[ویکی فقه] انسان ، با آدمِ صفی علیه السّلام؛ حرکت تکاملیِ خویش را آغاز کرد. با نوحِ نبی علیه السّلام؛ به تطهیر زمین پرداخت. با ابراهیم خلیل علیه السّلام؛ پا به بتخانهِ نمرودیان گذاشت و بتها را شکست. با موسای کلیم علیه السّلام؛ به انقلابی راستین دست زد، و سه طاغوت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) را برانداخت. و با عیسای مسیح علیه السّلام؛ پا به دایرهِ مدنیّت دینی نهاد... لیکن با این همه، هنوز مستعدّ ‹‹ نزول قرآن ›› نگشته بود.
موسی علیه السّلام در یک تجلّی الهی به کوه از پای در آمد و بیهوش گشت. و قرآن بیش از شش هزار تجلّی است. و حقیقت کامله ای اکمل همهِ هستها و هستیها - می خواهد، تا هیمنه این تشعشع اعظم را برتابد، و مطلع تابشهای بس گران قرآن قرار گیرد، و نیوشای ‹‹ قول ثقیل ›› باشد.روزگارانی گذشت، و میلاد بزرگ تحقّق یافت؛ و سپس محمّد صلی الله علیه و آله وسلّم در چهل سالگی مبعوث گشت، و آیات ‹‹ قرآن کریم ›› فرود آمد، و ‹‹ حیثِ عقلیِ ›› انسان دگرگون شد؛ یعنی عقل انسان، مخاطب به خطابی چونان خطاب های ‹‹ قرآن ›› قرار گرفت. و معرفت، به عمق عقول راه یافت (و یُثیرُوا لَهُم دَفائنَ العُقول). و این چگونگی (نزول قرآن و رسیدن آن به دست انسان)؛ بواسطهِ قرب جمالی و جلالی کاملِ حقیقتِ محمّدیّه صورت گرفت.و چنان امر عظیم و نعمت بزرگ بود، که خدای سبحان بر بشریّت منّت نهاد (لَقد مَن اللّهُ علَی المؤ منین...)؛ زیرا انسانِ پس از نزول قرآن، دیگر انسانِ پیش از نزول قرآن نبود. انسانِ پیش از نزول قرآن، ‹‹ آدمی ››، ‹‹ نوحی ››، ‹‹ ابراهیمی ››، ‹‹ موسوی ›› و ‹‹ عیسوی ›› بود، اما محمّدی نبود؛ ‹‹ صُحُفی ››، ‹‹ توراتی ›› و ‹‹ انجیلی ›› بود، امّا ‹‹ قرآنی ›› نبود.و این قرآن کریم بود، که بشر را تا سدره`ُ المنتهای ‹‹ محمّدی ›› بالا برد، و با شعاع کتاب الهی به عالم لاهوت ازلی پیوند داد، و به ‹‹ تعقّل قرآنی ›› که سابقه نداشت فرا خواند، و تقوی را فرع بر عدالت دانست؛ و عدالت را اساس اجتماع، و اجتماع را مرکز تربیت، و تربیت را شالودهِ رشد، و رشد را سبب معرفت، و معرفت را عامل حب، و حب را انگیزهِ عبادت ، و عبادت را وسیلهِ قرب، و قرب را بدایت سیر انسان در عالم بی نهایت الهی و جَلَوت و جَذَبات سرمدی معرّفی کرد.
حکمت بعثت
و البتّه لازم بود که ‹‹ حکمتِ بعثت ››، مخدوش نگردد، و ‹‹ قرآن کریم ›› هماره و با همهِ ابعادِ علمی و عملی، معرفتی و اقدامی، فردی و اجتماعی، تربیتی و سلوکی، در میان بشریّت بماند.و این امر عظیم، نیاز به آن داشت که وجود محمّد صلی الله علیه و آله وسلّم و گسترهِ تربیت فرد و جامعه ، بر شالودهِ هدایت خالص قرآنی، بوسیلهِ انسانی مُسانِخِ او (و تربیت یافتهِ همارهِ او، و عالم به علوم و تعالیم او، و آشنا به رموز و تفسیر کتاب او، و سالک به سلوک او)؛ امتداد یابد؛ و آیینهِ تمام نمای محمّد صلی الله علیه و آله وسلّم؛ در علم و عمل و زهد و سیاست و عدالت و فضیلت، و تربیت و صیرورت - پس از رفتن او - در میان امّت باشد.قرآن کریم خود تصریح کرده است که پیامبرانی غیر خاتم، به جای خود، ‹‹ وصیّ ›› (جانشینی کامل از نظر علم و عمل) می گذاشته اند، و امّت و تعالیم خود را به دست انسانی از گونهِ خود (هارونَ اخی) می سپرده اند.
