حرف

/harf/

مترادف حرف: پیشه ها، حرفه ها، شغل هامشاغل، صنعت ها | عرض، سخن، کلام، گفتار، گفت، تکلم، الفبا، نویسه ، کلمه، واژه، دال، لفظ ، مشاجره، بحث، کشمکش، دعوا، بگومگو، سخن بی اساس، مهمل، یاوه، ظاهر کلام، صورت لفظ

متضاد حرف: عدد، رقم، معنا، مدلول

برابر پارسی: وات، واچ، بند واژه، بندواژه، سخن، واج

معنی انگلیسی:
say, speak, speaking, speech, talk, tongue, utterance, letter, word, objection, particle, character

لغت نامه دهخدا

حرف. [ ح َ ] ( ع اِ ) حد. لب. کنار. کناره. لبه. کرانه. ( منتهی الارب ). تیزی. ( ترجمان عادل ) ( منتهی الارب ). شفا. جانب. طرف. ( منتهی الارب ): حرف جبل ؛ تیزی سر کوه. ( منتهی الارب ). || کناره شمشیر. حد سیف. ج ، حِرَف. || ناقه استوار و باریک میان. ناقه تهیگاه برآمده. || ناقه لاغر. || ناقه کلان جثه و استوار. ( منتهی الارب ). || آبراهه. || اشتر نزار. اشتر لاغر. || نشانه های سیاه بلاد سلیم. ( منتهی الارب ). || هر یک از سی وپنج صورت که کلمات فارسی امروزین از آن مرکب شود، چون آب که مرکب از «آ» و «ب » باشد. هر یک از اجزاء کلمه.هر یک از حروف هجا. هر یک از حروف جمل اَ اُ اِ ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و هَ آ ی :
و آن حرفهای خط کتاب او
گوئی حروف دفتر لوقا شد.
دقیقی.
چه نقصان ز یک مرغ در خرمنی
چه بیشی ز یک حرف در دفتری.
منوچهری.
من آن بحرم که در ظرف آمدستم
چو نقطه بر سر حرف آمدستم
به هر اَلْفی اَلِف قدی برآید
اَلِف قدم که در اَلْف آمدستم.
باباطاهر.
این سخن را مثل نمودم من
حرفها را نبات با حیوان.
ناصرخسرو.
و یعنی بالحرف کلما یسمع بالصوت ، حتی الحرکات. ( ابوعلی سینا ). ج ، حُروف ، اَحْرُف. || کلمة. ( السامی فی الاسامی ): قال ابوعبید: الاصل فی هذا [ ای فی اَنف ] ان یقال مأنوف... کما قالوا مبطون... ولکن هذا الحرف جاءَ شاذاً عنهم. و هذا [ ای کلمة حب ] شاذ لانه لم یأت یفعل بکسرالعین فی المضاعف متعدیاً الافی هذا الحرف وحده. قال الجوهری : لم اَر هذا الحرف [ای حبطقطق ] الا فی کتابه [ ای کتاب المازنی ]. ( تاج العروس ج 6 ص 4232 ). کان غلام یطیف بابی الاسود الدؤلی یتعلم منه النحو فقال له یوماً... ما فعلت امراة أبیک... قال طلقها و تزوج غیرها، فحظیت عنده و رضیت وبظیت. قال و ما بظیت یا ابن اخی ؟ قال حرف من العربیة لم یبلغک. قال لا خیر لک فیما لم یبلغنی منها. ( المزهر سیوطی ) . و فی الحدیث : نهی عن کسب الزمارة، قال ابوعبید فی تفسیره : فی الحدیث انها الزانیة و لم اسمع هذا الحرف الا فیه و لاادری من ای شی اخذ. ( صحاح جوهری در زمر ). قال ثعلب : لم یأت من الصفات علی فِعِل الا حرفان : امراءة بِلِزّ و امان اِبِدّ - انتهی. و رجل عِقِبّان بکسر الاول و الثانی و تشدید الموحدة، عن کراع ، قال و الجمع عقبان. قال الازهری : و لست من هذا الحرف علی ثقة - انتهی. حروف الاستفهام اذا کانت اسماء امتنعت مما قبلها. ( کامل مبرد ). || لغت : نزل القرآن علی سبعةِ اَحْرُف ؛ یعنی لغات هفت قبیله عرب در آن یافته شود. || وجه : و من الناس من یعبد اﷲ علی حرف ( قرآن 11/22 )؛ ای وجه واحد، از قبیل سراء نه ضراء یا شک و عدم طمأنینه. || قرائت. ( مهذب الاسماء ) : قراء القرآن [ احمدبن یزیدبن ازداد ] بحرف ابن عامر بدمشق ، ثم قراء علی عبداﷲبن ذکوان... بحرف نافع، ثم قراء بحرف یعقوب. ( تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 115 س 20 ). قراء القرآن بدمشق بحرف ابن عامر.( تاریخ ابن عساکر ج 2 ص 104 س 14 ). || در تداول فارسی زبانان ، سخن و گفتار و کلام و قول و مقال و حرف زدن : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

