لغت نامه دهخدا
لم یحک نائلک السحاب و انما
حمت به فصبیبها الرخصاء.
یعنی ابر مانند بخشایش ترا ندارد بلکه از عطا و بخشایش تواو را تب لرزه گرفته ، چه تو را در بخشایش از خود بالاتر مشاهده کرده است. و از این روی است که آنچه از ابر ریزش میکند، باران نیست ، بلکه عرق تب لرز است. پس ریزش باران از ابر صفتی است ثابت مر ابر را و در عرف و عادت علتی برای آن اظهار نشده. اما در این مورد علت ریزش باران را عرق تب لرزه ای که از عطای ممدوح عارض شده ، قرار داده است. وجه دوم آنکه برای آن صفت علتی اظهار شده غیر از علت مذکور. مانند این شعر:
ما به قتل اعادیه ولکن
یتقی اخلاف ما ترجوا الذناب.
یعنی ممدوح دشمنان را برای دفع ضرر از خود نکشت ، بلکه امیدواری دوستان او را به کشتن ایشان برانگیخت. صورت دوم یا ممکنه است ، مانند این شعر:
یا واشیاً حسنت فینا اسائته
نجی حذارک انسانی من الغرق.
و یا غیرممکنه است ، مانند:
لولم تکن نیة الجوزاء خدمته
لما رأیت علیها عقد منتطق.
و این بیت ترجمه بیت پارسی باشد که گفته اند:
گرنبودی عزم جوزا خدمتش
کس ندیدی بر میان او کمر.
پس نیت کردن جوزا قصد خدمتگزاری ممدوح را غیرممکنه است. و به حسن تعلیل ملحق کرده اند، سخنی را که بنای آن برشک و گمان باشد و چون مبنی بر شک بوده آن را از حسن تعلیل خارج دانسته و الحاقی شمرده اند چه در آن ادعا و اصرار است و شک منافی آن باشد. مانند آنکه بگوئی : کشتن فلان مر فلان را برای خشنودی دوستداران بوده چنانچه در مطول بیان شده است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ) ( مرآت الخیال ص 113 ) : بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] حسن تعلیل آوردن علتی ادبی و ادعایی است برای امری؛ به گونه ای که بتواند خواننده را قانع کند. این علت سازی عموماً مبتنی بر تشبیه است و هنر آن زیبا یا زشت نمون چیزی است. با وجود این حسن تعلیل، واقعی، علمی یا عقلی نیست. مخاطب آن را از علت اصلی دل پذیرتر می یابد.
توضیح مطالب آن که، نویسنده در این راستا سعی کند برای صفتی یا مطلبی یا امری که در سخن خود بیان کرده است، علتی را ذکر کند، که علت او با آن مطالب مناسبت لطیف و ادیبانه داشته باشد. بیشتر ادبا شرط کرده اند که این علت باید ادعایی باشد نه حقیقی؛ و زیبایی حسن تعلیل نیز در همین امر است؛ مثلاً امیر معزی گفته است:
← نمونه ای زا امیر معزی
ادعای نویسنده در بیان علتی که بیان می کند، باید مبنی بر اعتباری لطیف و تخیلی نغز و بدیع باشد؛ به طوری که مشتمل بر دقت نظر بوده و باعث فزونی جمال و حسن معنی گردد و این صفت خود ممکن است به یکی از دو حالت باشد: صفتی ثابت باشد یا غیر ثابت.
← صفت ثابت
...
توضیح مطالب آن که، نویسنده در این راستا سعی کند برای صفتی یا مطلبی یا امری که در سخن خود بیان کرده است، علتی را ذکر کند، که علت او با آن مطالب مناسبت لطیف و ادیبانه داشته باشد. بیشتر ادبا شرط کرده اند که این علت باید ادعایی باشد نه حقیقی؛ و زیبایی حسن تعلیل نیز در همین امر است؛ مثلاً امیر معزی گفته است:
← نمونه ای زا امیر معزی
ادعای نویسنده در بیان علتی که بیان می کند، باید مبنی بر اعتباری لطیف و تخیلی نغز و بدیع باشد؛ به طوری که مشتمل بر دقت نظر بوده و باعث فزونی جمال و حسن معنی گردد و این صفت خود ممکن است به یکی از دو حالت باشد: صفتی ثابت باشد یا غیر ثابت.
← صفت ثابت
...
wikifeqh: حسن_تعلیل
دانشنامه آزاد فارسی
حُسْنِ تَعلیل
(تعلیل به معنی علت آوردن) در اصطلاح بدیع، بیان کردن علتی مناسب و ادبی، ولی غیر حقیقی، برای مدعای خود: آن زلف مشکبار بر آن رویِ چون بهار/گر کوته است، کوتهی از وی عجب مدار؛/شب در بهار روی نهد سوی کوتهی/وآن زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار (امیر معزّی) شاعر، برای آن که براثر کوتاه بودن زلف معشوق، که با قیچی کوتاهش کرده اند، علتی بیاورد، کوتاهی زلف او را مانند کوتاهی شب در بهار دانسته است.
(تعلیل به معنی علت آوردن) در اصطلاح بدیع، بیان کردن علتی مناسب و ادبی، ولی غیر حقیقی، برای مدعای خود: آن زلف مشکبار بر آن رویِ چون بهار/گر کوته است، کوتهی از وی عجب مدار؛/شب در بهار روی نهد سوی کوتهی/وآن زلف چون شب آمد و آن روی چون بهار (امیر معزّی) شاعر، برای آن که براثر کوتاه بودن زلف معشوق، که با قیچی کوتاهش کرده اند، علتی بیاورد، کوتاهی زلف او را مانند کوتاهی شب در بهار دانسته است.
wikijoo: حسن_تعلیل
پیشنهاد کاربران
دکتر میرجلال الدین کزازی در کتاب �بدیع؛ زیباشناسی سخن پارسی� ترکیب �بهانگی نیک� را به عنون معادل پارسی حسن تعلیل بیان کرده است.
پیشنهاد من برای این واژه :
نیکوفرنودی
نیکوفرنودی
گونه ای از صنایع معنوی در ادبیات فارسی بمعنی :آوردنِ دلیل ِ غیر واقعی که بر زیبایی کلام بیفزاید ، علت یا ادعایی که مخاطب را قانع کند .
مثال: " چاه از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است. "
جوشان شدن چاه در اثر گریه ، حسن تعلیل است که علتِ غیر واقعی جوشان شدن چاه گریه است.
مثال: " چاه از آن زمان که تو در آن گریستی، جوشان است. "
جوشان شدن چاه در اثر گریه ، حسن تعلیل است که علتِ غیر واقعی جوشان شدن چاه گریه است.