حرکت جوهری

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حرکت جوهری، از مفاهیم و اصطلاحات فلسفه و یکی از آرا و مبانی ملاصدرا در تأسیس حکمت متعالیه.
درباره حرکت در جوهر، چه بسا در آثار فیلسوفان گذشته مطالبی در رد یا قبول آن دیده شود، چنان که ابن سینا به رد و ابطال چنین نظریه ای پرداخته (ادامه مقاله)، اما این مفهوم معمولاً قرین نام ملاصدرا است. با این حال، به گفته خود او، پیش از وی حکیمان بزرگی هم چون افلاطون، بُرُقلُس، صاحب اثولوجیا و عرفایی مانند ابن عربی به آن قائل بوده اند.
نظر فلاسفه
برای فهم معنای حرکت جوهری باید به معنای حرکت در مقوله توجه کرد (حرکت) که بنابر آن، حرکت در جوهر یعنی این که متحرک در هر آنی از آناتِ حرکت دارای فردی از جوهر، یعنی فردی از صورت نوعیه، و در فرض اشتداد دارای نوعی از جوهر است که با توجه به وحدت اتصالی حرکت، این افراد یا انواع، بالقوه اند نه بالفعل. به بیان دیگر، معنای حرکت جوهری این است که صورت نوعیه به عنوان گوهر و ذات شیء، پیوسته تبدل می یابد و لحظه ای بقا ندارد.
حرکت در جوهر نه ماهیت
...

[ویکی شیعه] حرکت جوهری، حرکت در ذات اشیاء است که فیلسوفان پیش از ملاصدرا آن را محال می دانستند ولی وی با ذکر دلایلی، چنین حرکتی را اثبات نمود.
حرکت جوهری، حرکت در ذات اشیاء است که فیلسوفان پیش از ملاصدرا منکر آن بودند و حرکت را صرفاً در بعضی از اعراض روا می دانستند.
حرکت در سه مقوله مورد اتفاق فیلسوفان بوده است: مقوله کمّ، مقوله کیف، و مقوله این. در زمان ارسطو قائل به حرکت در این سه مقوله بودند. ابن سینا حرکت وضعی را بدینها اضافه می کند. در واقع، بعضی از حرکاتی را که دیگران أینی دانسته بودند، ابن سینا ثابت کرد که اینها أینی نیست بلکه وضعی است. ملاصدرا، حرکت در مقوله جوهر را نیز به اینها افزود. در مورد مقولات اضافه و جده چنانکه ملاصدرا و دیگران گفته اند، چون مقولات نسبی اند به یک معنا حرکت در آنها هست و به یک معنا نیست. در مورد مقولات «متی، فعل، انفعال» ملاصدرا مثل پیشینیان قائل به حرکت در آنها نیست. ولی سیدمحمدحسین طباطبائی حرکت در این سه مقوله را نیز می پذیرد.

پیشنهاد کاربران

جوهر و عرض هیچ چیز دیگری نیستند غیر از ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و کیهان و ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت و کیهان هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از خداوند متعال البته خدای علمی و نه دینی . بعید می دانم
...
[مشاهده متن کامل]
که غیر از خود پیامبر اسلام از زمان پیدایش دین اسلام تاکنون یک متفکر و اندیشمند مسلمان معنای عبارت قرآنی هوالظاهر و الباطن را فهمیده یا درک نموده باشد. و کلمه هو ضمیر سوم شخص مفرد در زبان فارسی نبوده و نمی باشد بلکه مترادف و هم معنا با واژه عربی الله می باشد.

چند مثال در باره حرکت و ثبات :
- تصمیمات اولیه خداوند قبل از ابلاغ آفرینش از پیش با اطمینان و یقین مطلق یک بار برای همیشه و جاودانگی گرفته شده و پس از آن هیچگونه تجدید نظر و تغییر و تحولی ایجاد نمی شود و لذا ثابت مطلق محسوب می شوند و حضرت جوهر فلاسفه آزاد اندیش و حکیمان دینی وابسته به وحی و آیت و روایت و حدیث هیچ راه و نفوذی در آنها ندارد و نمی تواند داشته باشد. یا به قول انشتاین خداوند متعال همه تاس ها را از پیش انداخته و دیگر نیازی به تاس بازی مجدد ندارد تا به کمک شش یا بش آن بداند که آیا فردا خورشید مثل همیشه از شرق طلوع خواهد کرد یا اینکه این بار از غرب .
...
[مشاهده متن کامل]