هریک ازحروف هجا، هریک ازواحدهای الفبا، احرف، کلمهای که نه اسم باشدنه فعل، پیشه ها، جمع حرفه
( اسم ) اسم عام گیاهان دست. تره تیزک است از قبیل : شاهی شاهی آبی تره تیزک و غیره .
مرتفعه سیاه است که نصر گوید گمان کنم در منازل بنی سلیم واقع باشد

فرهنگ معین

(حَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - هر یک از واحدهای الفبا. ج . حروف ، احراف . ۲ - سخن ، گفتار. ۳ - در دستور زبان کلمه ای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها یا نسبت دادن کلمه ای به کلمة دیگر به کار می رود مانند: با، از، تا، که ، را... ، ~
(حِ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ حرفه ، پیشه ها، صنعت ها.

فرهنگ عمید

۱. هریک از حروف هجا یا واحدهای الفبا که کلمات از آن ها ترکیب می شود، مانندِ ا، ب، پ، ت، ث....
۲. (ادبی ) در دستور زبان، کلمه ای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه، گروه یا جمله به یکدیگر و نشان دادن نقش کلمات به کار می رود، مانندِ از، با، بر، تا.
۳. کلمه.
۴. سخن.
۵. گپ.
* حرف پهلودار: [مجاز] = سخن * سخن پهلودار
* حرف راندن: (مصدر لازم ) [قدیمی] سخن گفتن.
* حرف زدن: (مصدر لازم ) سخن گفتن، گفتگو کردن.
* حرف ندا: (ادبی ) در دستور زبان، حرفی که با آن کسی را بخوانند و توجه او را جلب کنند، مانند ایا، یا، ای.
= حرفه

واژه نامه بختیاریکا

بِه حَرف
ز حرف بدر نرهدِن
چِنِه؛ دُنگ؛ بَلا؛ قُت؛ گُفت؛ لِبگِشت؛ نُتُق؛ واج؛ وِت وِت ( وِت ) ؛ ورّ و وات ( ورّ و واج ) ؛ وِر وِره؛ وک؛ چِک وک