تعیین وصی برای پیامبر
بنابراین اصل مسلّم قرآنی، پیامبر خاتم - که پس از رفتن او وحی آسمان منقطع می گردد، و ‹‹ هدایت تذکاری ››، (‹‹ وَ ذَکّر، فان الذٍّکری تَنفَعُ المؤ منین ››، ) و ‹‹ تزکیه ›› و ‹‹ تعلیم ›› نَبَوی از هم می گسلد بطریق اولی باید، ‹‹ وصیّ ›› داشته باشد، یعنی انسانی از گونهِ خود او - در همه چیز - و همخون و همسرشت با او (لَحُمک لَحمی و دَمُک دَمی)؛ در میان امّت (بلکه جامعهِ بشری - به دلیلِ ‹‹ و ما ارسَلناکَ الاّ کافه`ً لِلنّاسِ بشیرا و نذیرا ››)؛ باقی بماند و امتداد یابد.این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم - از نخست - دربارهِ ‹‹ وصایت الهی ›› سخن گفت، و هنگامی که در سال سوّم بعثت ، ‹‹ آیهِ انذار ›› (و انذِر عشیرتَکَ الا قرَبین) نازل گشت، علی علیه السّلام را بعنوان ‹‹ وصیّ ›› و خلیفهِ خویش معرّفی کرد. و از آن پس نیز - در مناسبتهای مختلف - بارها گفت: ‹‹ علی ››، ‹‹ علی ››، بویژه در حدیث عظیم و بنیادین و متواتر ‹‹ ثَقَلین ›› - که به آن اشاره خواهیم کرد.پیش از نزول ‹‹ آیات غدیر ›› نیز، آیات بسیاری دیگر در شان علی علیه السّلام نازل گشته بود... تا اینکه ‹‹ آیات غدیر ›› نازل گشت، و خود قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم را، برای معرّفی علی علیه السّلام؛ به عنوان ‹‹ صاحب وصایت ›› و جانشین خاتم پیامبران الهی مامور کرد. و واقعهِ فوقِ قطعیِ ‹‹ غدیر ›› بوقوع پیوست، و به روشنترین روش، یعنی نصب قاطع، با ‹‹ نصّ صریح ››، بوسیلهِ خودِ آورندهِ قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعیین گشت، که به گفتهِ ابن سینا - ناظر به ‹‹ واقعهِ غدیر ››: ‹‹ و الاستخلافُ بالنصٍّ اصوَب ››.
حضرت علی پرورده دامان وحی و نبوّت
...
موسی علیه السّلام در یک تجلّی الهی به کوه از پای در آمد و بیهوش گشت. و قرآن بیش از شش هزار تجلّی است. و حقیقت کامله ای اکمل همهِ هستها و هستیها - می خواهد، تا هیمنه این تشعشع اعظم را برتابد، و مطلع تابشهای بس گران قرآن قرار گیرد، و نیوشای ‹‹ قول ثقیل ›› باشد.روزگارانی گذشت، و میلاد بزرگ تحقّق یافت؛ و سپس محمّد صلی الله علیه و آله وسلّم در چهل سالگی مبعوث گشت، و آیات ‹‹ قرآن کریم ›› فرود آمد، و ‹‹ حیثِ عقلیِ ›› انسان دگرگون شد؛ یعنی عقل انسان، مخاطب به خطابی چونان خطاب های ‹‹ قرآن ›› قرار گرفت. و معرفت، به عمق عقول راه یافت (و یُثیرُوا لَهُم دَفائنَ العُقول). و این چگونگی (نزول قرآن و رسیدن آن به دست انسان)؛ بواسطهِ قرب جمالی و جلالی کاملِ حقیقتِ محمّدیّه صورت گرفت.و چنان امر عظیم و نعمت بزرگ بود، که خدای سبحان بر بشریّت منّت نهاد (لَقد مَن اللّهُ علَی المؤ منین...)؛ زیرا انسانِ پس از نزول قرآن، دیگر انسانِ پیش از نزول قرآن نبود. انسانِ پیش از نزول قرآن، ‹‹ آدمی ››، ‹‹ نوحی ››، ‹‹ ابراهیمی ››، ‹‹ موسوی ›› و ‹‹ عیسوی ›› بود، اما محمّدی نبود؛ ‹‹ صُحُفی ››، ‹‹ توراتی ›› و ‹‹ انجیلی ›› بود، امّا ‹‹ قرآنی ›› نبود.و این قرآن کریم بود، که بشر را تا سدره`ُ المنتهای ‹‹ محمّدی ›› بالا برد، و با شعاع کتاب الهی به عالم لاهوت ازلی پیوند داد، و به ‹‹ تعقّل قرآنی ›› که سابقه نداشت فرا خواند، و تقوی را فرع بر عدالت دانست؛ و عدالت را اساس اجتماع، و اجتماع را مرکز تربیت، و تربیت را شالودهِ رشد، و رشد را سبب معرفت، و معرفت را عامل حب، و حب را انگیزهِ عبادت ، و عبادت را وسیلهِ قرب، و قرب را بدایت سیر انسان در عالم بی نهایت الهی و جَلَوت و جَذَبات سرمدی معرّفی کرد.
