حدوث و قدم نفس

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] از جمله مباحثی که ذهن فیلسوفان را از عهد قدیم تا عصر حاضر به خود مشغول داشته مساله حادث و یا قدیم بودن نفوس انسانی است.
اگر مروری بر آراء فیلسوفان از ابتدا بنماییم، خواهیم دید که هر یک از فلاسفه برای پیدا کردن جواب این مساله تلاشهای فراوانی کرده و براهین مختلفی برای اثبات مدعای خویش آورده اند که این تلاشها عمدتا باعث شکل گیری سه نظریه عمده در این زمینه است.۱- نظریه قدیم بودن نفس.۲- نظریه حدوث روحانی و بقاء روحانی نفس.۳- نظریه حدوث جسمانی و بقاء روحانی نفس.قبل از ورود به مساله لازم است ابتداء تاکید کنیم که منظور از حدوث ، حدوث زمانی است نه حدوث ذاتی؛ یعنی اینکه موجودی در یک زمانی وجود نداشته سپس موجود شده است. زیرا تمام موجودات بغیر از خدا ، چون مخلوقند ذاتا حادث اند. در مورد اینکه همه مخلوقات اعم از مجرد و غیر مجرد ذاتا حادث اند اختلافی میان فلاسفه وجود ندارد. پس اگر می گوییم: آیا نفس حادث است یا قدیم؟ منظور این است که آیا نفس از اول وجود داشته یا خیر زمانی بوده که نفس وجود نداشته بلکه یک زمانی گذشت و نفس وجود نداشت و سپس موجود شد؟
اقوال در حدوث نفس
اما اقوال در این زمینه فراوان است و ما به بعضی از آنها اشاره می کنیم و به توضیح مهمترین آنها بسنده می کنیم.۱. افلاطون و تابعین وی می گویند: نفس در عین حال که وجودش قبل از بدن موجود بوده قدیم نیز می باشد.۲. دهریون : کسانی که قائل به حدوث جسمانی و بقاء جسمانی روح اند.(یعنی روح در ابتدای حدوثش امری جسمانی است و در ادامه نیز صرفا امری جسمانی است و هیچگونه جنبه تجردی ندارد.)۳. مذهب ارسطو و مشائین و ابن سینا : حدوث نفس به گونۀ موجودی روحانی و مجرد بوده است و در ادامه حیاتش نیز نفس امری مجرد و روحانی است. البته مجرد ذاتی، نه مجرد فعلی؛ زیرا نفس در انجام افعالش محتاج به بدن است و اگر موجودی از نظر انجام فعل نیز مجرد باشد -یعنی برای انجام افعالش به بدن نیازمند نباشد- عقل است نه نفس و این است فرق میان عقل و نفس.۴. قول اهل تناسخ که می گویند حدوث نفس روحانی است ولی بقاء آن جسمانی است.۵. قول صدر المتالهین و تابعین ایشان و همچنین عرفا: حدوث نفس جسمانی است ولی در ادامه و بقاء نفس روحانی و مجرد می شود. روح عالی ترین محصول ماده است. یعنی مولود یک سلسله ترقی و تکامل ذاتی طبیعت است و طبق نظریه صدرالمتالهین هیچ گونه دیواری بین عالم طبیعت و ماوراء طبیعت وجود ندارد؛ یعنی ممکن است یک موجود مادی در مراحل ترقی و تکامل خود تبدیل به موجود غیر مادی شود. اکنون به بررسی مهمترین این اقوال که قول به قدم نفوس، حدوث روحانی و بقاء روحانی و در آخر به قول حدوث جسمانی و بقاء روحانی نفس می پردازیم. ابتدا از قول به قدم نفس که منسوب به افلاطون و تابعین وی است آغاز می کنیم.
