حاج شیخ محمدباقر ملکى میانجى

دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] آیت الله محمدباقر ملکی در سال 1324 ه.ق، (برابر با 1285 ه.ش) همزمان با مرگ مظفرالدین شاه قاجار و اوج گیری نهضت مشروطه در میان مردم شجاع آذربایجان، در یکی از قصبه های این خطه به نام «تَرْکْ» مرکز بخش کندوان (گرمرود) که یکی از بخش های مهم شهرستان میانه است. دیده به جهان گشود. پدرش، مرحوم «حاج عبدالعظیم» که از ریش سفیدان و شخصیت های پرنفوذ و متدین منطقه بشمار می آمد، فرزندش را محمدباقر نام نهاد. او دوران شیرخوارگی و نونهالی را در دامن پرمهر مادر و باعاطفه و نوازش بی همتای وی پشت سر گذاشت و ایام کودکی و نوجوانیش مصادف با دوران ضعف و زبونی و انقراض پادشاهان قاجار سپری شد.
در آن زمان بر اثر غلبه اشرار و حمله خوانین به شهرها و روستاهای اطراف، غارت اموال و احشام و آزار و اذیت مردم، توسط ایادی و عوامل مزدور و از خدا بی خبر آنان به اوج نهایی خود رسیده بود. این فقیه بزرگ در سن دوازده سالگی از نزدیک شاهد و ناظر خشکسالی و قحطی هولناک سال 1336 ق. بود که هر روز مردم دسته دسته از گرسنگی در هر کوی و برزن تلف می شدند. او سختی جانکاه و تلخی طاقت فرسای آن روزها را به جان و دل خرید و طعم تلخ بی وفایی و بی اعتباری ظواهر فریبنده دنیا را با تمام وجود لمس و تجربه کرد.
همه این ها اگر چه در ظاهر برای وی بسیار ملال آور و شکننده بود ولی از سوی دیگر مشکلات و فراز و نشیب های زندگی از وی یک شخصیتی قوی و باصلابت و بااراده آهنین ساخت و او را در برابر دشواری ها و ناملایمات، همواره مقاوم و استوار نگاه داشت و به این ترتیب هرگز از تلاش و کوشش شبانه روزی، احساس خستگی و دلتنگی نکرد و مبارزه با انواع مشکلات روزمره زندگی را جزو برنامه روزانه خود قرار داد و از همان اوان نوجوانی در کنار پدر گرانقدرش به کار دشوار کشاورزی و تأمین مخارج اقتصادی خانواده همت گمارد.
حضور علمای بزرگ در منطقه و ارتباط تنگاتنگ پدر با آنان، فضای مذهبی و فرهنگی مناسبی را در محیط خانواده به وجود آورده بود؛ از این رو آیت الله ملکی میانجی از دوران نوجوانی علائق مذهبی و دینیِ ویژه ای یافت و به این صفت در میان مردم و همسالانش ممتاز و معروف شد و از طرفی هم بر اثر عنایت و تشویق پدر، علاقه وافری به تحصیل علم از خود نشان داد و در کنار فعالیت های کشاورزی، آموزش مقدمات علوم اسلامی و زبان ادبیات فارسی را در زادگاه خود آغاز کرد.
نخست خواندن و نوشتن را از کتب رایج آن زمان، نزد اساتید فن آموخت و خط «مبین الملک گرمرودی» - حاکم فارس - را به عنوان سرمشق برای خود انتخاب کرد و دارای خطی بسیار زیبا شد. بعد در همان روستا از محضر مرحوم آیت الله «سید واسع کاظمی تَرکی» (متوفای؛ 1353 ه.ق) که از شاگردان برجسته و اعضای جلسه استفتای مرحوم آخوند خراسانی - صاحب کفایة الاصول - بود، ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه (قوانین و ریاض) را فراگرفت. سپس برای تکمیل آموخته ها و سیر در اعماق معارف و حقایق تشیع، در سال 1349 ق، به مشهد مقدس مشرف شد. و در جوار آستان قدس رضوی برای خود مسکن گزید. آن گاه سطوح عالی را در نزد آیت الله «شیخ هاشم قزوینی» (متوفای؛ 1380 ق) فراگرفت، و فلسفه و مباحث اعتقادی را نزد «آیت الله شیخ مجتبی قزوینی» (متوفای 1386 ق) فراگرفت. بخشی از علم هیئت را نیز در کرسی درس مرحوم «آیت الله شیخ حسنعلی اصفهانی نخودکی» (م. 1361 ق) آموخت و همچنین در درس خارج فقه مرحوم آیت الله «میرزا محمد آقازاده خراسانی» (متوفای؛ 1356 ق) شرکت جست و در نهایت بخشی از مباحث فقه، یک دوره اصول فقه و یک دوره کامل علوم و مباحث معارفی خراسان را از محضر استاد بزرگوارش مرحوم علامه آیت الله العظمی «میرزا مهدی غروی اصفهانی» (متوفای؛ 1365 ق) آموخت و در حدود سال 1361 ه.ق از محضر ایشان به دریافت اجازه اجتهاد، فتوا و نقل حدیث مفتخر گشت که این اجازه نامه بعدها توسط مرحوم حضرت آیت الله العظمی «سید محمد حجت کوه کمری تبریزی» (متوفای؛ 1372 ه.ق) مورد تأیید و تأکید قرار گرفت. در بخشی از این اجازه نامه چنین آمده است: «...ایشان به مرتبه فقیهان رهشناس و مجتهدان دقیق النظر نایل آمدند. باید خدای سبحان را بر این نعمت و کرامت شکر کنند، زیرا که طالبان بسیارند، ولی واصلان اندک. و من به ایشان اجازه دادم که از من روایت کنند هر چه را من اجازه روایت و نقل آن ها را دارم...».
هنگام تحصیل این عالم فرزانه در مشهد مقدس، علاوه بر فقر شدید مالی و گرسنگیِ مستمر، با بحران های هولناک سیاسی، اجتماعی از قبیل: توطئه کشف حجاب، متحدالشکل کردن لباس مردم، و خلع لباس از روحانیت مواجه بود. این جنایات تاریخی از سوی رضاخان در سرتاسر کشور بر مردم ایران تحمیل می شد تا این که منجر به وقوع قیام مردم مشهد و به وقوع پیوستن واقعه مسجد گوهرشاد (یکشنبه 12 ربیع الثانی 1354) گردید. به طوری که اکثر طلاب مشهد در اثر فشارهای مزدوران رضاخانی پراکنده شدند، و برخی هم، کسوت مقدس روحانیت را برای همیشه کنار گذاشته و به کارهای دیگر روی آوردند. در این بین تنها عده ای اندک که از ایمان قوی و اراده پولادین برخوردار بودند، به گونه مظلومانه در این راه استقامت کرده و از حریم دین و مذهب تشیع دفاع نمودند. مرحوم آیت الله ملکی میانجی هم جزو این راست قامتان همیشه سرافراز بود که در برابر تندبادهای برخاسته از سوی سلطه استعمار خارجی و استبداد رضاخانی سر خم نکرد. در آن ایام به مدت طولانی همه دروس بر اثر شدت فشار و خفقان رژیم تعطیل گشته بود؛ ولی این عالم تلاشگر همچنان با امید، نشاط و پشتکار قوی به مطالعه و تحقیق خود ادامه داد و خلأ تعطیلی دروس را بدین وسیله جبران و پر می کرد.
معظم له در ضمن خاطراتش نقل می کرد: «در همان ایام اختناق روزی مرحوم استاد (آیت الله میرزا مهدی غروی اصفهانی) به بنده فرمود: البشارة! البشارة! رفقا را خبر کن می خواهم درس شروع کنم. در این هنگام من بلافاصله به دوستان که حدود هفت یا هشت نفر بودیم، از جمله: مرحوم آیت الله حاج میرزا جوادآقا تهرانی و آیت الله مروارید اطلاع دادم، از همان روزها مدتی شبانه، به صورت مخفیانه و با احتیاط کامل و توأم با ترس و اضطراب در درس استاد حضور پیدا می کردیم. روزی یکی از دوستان به هنگام آمدن درس گرفتار پلیس شد. مرحوم استاد ناراحت شد و دست به دعا و توسل زد و برای رهایی وی دعا نمود والحمدلله ایشان آزاد شد. در آن زمان مزاحمت و سختگیری برای طلاب و علما به اوج خود رسیده بود. بسیاری از دوستان دیگر و اینجانب گرفتار آزار و اذیت و توهین پلیس شدیم و خاطره هایی در این مورد داریم».
وی پس از حدود سیزده سال تلاش شبانه روزی در حوزه علمیه مشهد و تحقیق و تفحص در فروع، اصول، معارف اسلامی و تشیع و الهام از بارگاه علی بن موسی الرضا علیه السلام و نیل به مراتب والایی از علم و معرفت و اخذ درجه اجتهاد، سرانجام به وطن خود «تَرک» بازگشت. و در راه تشکیل خانواده با یکی از خاندان محترم سادات حسینی آن دیار، عقد وصلت بست. سپس با استقرار کامل در وطن به تبلیغ دین و ارشاد مردم توفیق یافت. او در مدت اندکی به طور طبیعی، رهبری مذهبی و سیاسی بیش از صد پارچه آبادی و روستاهای اطراف را در منطقه شمال و شمال شرق شهرستان میانه بر عهده گرفت؛ البته بخشی از این ایام مصادف با جنگ جهانی دوم (1359 ق) بود که حضور فعال این فقیه فرزانه، در منطقه، مایه نشاط و دلگرمی برای توده مردم و منزل ساده و بی آلایش وی همواره پناهگاه مظلومان و محل امن و آسایش برای ستمدیدگان بشمار می رفت.

پیشنهاد کاربران

بپرس