حضرت زینب کبری در کربلا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] با حرکت امام حسین (علیه السّلام) به سمت کربلا، حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) به همراه فرزندان، هم سفر برادر شد و در ظهر عاشورا شاهد تلخ ترین صحنه ها و مصیبت ها بود؛ اما هرگز دم از گفتن حقایق و مظلومیت شهدای کربلا فرو نبست و افشاگر طاغوت های مستبد عصر خود بود.
با حرکت امام حسین (علیه السّلام) از مدینه در ۲۸ رجب و به نقلی ۳ شعبان سال ۶۰ هجری، حضرت زینب (سلام الله علیها) نیز به همراه بسیاری از خویشاوندان امام (علیه السّلام) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده های آن حضرت (علیه السّلام)، رهسپار مکه شد و سپس از آنجا تا سرزمین کربلا برادر را همراهی کرد.
زینب در منزل خزیمیه
« خزیمیه» در گذشته منزلی از منازل حاجیان در راه عراق به مکه بوده است این منزل منسوب به خزیمة بن خازم و بعد از منزل ثعلبیه قرار داشت. پس از رسیدن کاروان امام حسین (علیه السّلام) و همراهانش به خزیمیه آنان یک شبانه روز در این منزل توقف نمودند. صبح گاهان، حضرت زینب (سلام الله علیها) به نزد امام (علیه السّلام) آمد و عرضه داشت: «ای برادر آیا به شما خبر دهم که شب گذشته چه شنیدم؟» امام حسین (علیه السّلام) فرمود: «چه شنیدی؟» گفت: در نیمه های شب از خیمه ها بیرون رفتم، شنیدم هاتفی می گفت: «الا یا عین فاحتفلی بجهد و من یبکی علی الشهداء بعدی• علی قوم تسوقهم المنایا بمقدار الی انجاز وعد؛ ای چشم بر شهدایی که مرگ آنان را به سوی قتلگاه می کشاند گریه کن مرگ این قافله را به جایی می برد که با خدای خود وعده کرده اند که عهد خود را وفا کنند.» امام (علیه السّلام) فرمودند: «خواهرم هر چه را که خداوند مقدر فرموده است، همان خواهد شد.»
زینب در روز تاسوعا
در شام گاه روز ۹ محرم الحرام، عمر بن سعد خود را آماده جنگ با سید و سالار شهیدان (علیه السّلام) کرد و به سپاهیانش فرمان داد تا برای جنگ آماده شوند کوفیان هم سوار شده مهیای نبرد شدند. هیاهو و سر و صدای لشکر بلند شد. امام (علیه السّلام) در جلوی خیمه خویش نشسته بود و به شمشیر خود تکیه داده بود. خواهرش زینب (سلام الله علیها) با شنیدن سر و صدای لشکر کوفه، به برادرش نزدیک شد و گفت: «برادرم آیا صداهایی را که نزدیک می شوند می شنوید؟» امام (علیه السّلام) سر را بلند کرد و فرمود: «من رسول خدا (صلی الله علیه وآله و سلم) را در خواب دیدم که به من فرمود: «تو به زودی نزد ما خواهی آمد.» زینب کبری (سلام الله علیها) پس از شنیدن این سخن سیلی به صورت خود زد و گفت: «وای بر من» امام حسین (علیه السّلام) به خواهرش فرمود: «خواهرم واویلا مکن؛ آرام باش خدای رحمان تو را ببخشاید.» در این هنگام حضرت عباس (علیه السّلام) نزد امام حسین (علیه السّلام) آمد و به امام (علیه السّلام) عرض کرد: «ای برادر سپاه دشمن تا نزدیکی خیمه ها به پیش آمده است.» امام (علیه السّلام) از حضرت عباس (علیه السّلام) خواستند نزد آنها برود و از علت پیشروی آنان جویا شود. حضرت عباس (علیه السّلام) با بیست سوار که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر هم از جمله آنان بودند نزد سپاه دشمن آمدند و پرسیدند: «چه رخ داده و چه می خواهید؟» گفتند: «فرمان امیر است که به شما بگوییم یا بیعت کنید و یا آماده کارزار شوید.» عباس (علیه السّلام) گفت: «از جای خود حرکت نکنید تا نزد ابی عبدالله (علیه السّلام) رفته و پیام شما را به عرض ایشان برسانم.» آنان پذیرفتند پس عباس (علیه السّلام) به تنهایی نزد امام حسین (علیه السّلام) آمد تا موضوع را به ایشان خبر دهد. امام (علیه السّلام) به حضرت عباس (علیه السّلام) فرمودند: «اگر می توانی آنها را راضی کن که جنگ را تا فردا به تاخیر اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگزاریم خدا می داند که من به خاطر او نماز و تلاوت کتاب او را بسیار دوست می دارم.»
زینب در شب عاشورا
...

پیشنهاد کاربران

بپرس