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] حرف، به معنای حرف الفبا، واژه وبه هر یک از نشانه های نوشتاری و همچنین به سخن نیز حرف گفته می شود؛از آن در بابهای طهارت، صلات و دیات سخن گفته اند.
ابن جِنّی، در بررسی ریشه و اشتقاق این کلمه، معنای اصلی «حَدّ» را برای آن یافته و در تعریف حروف هجاء نیز گفته است که حرف، حدّ مُنْقَطَع صوت است. این توضیحِ ابن جنّی مفهوم «مَقطَع» را برای نخستین بار به میان می آورد که جزئی است از نظامی که مدت مدیدی پس از او ساخته و پرداخته شد، ولی به سبب استعمال واژه «حدّ» مهم است.لسان العرب حاوی مقاله مفصّلی درباره حرف است و ابن منظور معنای «طرف و جانب» را در آن به عنوان معنای آغازین حرف ذکر کرده و نامِ «حرف» را در مورد حروف الفبا از این معنای اولیه مشتق دانسته است.ابن هشام فقط «طَرَف الشیء» را ذکر کرده است.
← لسان باستان
ولی تا کجا می شد این مفهوم «حرف» را گسترش داد؟ البته بسیاری از «اَدَوات» (جمعِ اَدات؛ این اصطلاح را فَرّاء به کاربرده است) خودبه خود مشمول این تعریف می شدند، اما برخی موارد دیگر به این آشکاری نبودند.مثلا ابن سَرّاج ، عسی و لَیسَ را «حرف» می دانست؛ ثَعْلَب در مورد اول با او موافق بود، و ابوعلی فارِسی در مورد دوم زجّاجی کانَ و اَخوات (نظایر) آن را جزو حروف می شمرد؛ سیوطی این مسئله را بررسی کرد و نظر عمومی را که اینها فعل اند تأیید نمود.زمخشری و ابن یعیش همه «حروف» مختلف را آورده و، برحسب کاربرد صرفی و نحوی آنها، گروه بندی کرده اند، مثلا حروف عطف، حروف نفی (حروف تنبیه، حروف استفهام، حروف شرط).اِدّه نیز همین کار را کرده است، ولی مختصرتر.در کتابهای صرف و نحو اروپایی این «حروف» را جزو اَدوات می آورند، ولی بدون تشریح نظام مندی که عربها کرده اند.ابن هشام کتاب مُغْنی اللَّبیب عَن کتب الأَعاریب خود را به ترتیب الفبایی مرتب نموده و از «حروف» آغاز کرده است.این طبقه بندیِ «حروف» نیست، بلکه ابن هشام آن ها را وسیله ای برای بررسی عظیم خود درباره نحو عربی قرار داده است.مع ذلک ناچار شده است کلماتی مانند «کُلّ» را که جزو حروف نیستند در اینجا بگنجاند.
تعداد حروف
سیوطی همه حروف را برشمرده است: یک حرفی، ۱۳ تا؛ دوحرفی، ۲۴ تا؛ ثلاثی، ۱۹ تا؛ رباعی، ۱۳ تا؛ خماسی، یکی؛ در مجموع، ۷۰ تا.کلماتی چون خَلْفَ و وَراءَ (در پسِ)، أَمامَ و قُدّامَ (در پیشِ)، و بَینَ (در میانِ) را نگنجانده است.این واژه ها را، که صَرف و نحونویسان اروپایی «حروف اضافه» می شمارند، علمای صرف و نحو عرب جزو (اسمها) و «ظُروف» می گذاشتند. در کتاب سیوطی همه گروه بندیهای صرفی و نحوی از هر دیدگاه ممکن یافته می شود (مباحثی از قبیل حروف معجم، حروف معانی، حروف عامل و غیرعامل و...).
معانی حروف
...

