حدادی

/haddAdi/

مترادف حدادی: آهنگری

لغت نامه دهخدا

حدادی. [ ح َدْ دا ] ( حامص ) شغل حداد. آهنگری. || ( اِ ) دکان حداد. || ( ص نسبی ) نسبت به حداد. ( سمعانی ).
- مثل کوره حدادی سوختن ؛ تب گرم داشتن.

حدادی. [ ح ِ ی ی ] ( ص نسبی ) نسبت است به حداد، بطنی از محارب. ( سمعانی ).

حدادی. [ ح ُ ی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به حداد که بطونی است. ( سمعانی ).

حدادی. [ ح َدْدا ] ( اِخ ) او راست : «تحفة اللغة». ( کشف الظنون ).

حدادی. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) ابوبکربن علی بن محمد عبادی حداد یمنی. فقیه حنفی. متوفی 800 هَ. ق. او راست : الجوهر المنیر. الرحیق المختوم در فقه. سراج الظلام در شرح هاملیة. السراج الوهاج شرح مختصر قدوری. کشف التنزیل در تفسیر. النور المستنیر در شرح منظومه نسفی. ( هدیة العارفین ص 235 ). زرکلی او را ابوبکربن محمدبن علی خوانده گوید اهل زبید بود و همانجا درگذشت و تولد او در 720هَ. ق. بود. ( الاعلام زرکلی ص 153 از فهرست کتابخانه خدیوی 3: 37 و63 ). و «الجوهرة النیرة» در استانبول 1301هَ. ق. ومصر 1322 هَ. ق. چاپ شده است. ( معجم المطبوعات ).

حدادی. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) احمدبن منصور. رجوع به شهاب الدین احمدبن منصور شود.

حدادی. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) بلخی. محمدبن موسی. کاتب حسین بن علی بود. شعر او در زمان خویش مشهور گردیدو امثال و کلمات قصار بسیار دارد. گویند: بلخ چهار کس بیرون داده است : ابوالقاسم کعبی در علم کلام و ابوزید بلخی در بلاغت و سهل بن حسن در شعر فارسی و محمدبن موسی در شعر عربی... ( یتیمة الدهر ثعالبی ج 4 ص 21 ).

حدادی. [ ح َدْدا ] ( اِخ ) طاهربن محمدبن نصربن حسین بن سپهبد مطوعی صوفی بخاری حدادی واعظ زاهد. او راست : «عیون المجالس و سرور المدارس ». وی از مردم بخارا بود و برخی از پدرانش آهنگر بودند. او در قریه بزده از اعمال نخشب سکونت داشت و در برده [ کذا ] درگذشت و در شنبه 17 ذیقعده 406 هَ. ق. دفن شد. ( سمعانی ). اسماعیل پاشااو را بلقب تاج الدین مروزی بخاری خوانده گوید: در حدود 410 هَ. ق. درگذشت. ( هدیة العارفین ج 1 ص 429 ).

حدادی. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) عِبادی. رجوع به حدادی ابوبکر شود.

حدادی. [ ح َدْ دا ] ( اِخ ) علی بن محمدبن حاتم بن دینار قومسی حدادی ( منسوب بحداده دامغان ). مولای بنی هاشم بود. در بیروت از عباس بن ولید و در حمص از احمدبن معمر و در عسقلان از محمدبن حماد طهرانی و در مصر از ربیعبن سلیمان مرادی حدیث شنید و نیز در قیساریة ورملة و منبج و ابلة و مکة و جز آن حدیث شنید. ابوبکر اسماعیلی از وی روایت کند. حمزةبن یوسف سهمی گفت که وی در رمضان 322هَ. ق. درگذشت. ( معجم البلدان ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

۱ - عمل و شغل حداد آهنگری . ۲ - (اسم ) دکان حداد آهنگری . ۳ - حقی که به آهنگر ده و قریه داده شود آهنگری .
اوراست الجوهر المنیر الرحیق المختوم در فقه وی فقیه حنفی بود

پیشنهاد کاربران

در زمان رضا شاه و اورده شدن شناسنامه بر سر کار فامیل بر حسب شغل اجدادی بوده و از قومهای اصیل ایران بودند و در هر استان و منطقه معنای مخصوص دارد مثلا در بیشتر جاهای فارس معنای قربت داده شده و در اصفهان به معنای کاویانی
...
[مشاهده متن کامل]

در تهران اهنگران یا اهنگر زاده و و و اما در کل شغل ساخت سلاح و معمات جنگی و . . در ایران باستان بوده است با تشکر

بپرس