حبه
/habbe/
مترادف حبه: دانه، یک حب، یک دانه، اندکی، قلیلی، کمی، یک ذره، تگرگ، واحد وزن، نیم تسو، نیم طوج
برابر پارسی: دانه، دان، تخم، برز
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: یک دانه، یک حب، دانه ی بعضی از میوه ها و گیاهان، ( به مجاز ) پول بسیار اندک
برچسب ها: اسم، اسم با ح، اسم دختر، اسم عربی
لغت نامه دهخدا
حبه مهر تو گر ابر بگیرد پس از آن
از زمین برنزند جز اثر حُب تو حَب.
سنائی.
آنها که یکی حبه ز حب تو بخوردنددر دام اجل هیچ نگردند گرفتار.
سنائی.
در خاطر من که عشق ورزدعالم همه حبه ای نیرزد.
نظامی.
هر جو و هر حبه که بازوی توکم کند از کیل و ترازوی تو.
نظامی.
چون برد یک حبه از تو یار سوداختیار جنگ در جانت گشود.
مولوی.
دست دراز از پی یک حبه سیم به که ببرند بدانگی و نیم.
سعدی ( گلستان ).
اگر حبه ای زر ز دندان گازبیفتد بشمعش بجویند باز.
سعدی ( بوستان ).
حبر بطاقت آمد از بار کشیدن غمت چند مقاومت کند حبه و سنگ صد منی.
سعدی ( بدایع ).
چو نان در خانه باشد کدخدا راز سرمایه نباشد حبه ای کم.
سعدی ( غزلیات ).
مده شان قرض و مستان نیم حبه فأن القرض مقراض المحبة.
جامی.
قندیل کعبه را بفروشم بحبه ای تا در چراغ بتکده روغن درآورم.
شانی تکلو.
- حبه را قبه کردن ؛ سخت اغراق آوردن. یک کلاغ چل کلاغ کردن.|| حبه خرنوب شامی ؛ وزنی است معادل چهار جو. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ). || حاجت. ( منتهی الارب ). || پاره ای از چیزی. ج ، حبات. حَب .بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - یک دانه دانه یک حب . جمع : حبات . ۲ - مقدار کم اندکی قلیلی : (( یک حبه خیانت نکرده. ) ) ۳ - واحد وزن و آن مقدار یک جو و ربع قیراط است ( رسال. مقداریه. فرهنگ ایران زمین . ۴ - ۱ :۱ ص ۴۱۳ ). توضیح در رسال. مزبور حبه برابر نیم تسو ( طسوج ) محسوب شده در صورتیکه در برخی از ماخد تسو معادل وزن چهار جوست . یا حب. دل . حبه القلب .
بنت قحطان مادر ادد یکی از اجداد سید المرسلین است
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] واحد اندازه گیری وزن به مقدار وزن یک یا دو جو.
۳. [قدیمی] شش یک عشر دینار.
۴. [قدیمی] شش یک دانگ.
* حبهٴ دل: [قدیمی] = سویدا: بدان خردی که آمد حبهٴ دل / خداوند دوعالم راست منزل (شبستری: ۸۹ ).
فرهنگستان زبان و ادب
گویش مازنی
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] حبه واحد وزن است.
حبّه یک دانه جو متوسط، نه بزرگ و نه کوچک می باشد.
حبه واحد وزن
حبّه واحد وزن، برابر یک سوم قیراط است.
برای تعیین وزن درهم و دینار گفتهاند: هر درهم شش دانق و هر دانق هشت حبّه جو متوسط است. در نتیجه وزن یک درهم برابر ۴۸ دانه جو خواهد بود. وزن یک دینار، یک درهم و سه هفتم درهم است. در نتیجه، وزن یک دینار برابر ۶۸ حبّه و چهار هفتم حبّه خواهد بود.
مبنای توزین درهم و دینار در باب زکات و نیز دیات این وزن است.
حبّه یک دانه جو متوسط، نه بزرگ و نه کوچک می باشد.
حبه واحد وزن
حبّه واحد وزن، برابر یک سوم قیراط است.
برای تعیین وزن درهم و دینار گفتهاند: هر درهم شش دانق و هر دانق هشت حبّه جو متوسط است. در نتیجه وزن یک درهم برابر ۴۸ دانه جو خواهد بود. وزن یک دینار، یک درهم و سه هفتم درهم است. در نتیجه، وزن یک دینار برابر ۶۸ حبّه و چهار هفتم حبّه خواهد بود.