- چارچوب طرح مطلق آفرینش و مفاد و برنامه های اجرایی آن ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر اند و مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان و حرکت نمی باشند و بطور جاودانه ثابت اند و جای آنها در خاطره مطلق و بیکران خداوند متعال می باشد.
- بر محیط هرکدام از گیتی ها یا دنیا ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار سکون و ثبات و نظم مطلق حکمفرماست و مشمول حال حرکت و تغییر و تحول و گذر زمان و نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض نمی باشند بلکه فقط محتوای آنها.
- سعادت و زندگی اولی و آخری یا مبدئی - ازلی - ابدی به امر خداوند متعال یک بار برای همیشه و جاودانگی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین آفریده شد و از پیش تعیین گردیده و تصویر کلیات و جزئیات آن یک بار برای همیشه در خاطره مطلق و بیکران خداوند متعال ثبت و ضبط گردیده و هیچگونه لغزش و لرزشی در آن مثل تصویر ماه روی امواج ظریف آب یک چشمه در یک شب مهتابی ایجاد نخواهد شد و انسان هیچگاه نمی تواند و نخواهد توانست در فرم یا شکل و یا صورت و محتوای آن کوچکترین دخل و تصرفی بنماید و یا به کمک کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و بد دنیوی خویش کوچکترین اثر مثبت یا منفی روی آن بگذارد.
- تصویر کلی عوالم هفتگانه بهمراه آسمان ها و زمین های هفتگانه و تصاویر جزئیات آنها در محتوای هرکدام از جهان ها بطور مطلقا یکسان و برابر ثوابت مطلق می باشند و هیجگونه تغییر و تحولی در آنها ایجاد نخواهد گردید و مشمول حال حرکت و گذر زمان حضرات جوهری نمی باشند.
- تعداد مراتب و درجات تکاملی هر موجود مفید زنده نباتی و حیوانی و انسانی و تعداد نظم و زندگی های دنیوی در طول حرکت کلی و راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد بطور مطلق ثابت اند و هیچگونه تغییر و تحول و حرکتی در آنها صورت نمی گیرد.
- تصویر اولیه من در سطح کمال ایده آل خوبی بطور مطلق ثابت است و هیچگونه تغییر و تحولی در آن روی نمی دهد و مشمول حال حرکت و گذر زمان نمی باشد.
- تعداد حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول کلی هوشمند - مادی - روحی - روانی و تعداد حلقه های زنجیره و قوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بین دو حالت بهشت برین متوالی بطور جاودانه ثابت باقی خواهند ماند و هیچگونه تغییری در آنها ایجاد نخواهد گردید.
- طول زمانی سفر های بسیار طولانی و بیشمار مقطعی نزولی و صعودی محتوای کیهان بین دو حالت بهشت برین متوالی در طول سفر کلی تکاملی بی پایان و طول عمر کلی محتوای کیهان یعنی فاصله زمانی بین دو وحدت دمایی محتوا در مرکز و وقوع دو مه بانگ متوالی جزو ثوابت مطلق می باشند و هیچگونه تغییری در طول آنها حتا به قدر یا به اندازه دو تا از ثابت های پلانک یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه و ۱۰ بتوان منهای ۳۵ متر رُخ نخواهد داد.
- مقدار عدد پی برابر است با مقدار محیط دایره تقسیم بر مقدار قطر دایره که جاودانه ثابت است و هیچگونه تغییر و تحولی در آن رخ نمی دهد و مشمول حال حرکت و گذر زمان نمی باشد گرچه محیط و قطر دایره قابل بزرگ و کوچک شدن می باشند، و خیلی از دانش آموزان اواخر دوره ابتدایی و اول دوره راهنمایی با ثبات آن آشنایی دارند و حکیمان دینی غافل از آنند.
اینها فقط چند مثال از بین مثال های فراوان می باشند که با کسب رخصت یا اجازه خدمت دوستداران حرکت جوهری ملاصدرا و یارانش عرض میگردد . خدایی که در بالا اشاره شد، البته خدای حقیقی و واقعی و مطلق و بیکران از دیدگاه علمی و نه خدای آئینی و دینی و مذهبی و فرقه ای و حلقه ای و ایدئولوژیکی و فلسفی و الاهیات و کلام و تفاسیر و حکمت ها و عرفان های گوناگون دینی که فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه در زبان و ادبیات و یک مقوله یا مفهوم و ایده انتزاعی در فهم و عقل انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد. نه خدایان نوآه ( نوح ) و آبراهام ( ابراهیم ) و موسا ( موسی ) و زرتشت ( زاراتُسترا ؛ زوروآسترا ) و ایسا ( عیسی ) و سرانجام الله محمد به عنوان خاتم آنان البته از دیدگاه مسلمانان بلکه خدای حقیقی و واقعی یعنی محیط و محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار.

