حلوان

/holovAn/

لغت نامه دهخدا

حلوان. [ ح ُ ] ( ع اِ ) مردی که کابین دختران برای خویش میستاند. ( شرفنامه منیری ). || حلوان زن ؛ مهر اوست. ( شرفنامه منیری ). کابین زن. ( آنندراج ). آنچه دهند برای متعة زن. ( منتهی الارب ). || مزد فالگوی. ( شرفنامه ٔمنیری ). مزد کاهن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). || مزد دلال. دلالی. حق دلال. || چیزی که به رشوت دهند. || پاداش. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). || ( مص ) کسی را چیزی دادن بر کاری که کرده باشد برسم هدیه. ( مصادر زوزنی ). کسی را برسم هدیه چیزی دادن بر سعی که کرده باشد. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از آنندراج ) ( منتهی الارب ). || شیرین شدن چیزی. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). حلاوت. || در نکاح دادن دختر یا خواهر خود را و ستدن از کابین آنها چیزی خوش. ( آنندراج ). || خوش آمدن بچشم. || خوش فرودآمدن در دل. || به خیر و منفعت رسیدن از. ( منتهی الارب ).

حلوان. [ ح َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیری. دارای 330 تن سکنه می باشد. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).

حلوان. [ ح َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش طبس شهرستان فردوس است که در شمال باختری بخش واقعو از 11 آبادی تشکیل میشود. مجموع جمعیت آن 1140 تن است. این دهستان در جلگه قرار دارد. و هوای آن گرم و سوزان و بواسطه خشکسالیها اغلب اهالی کوچ کرده اند.ساکنین فعلی بی چیزند و بوسیله هیزم کنی و تهیه ذغال زندگی می نمایند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

حلوان. [ ح َ ] ( اِخ ) مرکز دهستان حلوان بخش طبس شهرستان فردوس ، محلی جلگه و گرمسیری است ، دارای 540 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات ، خرما، پنبه و ارزن است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. اغلب اهالی بوسیله تهیه زغال و فروش آن امرار معاش می نمایند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 ).

حلوان. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام شهری است پرنعمت. ( شرفنامه منیری ). شهر کوچکی است در قهستان نیشابور و آن آخر حدود خراسان از جانب اصفهان است. ( از معجم البلدان ).

حلوان. [ ح ُ ] ( اِخ ) شهریست [ به عراق ] بسیارنعمت ورودی اندر میان وی همی گذرد و از وی انجیر خیزد که خشک کنند و بهمه جای ببرند. ( از معجم البلدان ). شهری بوده است بزرگ و پرنعمت در عراق در انتهای حدود شهربغداد و نزدیک بکوهستانهای آن و گویند به نام حلوان بن عمران بن حاف بن قضاعه که یکی از ملوک آن سرزمین بوده نام گذاری شده است. و در کتاب ملحمه منسوب به بطلمیوس آمده است : طول حلوان 71 درجه و 45 دقیقه و عرض آن 34 درجه است. ابوزید گوید: حلوان شهر معموری است که در سرزمین عراق پس از کوفه و بصره و واسط و بغداد و سرمن رأی شهری به آبادانی و بزرگی آن نیست. این شهر کوهستانی است و گاه برف در آن ریزش میکند. انار و انجیر آن معروف است. در اطراف آن چند چشمه از آبهای معدنی کبریتی است که برای معالجه برخی از امراض مفیداست. حلوان در سال 19 هَ. ق. یا 16 هَ. ق. به دست مسلمین فتح شد. قعقاع بن عمرو تمیمی درباره آن اشعاری دارد. دو درخت خرمای معروف و چسبیده بهم دارد که شعرا را درباره آن اشعار و خلفای عباسی را داستانهاست. رجوع به معجم البلدان و قاموس الاعلام ترکی شود.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

رودخانه ای که سرچشمه آن در تخت گرا ( طاق کسری ) در ۱۹٠٠ کتری واقع شده و در موقع فرود آمدن از کوههای پاطاق (زاگرس ) در فاصله چند کیلو متر قریب ۱۲٠٠ متر فرود میاید و جلگه علی گرده را مشروب کرده از تنگه کوه پیشکان میگذرد و از جلگه سر پل و قصر شیرین گذشته وارد دیاله میشود . جنگ میان اعراب و ایرانیان در حلوان وقوع یافته .
( اسم ) آنچه بدلال یا کسی که خدمتی انجام داده دهند عطائ پاداش مژدگانی .
روستائی است از توابع مصر که میان آن و فسطاط از جانب صعید مشرف بر نیل دو فرسنگ فاصله است

فرهنگ معین

(حُ ) [ ع . ] (اِ. ) عطا، پاداش ، مژدگانی .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حُلْوان، شهری تاریخی و رودی در مغرب ایران که امروزه ویرانه آن برجای مانده است.
شهر حلوان بر مدخل یکی از گردنه های زاگرس معروف به عقبه حلوان، در ساحل چپ رود حلوان قرارداشت. مکان ویرانه ها دقیقاً مشخص نیست. برخی محققان آن را میان شهرهای کِرِند و قصرشیرین، در محل شهر سرپل زهاب در مغرب استان کرمانشاه ، یا «قلعه گبری» در جنوب آن، می دانند. رالینسون محل آن را در دوازده کیلومتری سرپل زهاب در مسیر بغداد ـ کرمانشاه دانسته و افزوده حلوان همان شهر کالَح دوره آشوری یا حَلَح سریانی و محل تبعید یهودیان بوده است. این حلوان را نباید با حلوانهای دیگر ــ مانند حلوانِ قهستانِ نیشابور و حلوان مصر که ابوالفداء و یاقوت حموی به آن ها اشاره کرده اندــ یکی دانست. امروزه در حدود پانزده کیلومتری مغرب شهر خانقین در عراق ، آبادی ای به نام حلوان یا هولوان و نیز جِسْر حلوان وجود دارد.
← علت نامگذاری
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ.(۲) ابن اثیر: کامل: تاریخ بزرگ اسلام و ایران، ج ۱۸، ترجمه ابوالقاسم حالت، تهران ۱۳۶۸ش.(۳) ابن حوقل.(۴) ابن خردادبه.(۵) ابن ندیم (تهران).(۶) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان.(۷) محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، قاهره: مکتبة الثقافة الدینیة.(۸) اصطخری.(۹) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، کتاب المسالک و الممالک، چاپ ادریان فان لیوفن و اندری فری، تونس ۱۹۹۲.(۱۰) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت ۱۴۰۳.(۱۱) بلاذری.(۱۲) بنیامین بن یونه تطیلی، رحلة بنیامین، ترجمها عن الاصل العبری و علق حواشیها و کتب ملحقاتها عزرا حداد.(۱۳) حدودالعالم.(۱۴) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده.(۱۵) حمداللّه مستوفی، نزهة القلوب.(۱۶) محمدبن موسی خوارزمی، کتاب صورة الارض من المدن و الجبال و البحار و الجزائر و الانهار، استخرجه من کتاب جغرافیا الذی الفه بطلمیوس القلوذی.(۱۷) خواندمیر.(۱۸) ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ماد.(۱۹) میخائیل میخائیلوویچ دیاکونوف، تاریخ ایران باستان.(۲۰) احمدبن داود دینوری، الاخبار الطِّوال.(۲۱) هنری کرزیک رالینسون، سفرنامه راولینسون: گذر از زهاب به خوزستان، ترجمه سکندر امان اللهی بهاروند.(۲۲) سمعانی.(۲۳) بدیع الزمان فروزانفر، فرهنگ تازی به پارسی.(۲۴) فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران، ج :۴۵ قصرشیرین.(۲۵) مهدی فریور، «حلوان و ظرفیت توسعه جهانگردی در غرب»، زمان.(۲۶) قدامة بن جعفر، کتاب الخراج.(۲۷) زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثار البلاد و اخبار العباد.(۲۸) الی ایوانوویچ کالسنیکوف، ایران در آستانه یورش تازیان.(۲۹) کرمانشاهان باستان: از آغاز تا آخر سده سیزدهم هجری قمری.(۳۰) محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، المعروف برجال الکشی، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، تصحیح و تعلیق میرمحمد باقربن محمد میرداماد.(۳۱) محمدامین زکی، زبده ی تاریخ کرد و کردستان.(۳۲) مسکویه.(۳۳) جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی، رساله تحقیقات سرحدیه.(۳۴) مقدسی.(۳۵) تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان.(۳۶) یاقوت حموی.(۳۷) یعقوبی، البلدان.(۳۸) Vasily Vladimirovich Barthold, An historical geography of Iran, tr Svat Soucek, Princeton, NJ ۱۹۸۴.(۳۹) Alfons Gabriel, Die Erforschung Persiens, Vienna ۱۹۵۲.(۴۰) Roman Ghirshman, LIran des origines a Lislam, Paris ۱۹۵۱.(۴۱) Guy Le Strange, The lands of The Eastern Caliphate, Cambridge ۱۹۳۰.(۴۲) Paul Schwarz, Iran im Mittelalter nach den arabischen Geographen, Hildesheim ۱۹۶۹-۱۹۷۰.

دانشنامه عمومی

حلوان (ترکیه). حلوان ( به ترکی استانبولی: Hilvan ) شهری است در کشور ترکیه که در استان شانلی اورفه واقع شده است. جمعیت این شهر بر اساس سرشماری سال ۲۰۰۸ میلادی ۲۱٬۰۰۹ نفر و بر اساس برآوردهای سال ۲۰۰۹ میلادی ۱۹٬۸۳۷ نفر می باشد. [ ۳] [ ۴]
عکس حلوان (ترکیه)

حلوان (مصر). حلوان نام شهر و شهرستانی در استان قاهره مصر است. شهر حلوان باتوجه به موقعیت جغرافیایی ویژه ای که دارد می توانند برای بازدیدکنندگان به استان قاهره زیبایی ویژه ای را به معرض نمایش بگذارد ؛ از جمله زیبایی این منطقه مجاورت این شهر با رود پرخروشان نیل می باشد که در آن سوی رود نیل اهرام ثلاثه مصر حضور دارد که چشم انداز ویژه ای برای مردمان این منطقه ایجاد کرده ، همه روزه مردمان این منطقه با حضور در کنار رود نیل و تماشای هنر باستانی اهرام ثلاثه می توانند خاطرات زیبایی را برای خود ایجاد کنند .
عکس حلوان (مصر)عکس حلوان (مصر)عکس حلوان (مصر)عکس حلوان (مصر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

عطا, مژدگانی

پیشنهاد کاربران

حلوان شهری ایرانی بود و نام ان هوروان است خوب روان

بپرس