حصاه

لغت نامه دهخدا

( حصاة ) حصاة. [ ح َ ] ( ع اِ ) سنگ ریزه. ( دهار ). ریگ. جمرة. رمل. یکی سنگ ریزه و یکی حصا. حکیم مؤمن گوید: رادع و مجفف است و سائیده او مثل غبار جهت نزف الدم جراحات و رفع ورم مفید است و انداختن آن در کوزه آب مصلح غلظت آن و مقوی احشاست. ( تحفه ). || سنگ که در مثانه بود. سنگ که در گرده بود. سنگ که در مثانه یا کلیه و جز آن پدید آید از کمیز منجمد که همچو سنگ ریزه گردد یا از تحجر خلطی غلیظ به علت استعمال اغذیه لزجه. || عقل. خرد. ( مهذب الاسماء ). هوش. ( منتهی الارب ). رای.

حصاة. [ ح َ ] ( ع اِ ) سنگ ریزه. ( دهار ). ریگ. جمرة. رمل. یکی سنگ ریزه و یکی حصا. حکیم مؤمن گوید: رادع و مجفف است و سائیده او مثل غبار جهت نزف الدم جراحات و رفع ورم مفید است و انداختن آن در کوزه آب مصلح غلظت آن و مقوی احشاست. ( تحفه ). || سنگ که در مثانه بود. سنگ که در گرده بود. سنگ که در مثانه یا کلیه و جز آن پدید آید از کمیز منجمد که همچو سنگ ریزه گردد یا از تحجر خلطی غلیظ به علت استعمال اغذیه لزجه. || عقل. خرد. ( مهذب الاسماء ). هوش. ( منتهی الارب ). رای.

فرهنگ فارسی

( اسم ) واحد (( حصی ) ) ( حصا ) سنگریزه . جمع : حصیات .

فرهنگ معین

( حصاة ) (حَ ) [ ع . ] (اِ. ) سنگریزه .

پیشنهاد کاربران

بپرس