حاف

لغت نامه دهخدا

حاف. [ حاف ف ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حف . گرداگردآینده چیزی را، و منه قوله تعالی : و تری الملائکة حافین من حول العرش... ( قرآن 75/39 ). || سخت چشم زخم رساننده. || سویق حاف ؛ پست ِ لت ناکرده. ( منتهی الارب ).

حاف. [ حاف ف ] ( ع اِ ) یکی از حافّان. ( مهذب الاسماء ). رجوع به حافان شود.

حاف. [ فِن ْ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از حفی و حِفوة. برهنه پای. || سوده پای. ( منتهی الارب ). || نعت فاعلی از حِفایة و تِحْفایة. مبالغه کننده در مهربانی و نوازش و ظاهرکننده فرحت و سرور و بسیار پرسنده از حال کسی. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

یکی از حافان

پیشنهاد کاربران

بپرس