در متن ویانه یا خودم یک اشتباه رُخ داده و آن اینکه بجای پارمنیدس دموکریت بیان گشته است. دموکریت فیلسوف برجسته یونان باستان ماقبل سقراط و افلاطون و ارسطو در فکر و خیال روشن خویش، بینهایت حقیقی و واقعی و بیکران ( نه بینهایت لفظی یا کلمه ای یا واژه ای تهی و خشک و خالی و مقوله یا مفهوم و ایده انتزاعی فهمانی و عقلانی ) در کلیه جهات به دو سمت و سو تحلیل یا تجزیه و یا تقسیم نموده است. یکی بسوی درون با هدف دست یابی به کوچکترین سنگ بناهای ساده و نشکن خمیرمایه ساختاری این دنیا که به نظریه اتمی معروف است و دیگر بسوی بیرون و بیکرانی که به نظریه دنیاهای موازی معروف . آن فیلسوف برجسته نتیجه تقسیم دوم را در یک جمله طلایی و منور و درخشان به زبان یونانی فرمول بندی کرده که ترجمه آن به زبان فارسی به شکل زیر می باشد : این دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ تعداد نامتناهی یعنی بیشمار می باشد. حکیمان ایرانی - مسلمان و نیمه عربی - نیمه فارسی زبان ( غیر از رازی و خیام که فلاسفه علمی محسوب می شوند ) از فارابی گرفته تا طباطبائی و پیروان آنان تاکنون نتوانسته و نمی توانند تصور و تعریف روشنی از بینهات حقیقی و واقعی داشته باشند. دو داستان بنیادی و مشترک ادیان به اصطلاح توحیدی - ابراهیمی تحت عنواین یهودیت و مسیحیت و اسلام در مورد مبداء و آفرینش جهان و انسان و حکمت و علم و قدرت و امر و کلام و کار و هنر خداوند؛ یکی آفرینش شش روزه جهان و دیگری بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد دو افسانه تخیلی - توهمی بیش نبوده و نمی باشند و لذا محتوای آنها از طرف خداوند متعال و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نگردیده است. کجای کاراند، طرفداران جوهر و حرکت جوهری ملاصدرا ؟ اگر معتقدند که جهان بسوی کمال در حرکت است، آن کمال غائی یا نهائی را باید به روشنی تعریف و تعیین نمایند و اگر جهان از مبداء به حرکت روان شده است باید حالت قبل از روان شدن و چگونگی جاری شدن آنرا به روشنی تعریف و تعیین نمایند. آیا هدف غائی یا نهائی حرکت جهان ( و آنهم فقط محتوای جهان و نه محیط ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن ) رجعت و بازگشت به الله و پدر آسمانی به شفاعت و میانجی گری ایسا و محمد، پس از برپایی قیامت کبرای ادیان مسیحیت و اسلام و برپایی دادگاه عدل الاهی ( یا الهی ) و دریافت نامه اعمال نیک و بد دنیوی با دست راست و چپ و سپس حرکت بسوی پل جینوت زرتشت و یا پل صراط محمّد و عبور از روی آن و رسیدن به بهشت و یا افتادن به درون آتش سوزان جهنم می باشد ؟ آیا آغار حرکت انسان به عنوان یک جزو ناچیز از تار و پود های کثیر و فراوان طبیعت و کیهان و بهمراه آنها از مبداء بوده است یا اینکه مثل بابا آدم و نه حوا به مثابه تافته هائی جدا بافته از کل محتوای کیهان از بیرون به درون این دنیا بوده است پس از جدایی و طرد و راننده شدن آنان از باغ پارادایز یا پردیس یا فردوس یا جنت و یا باغ بهشت فسقلی اِدِن موسا ( Eden ) و عدن محمّد و تبعید آنان روی کره زمین ( که معلوم نیست کجای کره زمین : آیا نزدیکی های اورشلیم یا مکّه به اصلاح منوره و مدینه معظمه و فاضله و یا در حوالی فاتی کانه به معنای خانه پدر زمینی جانشین پدر آسمانی و ایسا یعنی واتیکان ؟ ) و رجعت یا بازگشت آنان و ما دوباره به مثابه تافته هایی جدا بافته از محتوای این جهان از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن در قالبی مثالی ( به قول ملاصدرا ) به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر می باشد ؟
...
[مشاهده متن کامل]

دو حکم قطعی صادر شده توسط ابن سینا بنیانگذار حکمت مشائی و معروف به شیخ الرئیس و ملاصدرا بنیانگذار حکمت متعالیه و ملقب به صدر متالهین در تعریف نفس مجرد به شکل های زیر :
الف - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء عقلانی ست: ابن سینا
ب - نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقاء روحانی ست: ملاصدرا
مطمئنن و یقینن و بدون شک و شبهه و تردید دو فرمولبندی کلامی - خیالی - اوهامی - ابهامی بیش نبوده و نمی باشند و لذا تهی یا خالی از حقیقت و بریده از واقعیت تشریف دارند. و آنهم به این دلیل و علت ساده و بدیهی که نفس مجرد به معنای من یا خود می باشد و نه به معنای روح یا روان یا جان یا عقل و این پدیده ها غیر قابل تبدیل بهمدیگر می باشند.
پیشینیان در کلیه میدان های اندیشه و تفکر و خیال منجمله بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان و براثر آن وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای جهان بین مبداء و معاد علم و آگاهی نداشته و از این لحاظ هیچگونه انتقادی بر آنان جایز و روا نمی باشد. اما بر پیروان آنان اگر مثل همیشه بسوی شناخت و دانش و تئوری های علمی جفتک بیندازند.