قدیم بودن نفس
قدیم بودن نفس به معنای آن است که نفس همواره بوده و هیچ تغییر و استحاله ای در آن راه ندارد. در این صورت، نفس کمالات خود را داشته و چنین نبوده است که در طول زمان و به تدریج، نقایص و کاستیهای خود را بر طرف سازد و به کمالات جدیدی دست یابد. به دیگر سخن لازمه قدم نفس آن است که نفس ذاتا جوهری کامل باشد. اما اگر بخواهیم به گونه ای اجمالی در مورد این اقوال قضاوت کنیم می بینیم که این معنا در مورد نفس صادق نیست زیرا همانطور که در مباحث قوای نفس ثابت شده است نفس نیازمند قوا و آلاتی است که با وساطت آنها، ادراکات و تحریکاتی را که ابتدا فاقد آن است، دارا شود و از این رهگذر به کمالاتی دست یابد. پس نیازمندی نفس ناطقه به قوا وآلات ادراکی و تحریکی، که پاره ای از قوای نباتی و پاره ای دیگر از قوای حیوانی اند، نقص وجودی آن را آشکار می سازد و در نتیجه، روشن می شود که نفس، جوهری قدیم نیست.
نقد قدیم بودن نفس
...

پیشنهاد کاربران

" شدن وبودن خود .
شدن و بودن خویش.
شدن وبودن خویشتن.
شدن وبودن خویشتن خویش ":حدوث و قدم نفس.
آفرینش این جهان و موجودات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و غیر زنده درون آن را میتوان به سه نوع زیر تقسیم نمود:
الف - آفرینش سرمدی، مبدئی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین و نام نظام احسن و اشرف آفرینش اولیه را بر آن نهاد.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - آفرینش دنیوی در مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد ؛ یکی نهایت نقصان و امکان اخس در پائین ترین حالت نشئگی طبیعی ( یعنی اولین زندگی دنیوی روی پائین ترین پله و درجه تکاملی پس از وقوع اولین مهبانگ ) و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی در بالاترین حالت نشئگی طبیعی ( یعنی آخرین زندگی دنیوی روی بالاترین پله و درجه تکاملی قبل از وقوع آخرین مهبانگ و بازگشت به همان حالت آفرینش اولیه ) ، در طول این سفر بسیار طولانی و دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( منظور از دیدگاه علمی و نه دینی ) .
پ - آفرینش آخری یا معادی یعنی همان آفرینش مبدئی از نو در همان نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی اولیه با کمیت و کیفیت بهشت برین یا همان نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی.
به زبان ساده و روزمره و کوتاه و مفید میتوان این تقسیم بندی را بصورت زیر خلاصه نمود: آفرینش اولی ؛ آفرینش وسطی؛ آفرینش آخری.
نفس مجرد یعنی من ( نه روح، نه روان، نه جان، نه حواس و احساس و غریزه، نه آرزو و میل و هوا و هوس، نه خاطره، نه فهم و عقل، نه شعور و هوش، نه آگاهی و خودآگاهی، نه جرم و انرژی و خلاء، نه ماده و جسم یا کالبد یا تن و یا بدن و نه چیز دیگری ) که از جنسیت مردانه و زنانه ( مذکر و موئنث یا نرینه و مادینه ) برخوردار است و در آفرینش اولیه بطور مطلق همزمان و همسن بصورت زوج های خودی نباتی و حیوانی و انسانی و بطور مطلق مستقل از همدیگر، یکبار برای جاودانگی در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی و افراد هرنوع در یک سن معتدل ملکوتی خاص و ویژه خویش آفریده شده و از جاودانگی بر خوردار گردیده اند و جاودانه در همان سن معتدل آسمانی و نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی باقی خواهند ماند . نفوس مجرد یا من های افراد انسانی ( منجمله نباتی و حیوانی ) از یک نفس مجرد یا من واحد و بیکران آفریده شده اند《ما خلقکم و لا بعثکم الا کنفس الا کنفس واحده》، یعنی از نفس مجرد یا من واجب الوجود یا چیز واحد و مطلق و بی نهایت بخودی خود و یا خدای حقیقی و واقعی ( نه خدای لفظی، کلمه ای، واژه ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و فهم و عقل ناقص و محدود انسانی از موجودیت برخوردار ست و در خارج از آنها هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارد ) و نه از نفس یک موجود خیالی اوهامی تحت نام آدم. عناصر اتمی دارای نفس یا من نمی باشند بلکه فقط نقش خمیر مایه ساختاری واقعیت را بازی میکنند. نفوس مجرد یا من های افراد بهنگام بسته شدن نطفه تثلیثی ( مادی روانی روحی ) در رحم مادر از خواب سنگین، ژرف و شیرین برزخی در همان زمان و مکان بسیار کوتاه و کوچک، بیدار میشوند و مشاهده عشق و زندگی دنیوی آنها از نو و در مداری برتر از قبل آغاز میگردد و نه اینکه حدوث یابند یا آفریده شوند. نفس مجرد یا من هر فرد انسانی از لحظه بسته نطفه در رحم و تا لحظه مرگ کالبد تثلیثی مادی روانی روحی در بستر امن و ساکن و پیوسته و فراگیر زندگی بخش جان، همیشه بیدار میباشد و در لحظه مرگ بدن دوباره به همان خواب سنگین و ژرف و شیرین فرو میرود و دوباره از مشاهده و تجربه عشق و زندگی روئیایی با کمیت و کیفیت بهشت برین بهمراه توانائی و دانائی و هنرمندی و هوشمندی و دانش کامل برخوردار میگردد در کنار نیمزوج آسمانی خاص و ویژه خویش تا بسته شدن مجدد نطفه در رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر و کمال یافته تر از قبل. و آنهم بطور مطلق مستقل از کلیه پندارها و گفتار ها و رفتار ها یا اعمال نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی.
