حرف:بسا خرب ویا خرپ باشد به دریافت ومعنی خراب کردن ذهن برای به دست آوردن مخارج حروف و حرفها برای یافتن گنج معنی آن.
واژۀ پیشنهادی بجای حرف الفباء یا همان چیزی که امروزه نویسه می گویند:
نویسـِشْتْ ( آنچه قرار داده شده برای نوشتن )
پسوند �ـِشْتْ یا ـِش� در واژگانی مانند ( بهشت، خورشت، گوارشت، پوشش، دانش، کنش، روش ) وجود دارد.
حرف یا به سخن اشاره دارد یا واج ها ( الف، ب، پ، ت. . . )
حرف
گویش:harf
پارسی یا عربی:عربی
برابر پارسی:سخن، واج
واژه حرف
معادل ابجد 288
تعداد حروف 3
تلفظ harf
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: حُرُوف]
مختصات ( حِ رَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی harf
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع فرهنگ فارسی معین
واژه ( سخن ) واژه کهن ایرانی که اوستایی آن ( سَخوآرِ ) و در زبان پارسی پهلوی به آدم شیرین سخن ( هوسَخون ) می گفتند. و واژه پهلوی ( سخون ) در شاهنامه فردوسی به ( سخن ) ترادیسیده ( تبدیل شده ) است.
علی اصغر خوبی حالت هزار در صد پارسی میگی عربی هست حرفت خیلی خیلی عجیب یه کم دوستان تحقیق کنم بد نیست
از معنی حرف ( تک تک حروف الفبا ) سوال کردم گفت:کلام، سخن، اقراء کتاب نفسک ( وتو چه میدانی کتاب نفس چیست. کتابی که جبرئل روبروی پیغمبر گرفت گفت اقراء ) اقراء کتاب وجودک ( وتو چه میدانی کتاب وجود چیست. فاذا اراد کن فیکون است. کتاب مکنون کتاب محفوظ فی رق منشور وتو نمیدانی وما میدانیم تو هیچ نمیدانی )
... [مشاهده متن کامل]
تا معانی تک تک حروف را ندانی به معنای کلام نفس یا وجود که فطرتا وذاتی است ونه از روی تفکر پی نمیبری.
وات: حرف
واکه: مصوت
بی واک / هم خوان: صامت
نویسه: کاراکتر
گفتن: To say
واختن: to speak
آواختن ( =خُنیدن ) : To sing
نواختن: To play
سخیدن: To talk
پاسخیدن: To answer
درنجیدن: To articulate
گپیدن: To chat
* در واختن تمرکز بر روی صدا است و وجود شنونده لازم نیست، همانند آواختن ( آواز خواندن ) و نواختن. ولی در سخیدن تمرکز بر روی مکالمه است و منظور صحبت کردن است. سخن و پاسخ ( پادسخن ) هر دو ریشه در واژه اوستایی "سَخوآر" دارند که میتوان کنش های برساخته سخیدن و پاسخیدن را از انها ساخت.
... [مشاهده متن کامل] گیاه حرف در طب سنتی
در جایی به معنی حب ال رشاد
در جایی دیگر سپندان
اسفند
و در جایی به تره تیز ک
ترجمه شده است
حرف = واکه یا واج مانند الف ب پ س و. .
لغت = واژه مانند تاریک، گوش و. . .
حرف زدن، صحبت کردن = سخن گفتن، گفتگو کردن
اگر به معنی سخن گفتن باشد از واژه سخن بهره میبریم
اگر هم به معنای حرف و حروف باشد از واج
برای نمونه
بگذار من حرف بزنم
بگذار من سخن بگوییم
حرف ق از عربی وارد پارسی شده است
واج ق از عربی وارد پارسی شده است
چرا هم خانواده نیست
در گویش مازندرانی گپ بزوئن: حرف زدن
در دری افغانستان هم این واژه به کار میرود
حرف به . . . . . . . . کشیده شد
حرف ها یِ پارسی در سیستم ها یِ نوشتاریِ:
عربیک / لاتین
اَ : A
اِ : E
اُ : O
آ : �
ای : I
او : U
ء : �
ب : B
پ : P
ت : T
ث : S
ج : J
چ : C
ح : H
خ : X
... [مشاهده متن کامل]
د : D
ذ : Z
ر : R
ز : Z
ژ : Ž
س : S
ش : Š
ص : S
ض : Z
ط : T
ظ : Z
ع : �
غ : Q
ف : F
ق : Q
ک : K
گ : G
ل : L
م : M
ن : N
و : V
و : W
ه : H
ی : Y
واک ، واج ، وات ، ، بندواژه ، حرف ( حرف ها )
حروف جمع حرف است،
حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است،
پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی مخلوطی از ئیدروکربن های جامد، مایع و گاز که از تجزیه شدن پیکر مرده ی جانداران تک سلولی، که میلیونها سال پیش می زیسته اند، بوجود آمده است. و دومی مراد تفت است که یعنی تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند می باشد و با تغییر یک حرف ضمن تغییر تلفظ و صورت آوایی یک واژه یا کلمه با دگرگونی مفهوم نیز مواجه می شود.
... [مشاهده متن کامل] حرف، کوچکترین واحد در زبان نوشتاری است،
پیه و دنبه که هر دو معنی چربی می دهد اما با هم تفاوت دارد یا نفت و تفت که اولی نفت یعنی مخلوطی از ئیدروکربن های جامد، مایع و گاز که از تجزیه شدن پیکر مرده ی جانداران تک سلولی، که میلیونها سال پیش می زیسته اند، بوجود آمده است. و دومی مراد تفت است که یعنی تابش، حرارت، گرمی، هرم، باشتاب، تند می باشد و با تغییر یک حرف ضمن تغییر تلفظ و صورت آوایی یک واژه یا کلمه با دگرگونی مفهوم نیز مواجه می شود.
... [مشاهده متن کامل] سخن
گپ
( = سخن ) این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
سَژ saž ( اوستایی: سَچی saĉi )
وَژَس važas ( سنسکریت: وَچَس vaĉas )
ویاه viãh ( سنیکریت: ویاهْر viãhra )
پاراگ pãrãg ( کردی: پاراو )
... [مشاهده متن کامل]
پَرباس parbãs ( سنسکریت: پْرَبهاس prabhãs )
آژَک ãžak ( سنسکریت: آچَکْش ãĉakŝ )
آگیا ãgiã ( سنسکریت: آکْهیا ãkhiã )
( = هر یک از نشانه های الفبا ) این واژه اربی می باشد و پارسی آن اینهاست:
لیپ lip ( سنسکریت: لیپی lipi )
واک vãk ( پارسی دری )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)