تعریف حرکت جوهری اگر رسیدن یا خارج شدن تدریجی وجود از قوه به فعل باشد، آنگاه اگر این روند را به سمت گذشته دنبال کنیم به حالتی خواهیم رسید که قوه محض باشد و فاقد هر گونه بذر قابل رشد فعلیتی، یعنی ممکن الوجود
...
[مشاهده متن کامل]
. اگر این روند را به سمت آینده دنبال نمائیم به حالتی خواهیم رسد که فعلیت محض باشد و فاقد هرگونه بذر قابل رشد قوه ای ، یعنی واجب الوجود . از طرفی دیگر متکلمین و حکیمان و عارفان مسلمان ایرانی همگی متفق القول اند که حق تعالی اول و آخر همه چیز و همه کس می باشد. پس قوه محض و ممکن الوجود اولی و فعلیت محض آخری و واجب الوجود هردو باید یکی باشند و روی هم قرار داشته باشند و نه جدا از هم و یکی در نهایت بالا و دیگری در نهایت پائین. برای رفع این تناقض مفیدتر و صحیح تر این است که حرکت را روی یک خط مستقیم نپنداریم بلکه روی محیط یک دایره که هر چیزی و هر موجودی بتواند در پایان حرکت جوهری به اصل خویش بازگردد. ملا صدرا بر این باور بوده است که حرکت جوهری روندی است باز گشت ناپذیر، یعنی هر وجودی که یک بار از قوه خارج شود و به فعلیت در آید، دیگر نمی تواند دوباره از حالت فعلیت به حالت قوه برگردد. زیرا وی شاید بر این باور بوده است که فعلیت حالتی برتر از قوه می باشد و برگشت شئ یا موجود از حالت برتر به حالت پست تر از دیدگاه وی امری غیر ممکن بوده است. ریشه مشکلات یا اشتباهات فکری و خیالی ملا صدرا در این زمینه و در پیرامون پدیده برگشت ناپذیری این بوده است که نتوانسته است درجات مختلف و فراوان تکاملی هر کدام از موجودات زنده بخصوص فرد خود و افراد انسانی بین دو سر حد ؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال را به روشنی دریابد و ببیند. برای موجودات سه مرتبه کلی قائل بوده است یکی مرتبه عقلی و دیگری مرتبه مثالی یا خیالی و سومی مرتبه حسی و جسمی یا طبیعی. در صورتیکه هر موجودزنده ای بخصوص هر فرد انسانی از لحاظ جسمانی ( کالبد تثلیثی : مادی - روحی - روانی ) و قوای ادراکی فهم و عقل با ابزار های حسی و عاطفی و فکری و خیالی و وهمی و جملگی بهمراه همدیگر و نه جدا از همدیگر ، در بستر امن و آرام و پیوسته و فراگیر و عامل حیات بخش و گیرنده حیات یعنی جان، دارای درجات مختلف تکاملی فراوان یا مراتب وجودی فراوان می باشد. بخش نفس یا من یا خود یعنی مجرد ترین بخش وجود در کلیه این مراتب با درجات مختلف تکاملی مشمول حال حرکت جوهری و یا گذر زمان و تغییر و تحول و پیری و فرسودگی نمی باشد بلکه یک بار برای همیشه در سطح کمال آفریده شده و همیشه در سطح کمال باقی خواهد ماند. لذا عبارت معروف صدرایی یعنی جسمانیته الحدوث و روحانیته البقاء نفس انسانی بطور واضح و آشکار اشتباه می باشد و حقیقت ندارد. من یا خود یا نفس مجرد همیشه در لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر از خواب ژرف و شیرین و طولانی مدت مرگ بیدار می گردد و در لحظه فرا رسیدن اجل طبیعی یا غیر طبیعی دوباره به خواب ژرف و شیرین مرگ فرو می رود تا بیداری مجدد. جای نفوس بطور همزمان و در عین واحد هم در نفس کلی و ذهن و خاطره کیهانی ( نفس و ذهن و خاطره کیهانی قطرات ناچیزی اند از نفس و ذهن و خاطره مطلق و بیکران خداوند ) و هم در بطن واقعیت عینی می باشند. و واقعیت عینی قطره ناچیز و به ظهور رسیده ای است از واقعیت محض و غیبی و بیکران خداوند.