نتیجه اینکه تعریف های ارائه شده از طرف ابن سینا و ملاصدرا از نفس به دو شکل زیر : نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقا عقلانی ست یا نفس از لحاظ حدوث جسمانی و از لحاظ بقا روحانی ست، هردو به یک سهم مساوی با هم اشتباه و اوهامی و غیر حقیقی می باشند. از طرفی دیگر تقسیم نفس به چهار نوع اماره و لوامه و ملهمه و مطمئنه و اعلام جهاد اکبر یا مبارزه بزرگ با آن، یکی از بنیادی ترین گمراهه روی های حکمت دینی محسوب میشود.
نتیجه ی کلی اینکه این واقعیت و طبیعت و یا بطور کلی محتوای این گیتی یا کیهان و یا این جهان در سفر بسر میبرد با هدف بازگشتن به نظام احسن و اشرف آفرینش اولیه و نه با هدف حضور یافتن انسان در دادگاه عدل الاهی بر اساس حکمت های موسائی - تورائی ؛ ایسائی - ایوانگلیئی ( انجیلی ) ؛ محمّدی - قرآنی ؛ زرتشتی - اوستائی ؛ ودائی و اُپانینشادی - هندوئی و بودائی و اعم و ذالک. یک نکته بسیار مهم و مهم تر از کلیه نکات در بحث آفرینش و الاهیات و طبیعیات این است که آفریدگار کائنات و کائنات ؛ خالق و مخلوقات ؛ واجب الوجود و ممکن الوجودات ؛ علت کل و معلول کل، یکی اند و نه دو تا. انسان هیچگاه نمی تواند از این سرای واقعی و طبیعی و یا از این سرای به اصطلاح مادی و فانی جدا شود و به خانه ی دیگری تحت عنوان سرای معنوی و باقی نقل مکان و منزل کند. این چنین جدائی مطلقا محال و غیر ممکن میباشد. محتوای این جهان و یا محتوای هر کدام از جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار، سرا یا سرا های جاودانه ما انسان ها بهمراه بقیه موجودات می باشند و لذا مفید و ثمر بخش و راه گشا خواهد بود که هوا ها و هوس ها و امیال و آرزو های خیالی ترک این دنیا را یکبار برای همیشه از سر و دل پاک نمود. زیرا این دنیا هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از خدای حقیقی و واقعی در قالب جزئیات زنده نباتی و حیوانی و انسانی و غیر زنده، چه شهودی و چه غیبی.
در دایره ای که جولانگاه دائمی آمدن و رفتن و بازگشتن ماست/ هم بدایت و هم نهایتش یعنی هم اول و هم آخرش هر دو بهشت برین هاست/.
این گیتی یا کیهان و یا این جهان چه باشد با این همه وسعت و گستردگی و فراخی از دید محدود ما انسان ها در بین جهان های بیشمار/ جز قطره ی ناچیزی جاودانه گرفتار در بند و کمند عشق یار یا در بطن وجود و ماهیت و ذات مطلق و بی کران و بی نهایت پروردگار یا آفریدگار/

بپرس