حکمت بعثت
و البتّه لازم بود که ‹‹ حکمتِ بعثت ››، مخدوش نگردد، و ‹‹ قرآن کریم ›› هماره و با همهِ ابعادِ علمی و عملی، معرفتی و اقدامی، فردی و اجتماعی، تربیتی و سلوکی، در میان بشریّت بماند.و این امر عظیم، نیاز به آن داشت که وجود محمّد صلی الله علیه و آله وسلّم و گسترهِ تربیت فرد و جامعه ، بر شالودهِ هدایت خالص قرآنی، بوسیلهِ انسانی مُسانِخِ او (و تربیت یافتهِ همارهِ او، و عالم به علوم و تعالیم او، و آشنا به رموز و تفسیر کتاب او، و سالک به سلوک او)؛ امتداد یابد؛ و آیینهِ تمام نمای محمّد صلی الله علیه و آله وسلّم؛ در علم و عمل و زهد و سیاست و عدالت و فضیلت، و تربیت و صیرورت - پس از رفتن او - در میان امّت باشد.قرآن کریم خود تصریح کرده است که پیامبرانی غیر خاتم، به جای خود، ‹‹ وصیّ ›› (جانشینی کامل از نظر علم و عمل) می گذاشته اند، و امّت و تعالیم خود را به دست انسانی از گونهِ خود (هارونَ اخی) می سپرده اند.
تعیین وصی برای پیامبر
بنابراین اصل مسلّم قرآنی، پیامبر خاتم - که پس از رفتن او وحی آسمان منقطع می گردد، و ‹‹ هدایت تذکاری ››، (‹‹ وَ ذَکّر، فان الذٍّکری تَنفَعُ المؤ منین ››، ) و ‹‹ تزکیه ›› و ‹‹ تعلیم ›› نَبَوی از هم می گسلد بطریق اولی باید، ‹‹ وصیّ ›› داشته باشد، یعنی انسانی از گونهِ خود او - در همه چیز - و همخون و همسرشت با او (لَحُمک لَحمی و دَمُک دَمی)؛ در میان امّت (بلکه جامعهِ بشری - به دلیلِ ‹‹ و ما ارسَلناکَ الاّ کافه`ً لِلنّاسِ بشیرا و نذیرا ››)؛ باقی بماند و امتداد یابد.این بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم - از نخست - دربارهِ ‹‹ وصایت الهی ›› سخن گفت، و هنگامی که در سال سوّم بعثت ، ‹‹ آیهِ انذار ›› (و انذِر عشیرتَکَ الا قرَبین) نازل گشت، علی علیه السّلام را بعنوان ‹‹ وصیّ ›› و خلیفهِ خویش معرّفی کرد. و از آن پس نیز - در مناسبتهای مختلف - بارها گفت: ‹‹ علی ››، ‹‹ علی ››، بویژه در حدیث عظیم و بنیادین و متواتر ‹‹ ثَقَلین ›› - که به آن اشاره خواهیم کرد.پیش از نزول ‹‹ آیات غدیر ›› نیز، آیات بسیاری دیگر در شان علی علیه السّلام نازل گشته بود... تا اینکه ‹‹ آیات غدیر ›› نازل گشت، و خود قرآن کریم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلّم را، برای معرّفی علی علیه السّلام؛ به عنوان ‹‹ صاحب وصایت ›› و جانشین خاتم پیامبران الهی مامور کرد. و واقعهِ فوقِ قطعیِ ‹‹ غدیر ›› بوقوع پیوست، و به روشنترین روش، یعنی نصب قاطع، با ‹‹ نصّ صریح ››، بوسیلهِ خودِ آورندهِ قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعیین گشت، که به گفتهِ ابن سینا - ناظر به ‹‹ واقعهِ غدیر ››: ‹‹ و الاستخلافُ بالنصٍّ اصوَب ››.
حضرت علی پرورده دامان وحی و نبوّت
...
wikifeqh: حدیث_متواتر_ثقلین_و_کتاب_عظیم