با عرض سلام و تقدیم احترام،
در مقدمه خدمت خوانندگان گرامی عرض میکنم که هر متفکر و اندیشمندی ( بدون استثناء ) که در پی دست یابی و دریافت و لمس و هضم و درک و فهم و شناخت حقایق کلی و جزئی باشد و در طول اندیشیدن و تفکر و تخیل قصد و هدف و نیت دفاع و نگهداری از یک دین خاص و ویژه و حفظ و نگهداری و حمل یوغ شریعت آن دین و زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر بنیانگذار آن دین و مخترع یوغ سنگین یا سبک آن شریعت دینی باشد و به وعده پاداش های بهشتی برای خود و هم تباران و هم کیشان و هم مسلکان خویش و به وعده عذاب های جهنمی برای دیگران و دگر باوران و دگراندیشان اعتقاد و باور و ایمان داشته باشد، هرگز نمی تواند به کشف حقایق کلی و جزئی نائل گردد و درک صحیح و تصور روشنی از قدرت و علم و آگاهی و صبر و حکمت و رحمت و عشق و عدالت و اخلاق و فهم و عقل مطلق و بیکران و بینهایت خداوند متعال و فلسفه آفرینش جهان های موازی و مساوی و بیشمار و محتواهای آنها و هدف و معنا و مفهوم و معمای حیات یا زندگی انسانی داشته باشد. پس از این مقدمه کوتاه، ما ایرانیان اگر در طی بررسی و مطالعه و پژوهش حکمت های چهارگانه ایرانی - اسلامی از قبیل مشایی ؛ اشراقی ؛ متعالیه ؛ بدایه و نهایه به اکتشافات و شناخت ها و تئوری های علمی عصر جدید توجه نداشته باشیم و پای آنها را در بحث به میان نکشیم، هرگز قادر نخواهیم بود که نقاط ضعف و قوت این نظام های فکری - خیالی - باوری چهارگانه را کشف و به روشنی مشاهده نمائیم. ریشه جهان بینی سیالیت و تغییر و تحول شبانه روزی و وقفه ناپذیر همه چیز و جهان بینی ثابت بودن و پایداری و تغییر ناپذیر ی جوهر یا ذات همه چیز در پشت پرده ظاهری تحول و تغییر پذیری همه چیز و گذر زمان به دو فیلسوف یونانی باستان قبل از افلاطون بر می گردد، با نام های هراکلیت و دموکریت ( هراکلیتوس و دموکریتوس ) . افلاطون در برخورد با آن دو جهان بینی هستی یا وجود شناسی عظیم به این فکر افتاد که هردوی آنها را باهم جمع نماید و نه یکی از آنها را بطور کامل رد و دیگری را بطور کامل پذیرا شود. در جمع نمودن آن دو جهان بینی به جهان بینی خاص و ویژه خویش رسید یعنی طبیعت و ماوراء طبیعت؛ عالم ایده های ثابت و پایدار و جاودانه یا الگو ها و یا مثال ها ( مُثُل ) و یا سرمشق های ملکوتی و عالم محسوسات که موجودات زنده و غیر زنده درون آن مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان می باشند و کپی های ناقصی از الگو های ماورایی در عالم ایده ها هستند. طوری که میدانیم خود افلاطون در بررسی رابطه بین این دو عالم مشکلات جدی داشت و نتوانست این مسائل و مشکلات را حل و رفع نماید. ارسطو شاگرد برجسته افلاطون مخالف جدایی عالم ایده ها از عالم محسوسات بود و براین باور بود که مسائل و مشکلات ارتباط این دو عالم تنها از راه یکی پنداشتن آنها قابل رفع و رفو و تعمیر می باشد. از این طریق موفق به خلق جهان بینی خاص و ویژه خویش گردید، یعنی متافیزیک ارسطویی که عبارت است از چرخه : قبل از طبیعت - طبیعت و بعد از طبیعت . منظور ارسطو از بیان این چرخه، این حقیقت می باشد که عالم ایده ها نزول یافته و به طبیعت تبدیل شده است و طبیعت هم در پایان تغییر و تحولات فراوان دوباره به همان حالت اولیه یعنی به عالم ایده ها بر می گردد. جهان بینی های هراکلیت و دموکریت و افلاطون و ارسطو فقط در چهارچوب جهان بینی دموکریت یعنی : دنیا از لحاظ اندازه متناهی و از لحاظ عددی نامتناهی می باشد، می توانند حقیقت داشته باشند و نه بطور جدا از هم. جهان بینی هستی یا وجود شناسی دموکریت در قالب جمله بالا از دیدگاه عصر جدید، هم ارز و هم ارزش با تئوری علمی - تخیلی وجود جهان های موازی و مساوی و بیشمار در اطراف این جهان می باشد. مفاهیم جوهر و عَرَض به زبان ارسطو عبارت اند از محتوا و فرم . واژه یونانی Category که توسط مترجمین عرب زبان در عهد عباسیان به قاطیقوریاس ترجمه گردیده ، از دو کلمه فارسی ساخته شده است. یکی کات به معنای کُمُد یا صندوق و یا جعبه و دیگری گوری به معنای دفن شده در زیر خاک. افلاطون قبل از ارسطو به پنج مقوله یا مفهوم رسیده بود و ارسطو در پی روی از او در قدم اول سعی نمود که کلیه کلمات موجود در زبان را دسته بندی نماید و به مقولات یا مفاهیم دهگانه زیر دست یافت : اسم ؛ فاعل ؛ مفعول ؛ فعل ؛ مصدر ؛ صفت ؛ قید مکان ؛ قید زمان ؛ قید حالت و حرکت. منظور وی از وارد نمودن واژه حرکت در دستور زبان شاید این بوده باشد که مفاهیم یا واژه ها و یا کلمات هم مشمول حال حرکت و تغییر و تحول می باشند. پس از آن به این فکر می افتد که درست مثل زبان ممکن است ده تا مقوله و یا ده تا مفهوم یا کاتِ گوری در خاک هستی و یا وجود هم بصورت پنهانی موجود و نیازمند کشف و یا در انتظار کشف شدن توسط فهم و عقل انسان باشند. فارابی یا ابن سینا در این زمینه از عبارت زیر استفاده کرده اند : یک جوهر و نُه عَرَض. از این به بعد دوستداران فارسی زبان، حکمت الهی و فلسفه و منطق با خیال راحت و خاطر جمع می توانند از عبارت زیر استفاده نمایند: هر فرد انسانی دارای یک خویشتن واحد و یگانه و مشترک و ده تا من یا ده تا خود و یا ده تا نفس مجرد مشتمل بر پنج نفس مردانه و پنج نفس زنانه می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

منظور اینکه خداوند متعال در نظام احسن آفرینش مبداء هر فرد انسانی را از یک خانواده ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن در قالب پنج زوج بنیادی خودی با هدف و قصد و نیت زوجیت هر فرد انسانی با خود و تجربه عشق خویشتن آفریده است و کلیه افراد انسانی را بطور همزمان یعنی بدون تولید مثل و تسلسل نسل ها و هرکدام را در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده است و به هرکدام از آنها حیات جاودانه اهداء نموده است. محاسبه و تعین طول حیات بهشتی و دوام نظام احسن آفرینش مبداء خارج از توان معرفت و حیاتی و حدیثی و روائی دینی و معرفت حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشفیات حاصل از شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و شناخت علمی، می باشد و فقط خداوند متعال به طول آن علم و آگاهی کامل دارد. آن نظام احسن آفرینش مبداء و حیات بهشتی درون آن دیگر وجود ندارد بلکه بر اثر انقباض محتوا در مرکز جهان به دمای پیوسته و یکنواخت و محض تبدیل شده و پس از وقوع اولین مه بانگ در سطح نهایت نقصان به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده است و از آن به بعد، محتوای کل جهان در حرکت صعودی با هدف کلی برگشت دو باره به همان حالت نظام احسن آفرینش مبداء در سیر و سلوک صعودی بسوی رسیدن به کمال و تغییر و تحول و حرکت همه جانبه به سر می برد. اعضای خانواده های ده نفره خودی افراد انسانی پس از پایان یافتن حیات های بهشتی در نظام احسن آفرینش مبداء دیگر بطور همزمان و در یک عالم یا یک کیهان و یا جهان و روی یک زمین و زیر سقف یک آسمان پر از سیاره و ستاره و کهکشان بهمراه همدیگر به ظهور و پیدایش نمی رسند بلکه در هفت عالم واقعی - عینی - شهودی و پشت سر هم و آنهم با درجات مختلف تکاملی فراوان بین دو سر حد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال. خود این دو سرحد در طول سفر بی نهایت همیشه محصور و محدود اند بین دو نظام احسن آفرینش مبداء و معاد و از آن به بعد همیشه محصور و محدود بین نظام های احسن آفرینش معادهای متوالی و بیشمار.
سفر بی نهایت واحد ( و نه اربعه ) می باشد و در محتوای کلیه جهان های موازی و مساوی و بیشمار به خود خداوند متعال به عنوان کل تعلق دارد و کلیه موجودات زنده و غیر زنده و کلیه افراد انسانی که در نظام احسن آفرینش مبداء یک بار برای همیشه در سطح کمال ایده آل آفریده شده و از حیات بهشتی برخوردار برخوردار گردیده اند، به عنوان اجزاء بطور جاودانه در این سفر سهیم و شریک خواهند بود و پدیده مرگ هرگز باعث فنای هستی یا وجود و نفوس مجرد آنان نخواهد گردید. از همه مهمتر اینکه در طول سفر بی نهایت در هیچ جا و هیچگاه هیچ فرد انسانی از طرف خداوند متعال مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و باز پرسی و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نخواهد گرفت و هیچ انسانی به عذاب و جزای جهنمی محکوم و دچار و گرفتار نخواهد گردید. در پایان اشاره ای کوتاه به حکیمان مشایی و اشراقی و متعالیه و بداهتی و نهایتی : از این که در پی دست یابی به حقیقت کلیه سعی و کوشش و انرژی حسی و فکری و خیالی خودرا صرف دفاع از دین اسلام و یوغ شریعت محمدی و زنده نگه داشتن نام و نشان و اثر پیامبر اسلام و اثبات وحی نموده اند، هیچگونه انتقادی بر آن بزرگواران جایز و روا نمی باشد. اما ما ایرانیان امروز میتوانیم بخوبی واقف و آگاه باشیم ( مشروط بر اینکه بخواهیم ) که آن غول های شریف و بزگوار اندیشه و تفکر و تخیل به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای جهان و چرخه وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی علم و آگاهی نداشته اند. اما اگر دوستداران و پیروان حکمت و نظام های فکری و خیالی آنان به این شناخت علمی توجهات خودرا بطور جدی معطوف ندارند ، خدای نخواسته در طول عمر شریف خود در چرخه واژه و مقولات جوهر و عَرَض و حرکت جوهری و عرضی درجا خواهند زد و به یک جهان بینی علمی و فراگیر و جهانشمول دست نخواهند یافت و سرودن افسانه نوین آفرینش هم از دستان مبارک آنان ربوده خواهد شد. تفاسیر فراوان و متناقض آیات قرآنی مربوط به هفت آسمان و یک زمین که تاکنون بر طبق هیئت یا نجوم بطلمیوسی و سیارات منظومه شمسی صورت گرفته اند، بدون استثناء اشتباه بوده و حقیقت ندارند. همچنین تقسیم نفس توسط بعضی حکیمان و عارفان دینی به چهار نوع اماره و لوامه و ملامه و مطمئنه هم بطور واضح و آشکار اشتباه می باشد. از همه مهمتر جدا نمودن خداوند از جهان و قرار دادن آن در بیرون از جهان و جدا نمودن عالم غیب از عالم شهود و جهان به اصطلاح باقی از جهان فانی و دوقطبی پنداشتن و جدا و منفک شمردن عالم مادی و طبیعت از عالم مجردات و مجرد و جدا پنداشتن روح از ماده، از بزرگترین نقاط ضعف حکمت های اربعه ایرانی - اسلامی می باشند. اگر فرصتی دست داد در همین سایت ارزشمند به زبان ساده ریاضی تعداد حیات های دنیوی ؛ درجات و مراتب هستی یا وجود ؛ طول زمان کل یعنی طول سفر نزولی - صعودی محتوای جهان از حالت نظام احسن آفرینش مبداء تا معاد خدمت خوانندگان گرامی عرض و بیان خواهد گردید.
در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.

حرکت جوهری مبحثی در فلسفه اسلامی است که آغازگر آن ملاصدرا بود. حرکت جوهری، حرکتی است که در ذات اشیاء ( جوهر ) روی می دهد. بدین ترتیب ملاصدرا عقیده داشت که در نظام عالم، خدا فیض وجود را ناشی می کند و جهان هر دم، در حال آفریده شدن است.
...
[مشاهده متن کامل]

فلاسفه پیش از ملاصدرا، همچون ابن سینا نیز مانند ارسطو و فارابی حرکت را در مقوله جوهر جایز نمی دانستند. آنچه بیش از همه قدما را بر آن می داشت که حرکت در جوهر را انکار کنند نیاز به موضوع ثابتی بود که باید در ضمن حرکت موجود باشد.
ماهیت و وجود
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال می دانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد. [۱]
طبق این نظریه، در جهان کون و فساد وجود ندارد و فقط حرکت وجود دارد. اساس جهان هستی از جوهر تشکیل شده و اعراض اموری تابع و طفیلی هستند. ارسطو و ابن سینا، جوهر را ثابت پنداشته اند که گهگاه دچار تغییرات دفعی می شوند. حال آنکه در سراسر جهان ماده، ثبات وجود ندارد. جهان متحرک است، یک «شدن» و حرکت مداوم است. حرکت و متحرک عین یکدیگرند. تنها در اعراض است که متحرک و حرکت دوتا و جدا هستند. لکن در جوهر، متحرک و حرکت یکی است.
حدوث و قدم عالم
با توجه به نظریه ملاصدرا، این بحث که قرن ها مورد بحث فلاسفه بود، شکل دیگری گرفت. افلاطون جهان را حادث و ارسطو آن را قدیم می دانست. صدرا می گوید که جهان حادث است، اما به این معنا که عین حدوث است. جهان حدوث دایم است. [۲] در فلسفه صدرا، علت، معلول را توضیح می دهد. ذهن و عین یکی نیستند و جریان عبور از مقدمه به نتیجه که در مورد ذهن صادق است، در مورد عین صادق نیست. [۳]
حرکت
صدرا و پیروان او معتقدند که جهان یکپارچه حرکت است و ثبات وجود ندارد. در جهان یک کل وجود دارد و آن جریان علت و معلول است. یک شئ شئ نیست، جریان است. این تضاد است که از حرکت ناشی شده و نه حرکت از تضاد. پس تضاد نمی تواند علت حرکت باشد. زیرا جوانه زدن یک ضد درون ضد دیگر، خود نوعی حرکت است و بنابراین قانون حرکت شامل او نیز می شود. تضاد معلول حرکت است و به نوبه خود علت حرکت هاست، اما فقط به عنوان محرک. به همین دلیل، باید به جستجوی محرک برخاست و این محرک همان خداوند است. [۴]
مآخذ حرکت جوهری
ملاصدرا منابع خود را در رسیدن به این موضوع چنین معرفی کرده است:
قرآن و حدیث
اثولوجیا ( اثر افلوطین )
گفتارهای زنون
گفتارهای محی الدین عربی
منابع
↑ محمدرضا فشاهی، ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص ۴۸
↑ محمدرضا فشاهی، ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص ۵۰
↑ محمدرضا فشاهی، ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص ۵۱
↑ محمدرضا فشاهی، ارسطوی بغداد، از عقل یونانی به وحی قرآنی، انتشارات کاروان، ۱۳۸۰، ص ۵۲
ویکی پدیا

حرکت در بیان فلسفی عبارت است تغییر تدریجی یا خروج تدریحی شیئی از قوه به فعل، یعنی حرکت، نحوه وجودی است که شیئی به واسطه آن به تدریج از حالت قوه خارج شده و به فعلیت می رسد. تدریجی بودن آن به این معنی است که اجزایی که برای آن وجود فرض می شود در یک زمان واحد با هم جمع نمی شوند، بلکه در طول زمان به تدریج به وجود می آیند. [۱]
...
[مشاهده متن کامل]


جوهر ماهیتی است که برای موجود شدن نیاز به موضوع ندارد و دارای ۵ قسم می باشد: ۱٫ ماده ۲٫ صورت ۳٫ عقل ۴٫ نفس ۵٫ جسم[۲] و برخلاف عرض که برای ایجاد شدن در خارج به موضوع نیاز دارد. مثل رنگ که یکی از انواع اعراض است و برای موجود شدن در خارج، حتما باید بر روی یک موضوع ایجاد شود. ولی جوهر چون وجود مستقل دارد مثل جسم برای موجود شدن در خارج نیازمند موضوع نیست.

اما حرکت جوهری ( به بیانی ساده ) به این معنی است که اساس عالم را جواهر تشکیل می دهند و همه جواهر دائماً و لحظه به لحظه در حال حرکت هستند . حتی اینکه اعراض یک جوهر مثل رنگ و حجم و … تغییر می کند به خاطر حرکت در خود ذات این جوهر است. که به طور دائمی در حال حرکت است. به عبارت دیگر حرکت جوهری عین وجود جوهر است و تنها نیازمند به فاعل الهی و هستی بخش می باشد و ایجاد جوهر عیناً همان ایجاد حرکت جوهری است. اما حرکت اعراض تابع حرکت جوهر است. [۳] و دگرگونی های اعراض معلول طبیعت جوهری آنها است. یعنی ما شکی در حرکت اعراض یک جوهر نداریم مثلاً می بینیم که رنگ سیب تغییر می کند اما علت این تغییر حرکت در جوهر آن است، از این رو فاعل طبیعی این دگرگونی ها باید مانند خود آنها متغیر باشد پس خود جوهر که فاعل طبیعی برای حرکات عرضی بشمار می رود باید متحرک باشد.