مبنای توزین درهم و دینار در باب زکات و نیز دیات این وزن است.
wikifeqh: حبه
[ویکی الکتاب] معنی حَبَّةٍ: دانه
معنی حُبِّهِ: دوست داشتنش
معنی مِثْقَالَ: هر وسیلهای که با آن وزنها را میسنجند - هم وزن با ("مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ " هم وزن دانه ی خردلی )
ریشه کلمه:
حبب (۹۵ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
معنی حُبِّهِ: دوست داشتنش
معنی مِثْقَالَ: هر وسیلهای که با آن وزنها را میسنجند - هم وزن با ("مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ " هم وزن دانه ی خردلی )
ریشه کلمه:
حبب (۹۵ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)
wikialkb: حُبّه
دانشنامه آزاد فارسی
حَبِّه
(شعیر) به معنای دانه یا هسته از اجزای واحد (یکای) قدیمی وزن که در سنجش فلزات گران قیمت و همچنین داروها به کار می رفت. برخی آن را برابر با دو جـو و برخی معادل یک جو دانستـه اند. در صورت نخست هر حبه ۲۰۰ خردل و۳۶/۱ مثقال بوده که با روایت خوارزمی مطابقت خواهد داشت و حدوداً۰.۱ گـرم می شود. ولی اگر حبه را برابر یک جو بدانیم۴۸/۱ درهم شرعی یا۶۴/۱ درهم صیرفی می شود (هر درهم شرعی معادل۲.۵۲ گرم و هر درهم صیرفی برابر با۳.۲۰ گرم). در نتیجه هر حبۀ مساوی با جو، تقریباً۰.۰۵ گرم و معادل۷۲/۱مثقال شرعی (هر مثقال شرعی معادل با۳.۶ گرم) خواهد شد. بیشتر نویسندگان مسلمان هر حبه را۶۰/۱واحد اصلی وزن و یا۱۰/۱ دانق ثبت کرده اند؛ درعین حال، انـدازه های دیگری حد فاصل۷۲/۱ تا۴۸/۱ واحد نیز برای آن ذکر شده است. برپایۀ این فرض که مثقـالِ۴.۲۵ گرمی، کهن ترین واحد وزن در بین عرب ها بوده است، هر حبه در صدر اسلام، به احتمال قوی ۷۰ تا ۷۱ میلی گرم در نظر گرفته می شد که کم و بیش برابر با «دانه» یا واحدی است که تا همین اواخر در اروپا برای سنجش وزن دارو به کار می رفت. حبه را گاه برابر چهار اَرُز (دانۀ برنج) می گرفتند و گاهی سه حبه را یک قیراط می نامیدند. در گذشته از واحدی به همین نام و گاه با تلفظ حُبه در اندازه گیری مساحت زمین های کشاورزی استفاده می شد که مقدار آن را در نواحی گوناگون از۰.۴۱۶۷ هکتار تا سه هکتار منظور می کردند. حبه را ازجمله در وقف نامۀ ربع رشیدی در حکم۹۶/۱ هر ملک یا۱۶/۱ دانگ نیز به کار برده اند.
