحانه فرموده بود که بگوئید حطّه
ایشان گفتند حنطاًسمقاتاً یعنی گندم سرخ
بدل کردند توبه را به مطلوب خود از خوردنی
پس آتشی از آسمان فرود آمد و همه را بسوخت یا طاعون بر ایشان گماشته شد که به یک ساعت بیست و چهار هزار کس مردند و بقولی هفتاد هزار
تفسیر شریف حسینی در شرح آیه ۵۹سوره بقره

بپرس