[ویکی الکتاب] معنی حَرْفٍ: طرف - جانب - سو (در آیه شریفه 11سوره مبارکه حج یعنی خداپرستی آنها یک سویه و فقط در جهت منافع مادیشان است)
معنی لَیْسَتِ: نیست (حرف تای آن به دلیل تقارن با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه بعد حرکت گرفته است )
معنی أَنَّ: که - اینکه(حرف تأکید)
معنی یَا: ای (حرف ندا)
معنی أَیَّتُهَا: حرف ندا(مؤنث)
معنی أَیُّهَا: حرف ندا(مذکر)
معنی لَا تَنطِقُونَ: حرف نمی زنید - سخن نمی گویید
معنی مُتَشَاکِسُونَ: افرادی که از بد خلقی همیشه با هم مشاجره داشته باشند (ازکلمه شکس - به فتح حرف اول و کسر حرف دوم - به معنای شخص بد اخلاق است .)
معنی لَمْ نَجْعَلِ: قرار نداده و نمی دهیم(حرکت حرف لام به دلیل تقارنش با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه ی بعد است)
معنی لَّمْ یَجْعَلِ: قرار نداده و نمی دهد(حرکت حرف لام به دلیل تقارنش با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه ی بعد است)
معنی لَمْ یُذْکَرِ: یاد نشده (حرکت حرف "را" به دلیل تقارنش با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه ی بعد است)
معنی لَمْ یُرِدِ: نخواسته ونمی خواهد(حرکت حرف دال به دلیل تقارنش با حرف ساکن یا تشدید دار کلمه ی بعد است)
تکرار در قرآن: ۶(بار)
طرف. حرف هر چیز طرف آن است (صحاح قاموس (مفردات) مل حرف شمشیر، حرف کشتی، حرف کوه، بعضی از مردم خدا را برطرفی عبادت می‏کند اگر خیری به او رسید به ان خاطر جمع می‏شود و اگر امتحانی پیش آید روی بگرداند. یعنی این شخص در وسط و حقیقت بندگی نیست و در گوشه آن قرار گرفته لذا با خبری مطمئن و با امتحانی رو گردان می‏شود «فَاِنَّ اَصابَهُ» «حرف» را تفسیر می‏کند. متحرّف کسی است که به یک جانب میل می‏کند. مثل آیه در خصوص حرمت فرار از جنگ است مگر کسی که برای جنگ به محلّی و جانبی میل کند و یا خود را به کنار دسته دیگر از مجاهدین برساند که این عقب نشینی فرار نیست بلکه یافتن موضع محکم و یا لاحق شدن به دسته دیگر است. یعنی: هر که آن روز پشت به دشمنان کند با غضب خدا هم قرین شده مگر آنکه پشت کردن برای موضع گرفتن در ناحیه‏ای و لاحق شدن به دیگران باشد. تحریف شی‏ء: به یک طرف آن است مثل راغب گوید: تحریف کلام آن است که آن را در گوشه‏ای از احتمال قرار بدهی که بتوان به دو وجه حمل کرد. علی هذا معنی آن محتمل کردن کلام صریح است «مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ» هم قرینه آن است یعنی پس از آنکه مراد از آن کلام‏را دانستند آن را از معنای صریح منحرف می‏کردند مثلا: می‏گفتند: مراد از این جمله خاتم پیغمبران نیست بلکه جبرئیل است ظاهراً از «یُحَرِفّونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه» همین معنی مراد است و یا جای کلمه‏ها را عوض کرده و طور دیگر جابه جا می‏کردند، شاید هر دو تحریف را انجام می داده‏اند.

دانشنامه عمومی

حرف (فیلم ۲۰۱۲). حرف ( به انگلیسی: The Letter ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۲ و به کارگردانی جی آنانیا است. در این فیلم بازیگرانی همچون وینونا رایدر، جیمز فرانکو، داگمارا دومینچیک، جاش همیلتون، کاترین واترستون و مارین ایرلند ایفای نقش کرده اند.
عکس حرف (فیلم ۲۰۱۲)

حرف (گل های رنگارنگ ۲۶۶). حرف نام یک آلبوم موسیقی سنتی ایرانی باصدای عبدالوهاب شهیدی می باشد که برگرفته از برنامهٔ شمارهٔ ۲۶۶ از مجموعهٔ گل های رنگارنگ می باشد. [ ۱] [ ۲] این اثر در قالب نوار صوتی نیز منتشر شده است و باتوجه به قدیمی بودن این اثر امروزه با کیفیت پایین تری در دسترس می باشد. تصنیف گریه را به مستی بهانه کردم ( اثر عارف قزوینی ) در این مجموعه اجرا شده است.
• آواز و عود ( بربط ) : عبدالوهاب شهیدی
• آهنگ ساز: عارف قزوینی، علی اکبر شیدا، جواد معروفی
• تنظیم کننده: جواد معروفی
• اشعار از: عارف قزوینی، عراقی، حافظ شیرازی، رهی معیری
• گوینده: روشنک، آذر پژوهش
• طرف A:
در طرف A برای آواز و دکلمه، شعری از عراقی ( شدم از عشق تو شیدا کجایی ) انتخاب شده بود.
• اعلام برنامه ( گل های رنگارنگ، برنامهٔ شمارهٔ ۲۶۶ )
• دکلمهٔ شعر ( گوینده: روشنک )
• تصنیف گریه را به مستی بهانه کردم ( شعر و آهنگ از عارف قزوینی، تنظیم جواد معروفی )
• دکلمهٔ شعر
• ساز و آواز ( آواز و عود عبدالوهاب شهیدی )
• تصنیف گریه را به مستی بهانه کردم ( اجرای مجدد )
• دکلمهٔ شعر
• اعلام برنامه ( توضیحات )
• طرف B:
در طرف B برای آواز و دکلمه، شعری از حافظ شیرازی انتخاب شده بود.
• گروه نوازی
• دکلمهٔ شعر ( گوینده: آذر پژوهش )
• ساز و آواز ( آواز و عود عبدالوهاب شهیدی )
• دکلمهٔ شعر
• تصنیف در پیش بی دردان چرا فریادِ بی حاصل کنم ( شعر رهی معیری، آهنگ سازان: علی اکبر شیدا و جواد معروفی )
• اعلام برنامه ( توضیحات )
عکس حرف (گل های رنگارنگ ۲۶۶)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