(شعیر) به معنای دانه یا هسته از اجزای واحد (یکای) قدیمی وزن که در سنجش فلزات گران قیمت و همچنین داروها به کار می رفت. برخی آن را برابر با دو جـو و برخی معادل یک جو دانستـه اند. در صورت نخست هر حبه ۲۰۰ خردل و۳۶/۱ مثقال بوده که با روایت خوارزمی مطابقت خواهد داشت و حدوداً۰.۱ گـرم می شود. ولی اگر حبه را برابر یک جو بدانیم۴۸/۱ درهم شرعی یا۶۴/۱ درهم صیرفی می شود (هر درهم شرعی معادل۲.۵۲ گرم و هر درهم صیرفی برابر با۳.۲۰ گرم). در نتیجه هر حبۀ مساوی با جو، تقریباً۰.۰۵ گرم و معادل۷۲/۱مثقال شرعی (هر مثقال شرعی معادل با۳.۶ گرم) خواهد شد. بیشتر نویسندگان مسلمان هر حبه را۶۰/۱واحد اصلی وزن و یا۱۰/۱ دانق ثبت کرده اند؛ درعین حال، انـدازه های دیگری حد فاصل۷۲/۱ تا۴۸/۱ واحد نیز برای آن ذکر شده است. برپایۀ این فرض که مثقـالِ۴.۲۵ گرمی، کهن ترین واحد وزن در بین عرب ها بوده است، هر حبه در صدر اسلام، به احتمال قوی ۷۰ تا ۷۱ میلی گرم در نظر گرفته می شد که کم و بیش برابر با «دانه» یا واحدی است که تا همین اواخر در اروپا برای سنجش وزن دارو به کار می رفت. حبه را گاه برابر چهار اَرُز (دانۀ برنج) می گرفتند و گاهی سه حبه را یک قیراط می نامیدند. در گذشته از واحدی به همین نام و گاه با تلفظ حُبه در اندازه گیری مساحت زمین های کشاورزی استفاده می شد که مقدار آن را در نواحی گوناگون از۰.۴۱۶۷ هکتار تا سه هکتار منظور می کردند. حبه را ازجمله در وقف نامۀ ربع رشیدی در حکم۹۶/۱ هر ملک یا۱۶/۱ دانگ نیز به کار برده اند.
wikijoo: حبه
جدول کلمات
مترادف ها
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، غله، چنگال، رنگ، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم
دانه، لوبیا، باقلا، حبوبات، حبه، چیز کم ارزش و جزئی
دانه، حبه، توت، سته، حب، تخم ماهی، میوه توتی
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
حَبّه ؛ تحلیل و تفسیر مبسوط این کلیدواژه در متن زیر خدمت علاقمندان به این مباحث تبیین شده است ؛
محفل ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ، کلمه ی حف می باشد و حرف ( م ) در ابتدای ساختمان این کلمه نماد محل ، موقعیت ، مکان و منبع می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
در ساختمان کلمه ی محفل کلمه ی حفظ و حفاظت و محافظت نهفته شده است.
بر همین مبنا کلمه ی محفل به معنی مکان امن و حفاظت شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
مدل و حکمت نگارش و نگارگری حرف ( ح ) در مفهوم کلمات نماد یک موقعیت حاشیه ای و قابل مشاهده و بیرونی و خارجی می باشد که اگر به صورت حرف ( ه ) در ساختمان کلمات استفاده شود نماد یک مفهوم دارای عمق و مرکزی و نهفته شده در نهاد و نهان چیزی می باشد. مثل دو کلمه ی بحر و بهر که حقیقت نگارش حرف ( ح ) دارای یک عینیت واقعی به صورت موج دریا می باشد و مفهوم دریا را به صورت یک پهنه ی وسیع و دارای موج در مفهوم این کلمه ایجاد می کند. و نگارگری حرف ( ه ) که صورت یک دایره طراحی شده است اشاره به میان دار بودن و عمق چیزی را دارد مثل همین کلمه ی بهر در کلمه ی بحر که اشاره به قابل بهره برداری بودن از اعماق بحر را به ما می رساند.
همچنین در کلمه ی محفل که حرف ( ف ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ب ) می باشد کلمه ی مهبل در یک موقعیت کاربردی دیگر به معنی محل محبوس دارای محافظت قابل مشاهده است.
از کلمه ی ریشه ای حف در موقعیت های کاربردی مختلف در پهنه واژگان و دریای لغات استفاده شده است مثل نحیف حبس حبه حبوط حب و. . .
به عنوان نمونه تفسیر کلمه ی نحیف در متن زیر خدمت علاقمندان به مقوله ی زبان شناسی تحلیل و تبیین شده است ؛
نحیف ؛ افزونه ی حرف منفی ( ن ) در این کلمه به مفهوم نبودن و نداشتن می باشد.
در ساختمان کلمه ی نحیف کلمه ی حفظ و حفاظت و محافظت نهفته شده است به معنی نیاز به محافظت.
کلمه ی موازی که برای کلمه ی نحیف قابل تعریف است کلمه ی نزار به معنی نیاز به دریافت زور می باشد.
کلمه ی لاغر نیز به همینگونه که یک کلمه ی عربی می باشد حرف لا به معنی نبودن و غر که یک نیم کلمه در ساختمان کلمه ی لاغر می باشد به معنی غرش و خروش و خروشیدن به معنی نداشتن غرش و نداشتن توانایی برای خروشیدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
کلمه ی باریک نیز که دارای ریشه و مصدر بار به معنی پُری و پر بودن می باشد حرف ( ک ) در ساختمان این کلمه نماد کوچک بودن و کم بودن می باشد بر همین مبنا کلمه ی باریک به معنی کم بار بودن و پُر نبودن دارای معنا و مفهوم می باشد. حرف ( ب ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات به دلیل نزدیکی محل صدور آوای آن به حرف ( پ ) قابل تبدیل به حرف ( پ ) می باشد.
محفل ؛ ریشه ی اصلی این کلمه ، کلمه ی حف می باشد و حرف ( م ) در ابتدای ساختمان این کلمه نماد محل ، موقعیت ، مکان و منبع می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
در ساختمان کلمه ی محفل کلمه ی حفظ و حفاظت و محافظت نهفته شده است.
بر همین مبنا کلمه ی محفل به معنی مکان امن و حفاظت شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
مدل و حکمت نگارش و نگارگری حرف ( ح ) در مفهوم کلمات نماد یک موقعیت حاشیه ای و قابل مشاهده و بیرونی و خارجی می باشد که اگر به صورت حرف ( ه ) در ساختمان کلمات استفاده شود نماد یک مفهوم دارای عمق و مرکزی و نهفته شده در نهاد و نهان چیزی می باشد. مثل دو کلمه ی بحر و بهر که حقیقت نگارش حرف ( ح ) دارای یک عینیت واقعی به صورت موج دریا می باشد و مفهوم دریا را به صورت یک پهنه ی وسیع و دارای موج در مفهوم این کلمه ایجاد می کند. و نگارگری حرف ( ه ) که صورت یک دایره طراحی شده است اشاره به میان دار بودن و عمق چیزی را دارد مثل همین کلمه ی بهر در کلمه ی بحر که اشاره به قابل بهره برداری بودن از اعماق بحر را به ما می رساند.
همچنین در کلمه ی محفل که حرف ( ف ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات قابل تبدیل به حرف ( ب ) می باشد کلمه ی مهبل در یک موقعیت کاربردی دیگر به معنی محل محبوس دارای محافظت قابل مشاهده است.
از کلمه ی ریشه ای حف در موقعیت های کاربردی مختلف در پهنه واژگان و دریای لغات استفاده شده است مثل نحیف حبس حبه حبوط حب و. . .
به عنوان نمونه تفسیر کلمه ی نحیف در متن زیر خدمت علاقمندان به مقوله ی زبان شناسی تحلیل و تبیین شده است ؛
نحیف ؛ افزونه ی حرف منفی ( ن ) در این کلمه به مفهوم نبودن و نداشتن می باشد.
در ساختمان کلمه ی نحیف کلمه ی حفظ و حفاظت و محافظت نهفته شده است به معنی نیاز به محافظت.
کلمه ی موازی که برای کلمه ی نحیف قابل تعریف است کلمه ی نزار به معنی نیاز به دریافت زور می باشد.
کلمه ی لاغر نیز به همینگونه که یک کلمه ی عربی می باشد حرف لا به معنی نبودن و غر که یک نیم کلمه در ساختمان کلمه ی لاغر می باشد به معنی غرش و خروش و خروشیدن به معنی نداشتن غرش و نداشتن توانایی برای خروشیدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
کلمه ی باریک نیز که دارای ریشه و مصدر بار به معنی پُری و پر بودن می باشد حرف ( ک ) در ساختمان این کلمه نماد کوچک بودن و کم بودن می باشد بر همین مبنا کلمه ی باریک به معنی کم بار بودن و پُر نبودن دارای معنا و مفهوم می باشد. حرف ( ب ) در قانون و قواعد ایجاد کلمات به دلیل نزدیکی محل صدور آوای آن به حرف ( پ ) قابل تبدیل به حرف ( پ ) می باشد.
جواب یک حبه چیزی درجدول چهارخانه میشود. تسو
بجل نل ند مامل مومو یح نب نبحف نب نابت تابنابنل بنا ترن ابت
دانه
حبه در پارسی همان ژاله میباشد
ژاله بگونه ژاله تگرگ
یا ژاله قند ک همان حبه قند هست
ژاله بگونه ژاله تگرگ
یا ژاله قند ک همان حبه قند هست