حظیه

لغت نامه دهخدا

( حظیة ) حظیة. [ ح َی ْ ی َ ] ( ع ص ، اِ ) تأنیث حظی. بهره مند. دولتی. ( منتهی الارب ). بخت ور. بختیار. کسی که مردم او را دوست دارند و مقام او بزرگ شمارند. ( اقرب الموارد ). || کنیزک که از زن پنهان دارند. ( مهذب الاسماء ). کنیزی که نزد پادشاه گرامی است. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) : والده او حظیه ای بود از حرم سلطان. ( جهانگشای جوینی ). ج ، حظایا. || بهره. نصیب.

حظیة. [ ح ُ ظَی ْ ی َ ] ( ع اِ ) تیر کوتاه بی پیکان. ( منتهی الارب ). تیر کوتاه بقدر یک ذراع بدون پیکان. ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
احدی حظیات لقمان ؛ یضرت لمن یعرف بالشراره ثم جأت منه صالحة. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) زن گرامی دلارام .
تیر کوتاه بی پیکان

فرهنگ معین

(حَ یِّ ) [ ع . حظیة ] (ص . ) زن گرامی دلارام .

فرهنگ عمید

زن برگزیده و عزیز در نزد شوهر، سوگلی.

پیشنهاد کاربران

بپرس