حف
لغت نامه دهخدا
حف. [ ح َف ف ] ( ع اِ ) شانه جولاهان.دفتین. بفتری. منسج. ( اقرب الموارد ). || تیغ جولاهان. || کرانه. ( منتهی الارب ). || پی. نشان. ( اقرب الموارد ). اثر. ایز. || نوعی ماهی سفید که خار بر پشت و شکم دارد.
فرهنگ فارسی
شانه جولاهان دفتین
فرهنگ معین
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید