حرکت امام حسین از مدینه

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] پس از به هلاکت رسیدن معاویه، یزید خواست از مردم مدینه به خصوص از امام حسین (علیه السّلام) بیعت بگیرد که این کار باعث شد امام مدینه را ترک کند.
یزید پس از رسیدن به حکومت نامه ای به ولید بن عتبة بن ابی سفیان -حاکم وقت مدینه- نوشت و از او خواست از مردم مدینه به خصوص از امام حسین (علیه السّلام)، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن عمر برایش بیعت بگیرد. ولید به پیشنهاد مروان بن حکم آنان را به دار الاماره فرا خواند. امام حسین (علیه السّلام) به دار الاماره رفت. ولید ضمن با خبر کردن ایشان از مرگ معاویه، از ایشان خواست که با یزید بیعت کند. امام (علیه السّلام) از او فرصت خواست و ولید نیز موافقت کرد. عصر روز بعد از ملاقات امام (علیه السّلام)، حاکم مدینه، ماموران خود را به منزل حضرت (علیه السّلام) فرستاد تا جواب حضرت (علیه السّلام) را دریافت کنند. امام (علیه السّلام)آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت عوامل حکومتی همراه بود. امام حسین (علیه السّلام) همان شب ـ یعنی شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب ـ مدینه را به قصد مکه ترک کرد.
مقدمات ترک مدینه
قبل از خروج از مدینه، امام حسین (علیه السّلام) بر مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) و مادر عزیز و برادر بزرگوارش حاضر شد و با آنان وداع نمود و از دست این قوم ظالم و جهل مردم شکایت نموده و از خدا گشایش در کارها و رضایت او را مسئلت کرد. در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت (علیه السّلام) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) بیتوته کردند. ایشان قبل از آنکه شب دوم به خانه برگردند در نیمه های شب به حالت خواب فرو رفتند در این هنگام جدش -رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم)- را ملاقات نمودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) ایشان را در آغوش کشیده و به سینه چسباندند و سپس چشم مبارک حضرت (علیه السّلام) را بوسیدند و فرمودند: «پدرم به فدایت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید شفاعت از من دارند، آغشته به خون می بینم؛ اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد پدر، مادر و برادرت می آیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون شهادت به آنها نمی رسی.» پس از این خواب حضرت (علیه السّلام) به خانه برگشتند. حضرت (علیه السّلام) خواب خود را برای اهل بیت خود و بنی عبدالمطلب باز گفت و آنان بسیار گریستند. امام (علیه السّلام) عزم خروج از مدینه را کرد ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.
وداع با برادر
محمد بن حنفیه- برادر گرامی امام حسین (علیه السّلام)- پس از اطلاع از سفر قریب الوقوع حضرت (علیه السّلام)، خدمت امام (علیه السّلام) آمد و عرض کرد: «برادرم! تو برایم دوست داشتنی ترین و عزیزترین مردمان هستی. خیرخواهی برای هیچ کس، سزاوارتر از تو نیست. تو با همراهانت، هر چه می توانی، از یزید بن معاویه و از شهرها دور شو. آن گاه نمایندگانت را به سوی مردم بفرست و آنان را به سوی خود، دعوت کن؛ اگر با تو بیعت کردند، خدا را بر آن، سپاسگزار باش و اگر با کسی غیر از تو، بیعت کردند، خداوند با این کار از دین و خرد تو نمی کاهد و جوانمردی و فضیلت تو با این کار، از بین نمی رود. می ترسم وارد شهری از این شهرها شوی و نزد گروهی از مردم بروی و میان آنان، اختلاف شود گروهی از تو طرفداری کنند و گروهی بر ضد تو باشند. سپس میان آنان درگیری و کشتار شود و تو، هدف اولین تیر، خواهی بود و در این صورت، بهترین این امت از جهت شخصیت و پدر و مادر، خوارترین آنها می شود و خونش هدر می رود.» امام حسین (علیه السّلام) به وی فرمود: «ای برادر؛ به راستی که من، از اینجا خواهم رفت.» محمد بن حنفیه گفت: «پس وارد مکه شو؛ اگر جایی مطمئن بود، همان جا می مانی، و گرنه به کوه پایه ها و کوه ها پناه می بری و از شهری به شهری می روی تا ببینی کار مردم، به کجا می انجامد و آن گاه تصمیم می گیری؛ چرا که بهترین زمان برای تصمیم گیری درست و سنجیده، هنگامی است که به استقبال حوادث می روی و دشوارترین کارها آن است که به حوادث، پشت کنی. امام حسین (علیه السّلام) فرمود: «برادرم! خیرخواهی دلسوزانه ای کردی، امیدوارم رای تو، رایی محکم و درست باشد».
← متن نامه امام
...

پیشنهاد کاربران

بپرس