پیشینه بحث حرکت جوهری

تا قبل از ملاصدرا بحث حرکت در جوهر مطرح نبود و تنها از بعضی فلاسفه یونان سخنانی نقل شده بود که قابل تطبیق بر حرکت جوهری بود، اما از بین فلاسفه اسلامی، این ملاصدرا ( صدر المتألهین شیرازی ) بحث حرکت جوهری را مطرح کرد و آن را با دلیل اثبات نمود.
دلایل حرکت جوهری
یکی از دلایل ملا صدرا این است که اعراض وجود مستقلی از موضوعاتش ندارند بلکه اعراض از شؤون وجود جوهر می باشد و از طرفی وقتی این اعراض تغییر می کند و حرکت در آنها رخ می دهد. به ما این را می فهماند که جوهر نیز دارای حرکت است زیرا هر گونه تغییری که در شؤون یک موجود روی می دهد، تغییری برای خود آن و نشانه ای از تغییر درونی و ذاتی آن بشمار می رود در نتیجه حرکات عرضی نشان دهندۀ حرکت در جوهر است و این همان معنای حرکت جوهری است.

یکی دیگر از دلایل ایشان بر اثبات حرکت جوهری این است که می گوید: هر موجود مادی زمان مند و دارای بعد زمانی است و هر موجودی که دارای بعد زمانی باشد تدریجی الوجود است. در نتیجه جوهر مادی نیز دارای حرکت می باشد. [۴]

از طرفی بعضی ار مفسرین آیاتی از قرآن مانند آیه: “کوه‏ها را مى‏بینى، و آنها را ساکن و جامد مى‏پندارى، در حالى که مانند ابر در حرکتند. . ”[۵] را بر معنای حرکت جوهری حمل کرده اند و گفته اند تمامی موجودات با جوهره ذاتشان به سوی غایت وجود خود در حرکتند و این بیانگر حرکت جوهری می باشد. [۶] به عبارتی، تو کوه ها را جامد می پنداری در حالی که با حرکت جوهری دائماً در حال حرکت می باشند.

دلایل دیگری هم برای بیان حرکت جوهری آوره شده است که در کتابهای فلسفی به طور مفصل بیان شده است. [۷]

برای آگاهی بیشتر به کتاب های:

۱٫ شرح منظومه، حاج ملا هادی سبزواری، نوشته استاد شهید مطهری

۲٫ بدایة الحکمة و نهایة الحکمة ـ علامه طباطبائی

۳٫ اسفار اربعه، ملاصدرا، مراجعه فرمائید.

حرکت جوهری و نقش آن در زندگی

از دیدگاه ملاصدرا، نهادِ جملگی موجودات و هستی آنها عین سَیَلانیّت و شوق به سوی مبدأ است و این “جوهر” وجود اشیا است که در سَیَلان و گذر است و دگرگونی در اعراض و ظواهر تنها برخواسته از توفان دریای جواهر است. بنابراین کل عالم طبیعت، جهانی است از حرکت و تکاپو و شوق برای رسیدن به موجود یا موجودات مجرد که پایان حرکت و محل قرار و سکون اند؛ مجرداتی که خود ذاتاً سیلان آفرین و علت حرکات جهان طبیعت اند.

به این ترتیب در یک قطب هستی، عالم ماده و طبیعت واقع شده است و در قطب دیگر عالم مجردات. عالم طبیعت در سیلان دائم و حرکتی از اعماق جان، رهسپار رسیدن به جهان تجرد و سکون برخواسته از آن است تا در نهایت پرده از وجه جمیل موجود یا موجودات مجرد بردارد. و عالم مجرد نیز که علت حرکت جوهری است ذاتاً باعث انگیزش حرکت در نهاد موجودات مادی می باشد. بنابراین هستی هر موجودی در عالم طبیعت، در مقاطع مختلفی از سیر خود، همواره در تبادل بین حرکت و قرار و سیلان و سکون به سر می برد، تا در نهایت به کمال خویشتن در ماوراءِ طبیعت دست یابد.

این دیدگاه نسبت به عالم که از نظریه حرکت جوهری بر خاسته است، می تواند از جنبه های مختلفی بر حیات بشری تأثیر گذار، و منشأ الهام و انگیزش باشد که به عنوان نمونه به برخی از این ابعاد به طور اجمالی اشاره می شود:

الف. کلیت حرکت جهان در مسیر تکامل

با قبول حرکت جوهری باید پذیرفت که کلیت جهان، به طور یک پارچه به سوی کمال در حرکت است. از این دیدگاه، حرکت به سوی کمال جزو فطرت عالم طبیعت بوده و انسان بعد از معرفت به این امر خود به خود و به سادگی خود را در هماهنگی با این فطرت اصلی خواهد یافت و روز به روز بر این حرکت درونی آگاه تر خواهد شد و از این جذبۀ روحی که حاصل درک حرکت جوهر درونی خویشتن و جهان است برخوردار خواهد شد. اما کسی که نسبت به این حقیقت معرفتی حاصل نکرده است، کل جهان طبیعت را مجموعه ای فاقد جان و حرکت و سمت و سویی مشخص دانسته و چه بسا در مورد مسیر تکاملی خود نیز به تبع این دیدگاه غلط دچار نسیان و غفلت شده و خود را در این مسیر، موجودی جدا از کلیت ع . . .

بپرس