پیشه ها

مترادف ها

word (اسم)
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه

particle (اسم)
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه

speech (اسم)
نطق، خطابت، حرف، گفتار، صحبت، سخن، سخنرانی، خطبه، گویایی، قوه ناطقه

talk (اسم)
حرف، گفتگو، مکالمه، صحبت، مذاکره، سخن

say (اسم)
اظهار، حرف، عقیده، نوبت حرف زدن

aitch (اسم)
حرف

letter (اسم)
حرف، خط، ادبیات، نامه، مراسله، نویسه، موجر، دانش، کاغذ، عریضه، مرسوله، حرف الفباء، حرف چاپی، اثار ادبی، اجازه دهنده

yap (اسم)
حرف، سگ بد اصل، زوزه، صدای تند و تیز

blabbermouth (اسم)
حرف، وراج، پرگو

jib (اسم)
وقفه، حرف، ارواره، دهان، لب زیرین، بادبان سه گوش جلو کشتی

grapheme (اسم)
حرف، یکی از حروف الفباء، نویسه

فارسی به عربی

ذراع , رسالة , قل , کتاب , کلام , کلمة

پیشنهاد کاربران

حرف:بسا خرب ویا خرپ باشد به دریافت ومعنی خراب کردن ذهن برای به دست آوردن مخارج حروف و حرفها برای یافتن گنج معنی آن.
واژۀ پیشنهادی بجای حرف الفباء یا همان چیزی که امروزه نویسه می گویند:
نویسـِشْتْ ( آنچه قرار داده شده برای نوشتن )
پسوند �ـِشْتْ یا ـِش� در واژگانی مانند ( بهشت، خورشت، گوارشت، پوشش، دانش، کنش، روش ) وجود دارد.
حرف یا به سخن اشاره دارد یا واج ها ( الف، ب، پ، ت. . . )
حرف
گویش:harf
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:سخن، واج
واژه حرف
معادل ابجد 288
تعداد حروف 3
تلفظ harf
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: حُرُوف]
مختصات ( حِ رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی harf
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه ( سخن ) واژه کهن ایرانی که اوستایی آن ( سَخوآرِ ) و در زبان پارسی پهلوی به آدم شیرین سخن ( هوسَخون ) می گفتند. و واژه پهلوی ( سخون ) در شاهنامه فردوسی به ( سخن ) ترادیسیده ( تبدیل شده ) است.
علی اصغر خوبی حالت هزار در صد پارسی میگی عربی هست حرفت خیلی خیلی عجیب یه کم دوستان تحقیق کنم بد نیست
از معنی حرف ( تک تک حروف الفبا ) سوال کردم گفت:کلام، سخن، اقراء کتاب نفسک ( وتو چه میدانی کتاب نفس چیست. کتابی که جبرئل روبروی پیغمبر گرفت گفت اقراء ) اقراء کتاب وجودک ( وتو چه میدانی کتاب وجود چیست. فاذا اراد کن فیکون است. کتاب مکنون کتاب محفوظ فی رق منشور وتو نمیدانی وما میدانیم تو هیچ نمیدانی )
...
[مشاهده متن کامل]

تا معانی تک تک حروف را ندانی به معنای کلام نفس یا وجود که فطرتا وذاتی است ونه از روی تفکر پی نمیبری.

