حائل

/hA~el/

معنی انگلیسی:
guarding, retaining, screenr, separation, bulkhead, divide, intervening, standing between, retalning, screen, guard, fender

لغت نامه دهخدا

حائل. [ ءِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از حول و حیل. || متغیراللون. || شتربچه ماده همینکه از شکم مادر آماده برآمده باشد، و نر را سقب گویند. || خرمابن که سالی بار آرد و سالی نیارد. || اشتر ستاغ. شتر نازا. ناقه حائل ؛ آنکه باردار نشده باشد از گشن یافتن یا آنکه باردار نشود یک سال یا دو سال یا سالها. مقابل حامل. || نازاینده از هر حیوان. زنی که آبستن نیست. مقابل حامل. ج ، حیال ، حول ، حُوّل ، حولل. || میش که نزاید. || بازداشت : برزخ ؛ حائل و بازداشت میان دو چیز. ( منتهی الارب ). مانع. حاجز. بازدارنده میان دو چیز. حِوال. حُوَل. حَوَل :
پرده چه باشد میان عاشق و معشوق
سد سکندر نه مانع است و نه حائل.
سعدی.
|| میانجی. || چون الف تأسیس را لازم دارند حرف دخیل را حائل نامند. ( المعجم فی معاییر اشعار العجم ). || صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: نزد بعض از شعراء عجم اسم دخیل است و شرح آن در ضمن معنی لفظ دخیل گفته آید، انشاء اﷲتعالی.

حائل. [ ءِ ] ( اِخ ) موضعی است به نجد. || موضعی است میان دو کوه.

فرهنگ فارسی

( صفت )۱- آنچه که میان دو چیز واقع شود و مانع از اتصال آن دو گردد فاصل حجاب . ۲ - جدا کننده .
موضعی است بنجد موضعی است میان دو کوه

فرهنگ عمید

مانع و حجاب میان دو چیز، هرچه میان دو چیز واقع شود.

فرهنگستان زبان و ادب

{screen, shield, block , pick} [ورزش] در بسکتبال، حرکتی که در آن بازیکن مهاجم بین هم تیمی و مدافع حریف قرار می گیرد تا موقعیتی را برای آزاد شدن هم تیمی دارای توپ یا بدون توپ خود فراهم کند

واژه نامه بختیاریکا

وا وُرا

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] به مانع بین دو چیز و همچنین زن غیرآبستن (مقابل حامل)، حائل می گویند.از احکام آن به معنای نخست در باب طهارت و صلات سخن رفته است.
در اعضای وضو، غسل و تیمم در حال اختیار نباید حائلی باشد؛ لیکن در حال اضطرار، مانند تقیه، ترس از دشمن، سرما و زخم بودن عضو، وجود حائلی از قبیل جوراب، کفش و پارچه روی زخم مانعی ندارد. موهای روی پا چنانچه مانع مسح پوست باشد، حائل محسوب می گردد و مسح بر آن صحیح نیست. برخی موی روی پا را حائل ندانسته اند.
وجود حائل در نماز
نماز زنی که جلوتر از مرد یا برابر او ایستاده با وجود حائل یا فاصله بین آن دو به مقدار ده ذراع، صحیح است.در صورت عدم حائل و فاصله لازم در حرمت یا کراهت این عمل، اختلاف است. قول اوّل منسوب به مشهور، بلکه بر آن ادّعای اجماع شده است. بنابر قول به حرمت، آیا نماز هر دو باطل است؛ خواه با هم آغاز به نماز کرده باشند یا یکی بعد از دیگری، یا تنها نماز کسی که بعد شروع کرده؟ مسئله اختلافی است.
← ویژگی حائل
از شرایط صحّت سجده، نبودن حائل بین پیشانی و محل سجده است. با وجود مانع، حتّی مثل جِرم روی مُهر- در صورت مانعیت- سجده باطل است.
حائل در نماز جماعت
...

دانشنامه عمومی

حائل (رایانه). در علوم رایانه، حائل ( به انگلیسی: Delimiter ) نویسه ای است که برای مشخص کردن مرز بین بخش های مختلف موجود در داده های متنی استفاده می شود و برای جداسازی و تفسیر صحیح داده ها کاربرد دارد. [ ۱]
یکی از رایج ترین حائل ها فاصله است. [ ۲] کاما و نشانهٔ پاراگراف ( ) رایج ترین حائل ها در دادگان ها هستند. کاما به عنوان مشخص کنندهٔ انتهای متن یک فیلد و نشانهٔ پاراگراف برای مشخص کردن پایان یک رکورد استفاده می شود. [ ۳] از دیگر نشانه های حائل رایج می توان به ; ، "، '، آکولاد، تب، علامت سؤال و کج خط اشاره کرد. [ ۴] [ ۵]
عکس حائل (رایانه)

حائل (شهر). حائل ( به عربی: حائل ) شهری در عربستان سعودی است که در استان حائل واقع شده است. [ ۱] این شهر مرکز استان حائل است و اقلیم بیابانی دارد.
حائل ۳۱۰٬۸۹۷ نفر جمعیت دارد و ۹۹۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس حائل (شهر)عکس حائل (شهر)عکس حائل (شهر)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

دیوار , جدار, بستان, حیاط

مترادف ها

stay (اسم)
ایست، مانع، حائل، توقف، تکیه، نقطه اتکاء، توقفگاه، عصاء

buffer (اسم)
سپر، حائل، میانگیر، فنر، استفاده از میانگیر، ضربت خور، ضرب خور

louver (اسم)
بادگیر، حائل، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذ دودکش

louvre (اسم)
بادگیر، حائل، گنبد روزنه دار، برای روشنایی یا دودکش، دودکش بخاری، منفذ دودکش

guard (اسم)
پناه، نگهدار، حائل، پاسبان، محافظ، مستحفظ، احتیاط، نگهبان، گارد، پاسدار، پاس، نرده روی عرشه کشتی، نرده حفاظتی، نگهداری و دفاع کردن از

barrier (اسم)
مانع، حصار، سد، حائل، نرده یا مانع عبور دشمن

delimiter (اسم)
حائل

buttress (اسم)
پشتیبان، حائل، پایه، شمع پشتیبان دیوار

stanchion (اسم)
تیر، نگهدار، حائل، پایه، شمع، سایبان یا چادر جلو مغازه

pall (اسم)
حائل، پرده، تابوت محتوی مرده، پارچه ضخیم روی تابوت یا قبر

coaming (اسم)
حائل، ظرف لبه بلند

shutter (اسم)
حائل، دیافراگم، پشت پنجره، پشت دری

stayer (اسم)
حائل، نگاهدار، کسی یا چیزی که توقف میکند

پیشنهاد کاربران

مانع و جدا کننده دو چیز مانند دیوار
مانع و جدا کننده دو چیز، حیوان و یا زنی نازا که حامله نیست.
دیوار. حصار . نرده حفاظ
جمعش = حوائل
جداکننده
میاندار/میان دار

بپرس