وات: حرف
واکه: مصوت
بی واک / هم خوان: صامت
نویسه: کاراکتر
گفتن: To say
واختن: to speak
آواختن ( =خُنیدن ) : To sing
نواختن: To play
سخیدن: To talk
پاسخیدن: To answer
درنجیدن: To articulate
گپیدن: To chat
* در واختن تمرکز بر روی صدا است و وجود شنونده لازم نیست، همانند آواختن ( آواز خواندن ) و نواختن. ولی در سخیدن تمرکز بر روی مکالمه است و منظور صحبت کردن است. سخن و پاسخ ( پادسخن ) هر دو ریشه در واژه اوستایی "سَخوآر" دارند که میتوان کنش های برساخته سخیدن و پاسخیدن را از انها ساخت.
...
[مشاهده متن کامل]

گیاه حرف در طب سنتی
در جایی به معنی حب ال رشاد
در جایی دیگر سپندان
اسفند
و در جایی به تره تیز ک
ترجمه شده است
حرف = واکه یا واج مانند الف ب پ س و. .
لغت = واژه مانند تاریک، گوش و. . .
حرف زدن، صحبت کردن = سخن گفتن، گفتگو کردن
اگر به معنی سخن گفتن باشد از واژه سخن بهره میبریم
اگر هم به معنای حرف و حروف باشد از واج
برای نمونه
بگذار من حرف بزنم
بگذار من سخن بگوییم
حرف ق از عربی وارد پارسی شده است
واج ق از عربی وارد پارسی شده است
چرا هم خانواده نیست
در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن
در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود
حرف به . . . . . . . . کشیده شد
حرف ها یِ پارسی در سیستم ها یِ نوشتاریِ:
عربیک / لاتین
اَ : A
اِ : E
اُ : O
آ : �
ای : I
او : U
ء : �
ب : B
پ : P
ت : T
ث : S
ج : J
چ : C
ح : H
خ : X
...
[مشاهده متن کامل]

د : D
ذ : Z
ر : R
ز : Z
ژ : Ž
س : S
ش : Š
ص : S
ض : Z
ط : T
ظ : Z
ع : �
غ : Q
ف : F
ق : Q
ک : K
گ : G
ل : L
م : M
ن : N
و : V
و : W
ه : H
ی : Y

واک ، واج ، وات ، ، بندواژه ، حرف ( حرف ها )
حروف جمع حرف است،
حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است،
پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی مخلوطی از ئیدروکربن های جامد، مایع و گاز که از تجزیه شدن پیکر مرده ی جانداران تک سلولی، که میلیونها سال پیش می زیسته اند، بوجود آمده است. و دومی مراد تفت است که یعنی تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند می باشد و با تغییر یک حرف ضمن تغییر تلفظ و صورت آوایی یک واژه یا کلمه با دگرگونی مفهوم نیز مواجه می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است،
پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی مخلوطی از ئیدروکربن های جامد، مایع و گاز که از تجزیه شدن پیکر مرده ی جانداران تک سلولی، که میلیونها سال پیش می زیسته اند، بوجود آمده است. و دومی مراد تفت است که یعنی تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند می باشد و با تغییر یک حرف ضمن تغییر تلفظ و صورت آوایی یک واژه یا کلمه با دگرگونی مفهوم نیز مواجه می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

سخن
گپ
( = سخن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَژ saž ( اوستایی: سَچی saĉi )
وَژَس važas ( سنسکریت: وَچَس vaĉas )
ویاه viãh ( سنیکریت: ویاهْر viãhra )
پاراگ pãrãg ( کردی: پاراو )
...
[مشاهده متن کامل]

پَرباس parbãs ( سنسکریت: پْرَبهاس prabhãs )
آژَک ãžak ( سنسکریت: آچَکْش ãĉakŝ )
آگیا ãgiã ( سنسکریت: آکْهیا ãkhiã )

( = هر یک از نشانه های الفبا ) این واژه اربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
لیپ lip ( سنسکریت: لیپی lipi )
واک vãk ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس