جوانمرد

/javAnmard/

مترادف جوانمرد: بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگ همت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد، داش، لوطی

متضاد جوانمرد: ناجوانمرد، ناکس

معنی انگلیسی:
cavalier, chivalrous, gentleman, manly, masculine, sportsman, sporting, sport

فرهنگ اسم ها

اسم: جوانمرد (پسر) (فارسی) (تلفظ: j.-mard) (فارسی: جوانمرد) (انگلیسی: javan-mard)
معنی: بخشنده، دارای همت والا، ( به مجاز ) دارای خصلت های نیک و پسندیده مانند بخشندگی، گذشت، دلیری و کمک به دیگران
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم پسر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

جوانمرد. [ ج َ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از کریم و سخی و بخشنده. ( برهان ). سمح. ( دهار ). جواد. ( مهذب الاسماء ). بامروّت. صاحب فتوت. فتی ̍. راد. حلیم. ( آنندراج ). فیاض. ( صراح ). دهشکار. فایض. باذل. دست ودل باز :
جوانمرد و آزاده و خوبروی
جهانجوی و فرزانه و چربگوی.
فردوسی.
که توران شد آن ناجوانمرد مرد
نگه کن که با شاه ایران چه کرد.
فردوسی.
هرگاه که فضای دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشند و هرگاه که تنگ باشد بخیل باشند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). برای مذکر و مؤنث هر دو آید، در منتهی الارب آمده : کرمة؛ بکسر، زن جوانمرد :
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه.
عماره.

جوانمرد. [ ج َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. کوهستانی و معتدل است. 695 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

مردجوان، بخشنده، سخی، بزرگوار، صاحب همت وفتوت
( صفت ) ۱- کریم سخی بخشنده . ۲- صاحب همت فتی .
دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد و کوهستانی و معتدل است .

فرهنگ معین

(جَ مَ ) (ص مر. ) کریم ، بخشنده .

فرهنگ عمید

شخص بخشنده، بزرگوار، و صاحب همت و فتوت.

واژه نامه بختیاریکا

از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( تش ) ( ت ) گندایی؛ شاخه علاءالدین وند؛ ( ط ) بهداروند

دانشنامه عمومی

جوانمرد (بوکان). جوانمرد یک روستا از توابع دهستان بهی دهبکری بخش سیمینه شهرستان بوکان در استان آذربایجان غربی است. جمعیت این روستا بر اساس آمار سال ۱۳۹۵ برابر با ۶۴۶ نفر می باشد.
عکس جوانمرد (بوکان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

فتی

مترادف ها

chivalrous (صفت)
بلند همت، جوانمرد

chivalric (صفت)
دلیر، بلند همت، دلیرانه، جوانمرد

manly (صفت)
مرد، جوانمرد، مردانه، مردوار

sportsmanlike (صفت)
جوانمرد، مانند ورزشکار

youth (صفت)
جوانمرد

فارسی به عربی

رجولی , شاب , نبیل

پیشنهاد کاربران

جوانمرد عنوان فیلمی سینمایی به کارگردانی جمشید آهنگرانی با بازی جمشید هاشم پور و فریماه فرجامی محصول سال ۱۳۷۵ است.
توفیق که قهرمان ورزش بوکس است با همسر خود عهد می بندد که از این ورزش دوری کند اما پایبند قول خود نمی ماند و همسرش او را ترک می کند . . .
جوانمرد
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/جوانمرد_(فیلم_۱۳۷۵)
جوانمرد:زن و مرد را گوییم مرد به در یافت مردم ( زن ومرد میباشد. )
راد
واثق
رکین، لست
بادوام
بادوام، سفت
قرص
سفت
اکید، لست
رست
مبرم
رزین
سدید، مبرم
لست
اکید
با دوام، لست
سلیم
جوانمرد: با گذشت، مردانگی، ارجمندو. . . چرا باید واژگان فارسی را به اربی پاسخ دهیم و مانند این واژه به این روشنی را فتوت بگوییم.
صاحب مروت ؛ جوانمرد : مرد دانا صاحب مروت را حقیر نشمرد. ( کلیله و دمنه ) .
به خودم افتخار میکنم فامیلم جوانمرده
فیاض
صاحب فیض . [ ح ِ ف َ / ف ِ ] ( ص مرکب ) بخشنده . کریم . جوانمرد : روی آن بحردست صاحب فیض بحروش بی نقاب دیدستند. خاقانی .
اهل مروت. [ اَ ل ِ م ُ رُوْ وَ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوانمرد. باگذشت. بامروت : آنکه به خمول راضی گردد. . . نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. ( کلیله و دمنه ) .
مردم طبع. [ م َ دُ طَ ] ( ص مرکب ) که طبیعت مردمان دارد. انسان . جوانمرد. بزرگوار : پنداشت که او مردم طبع است و گران وقرنشناخت که او مردم پست است و سبکسار. فرخی .
فتی. . .
بزرگوار
عالی همت. [ هَِ م ْ م َ ] ( ص مرکب ) آنکه همت عالی دارد. بلندهمت و شریف. بزرگوار. کریم و سخی. جوانمرد. ( ناظم الاطباء ) :
گر از شمشیر برگردی نه عالی همتی سعدی
تو کز نیشی بیازردی نخواهی انگبین رفتن.
سعدی.
هر فمنیست عقده ای که از واژه مرد تنفر داره میتونه بگه ( راد ) ولی بدونید این افراد هیچ فرقی با اونی که میگه زن ناقص العقله ندارن و هردو در یک مرتبه از جهل به سر میبرن تا زمانی که این افکار و این حساسیت های نا بجا هست، مطمئن باشید ضدفمنیسم هم هست و دیگه نتایجش رو خودتون میدونید اگر براستی میخواین تبعیض ها برداشته بشه ، پس حالا نباید از اونور دیوار بیفتین وگرنه همون آشه و همون کاسه اونوقت بازهم زن ها رو ناقص العقل و مردهارو خشن و بدور از عواطف انسانی تلقی خواهند کرد
...
[مشاهده متن کامل]

پس بهتره که این جنسیت زدگی هارو کنار بگذاریم و یکبار هم که شده به شعارهایی که خودتون میدید، عمل کنید و افراد رو به چشم انسان ببینید نه اینکه هرجا تقدیری از جنس مخالف میشه حالت تدافعی بگیرید و زبان به دشنام بگشایید اینرو خطاب به هردو جنسیت میگم نه یک قشر خاص.
پس همدیگه رو به چشم انسان ببینید و دست از پیشداوری افراد از روی جنسیت بردارید چیزی که بین زن ها و مخصوصا فمنیست ها شایع شده و مطمئن باشید تا زمانی که همچن دعوی دارید، بی شک جوامع ضد فمنیسم هم بوجود خواهد آمد و پیامدش هم اینه که شکاف بزرگی بین دو جنسیت بوجود میاد که موجب کاهش ازدواج ها و سازش های زناشویی و افزایش طلاق میشه و به طبعیت از اون، روابط جنسی خارج از ازدواج برای سرکوب میل جنسی هم افزایش پیدا میکنه که از پیامدهای منفیش میتوان به افزایش بیماری های مقاربتی اشاره کرد.
پس لطفا فکر کنید
باتشکر

پرنیان، به همون دلیلی که اصطلاح مهرمادرانه داریم ولی مهرپدرانه نداریم
یک واژه ی مردسالاری. چرا جوانزن نداریم؟!
جوانمرد:کسی که ترس و بدگمانی ندارد . در کشف الاسرار میبدی آمده : نه عذر رخصت ایشان را فریبد ، نه سلطان وحشت بر ایشان تازد . فرهنگ اصطلاحات عرفانی ذیل جوانمرد .
( ( گفت جوانمرد شو ای پیرمرد
کاینقدرت بود ببایست خورد ) )
( شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص 311 . )

هشام ، راد ، سخی، بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگ همت، جواد، حر، سخاوتمند، عیار، فتا، کریم، مرد، داش، لوطی
در زبان آذری به جوانمرد" ایگیت" گفته می شود .
حیدربابا، ایگیت امک ایتیرمز، ( حیدر بابا آگاه باش و بدان که جوانمرد هیچ وقت نان و نمک و زحمت کسی را از یاد نمی برد )
نامرد اولان عمری باشا یتیرمز، ( اما در مقابل نامرد هم به خاطر نامردی پایان خوشی در زندگی نخواهد داشت )
سـخی
هشام
فتی
ناد
[ ج َ م َ ] ( ص مرکب ) کنایه از کریم و سخی و بخشنده . ( برهان ) . سمح . ( دهار ) . جواد. ( مهذب الاسماء ) . بامروّت . صاحب فتوت . فتی ̍. راد. حلیم . ( آنندراج ) . فیاض . ( صراح ) . دهشکار. فایض . باذل . دست ودل باز :
...
[مشاهده متن کامل]

جوانمرد و آزاده و خوبروی
جهانجوی و فرزانه و چربگوی .
فردوسی .
که توران شد آن ناجوانمرد مرد
نگه کن که با شاه ایران چه کرد.
فردوسی .
هرگاه که فضای دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشند و هرگاه که تنگ باشد بخیل باشند. ( ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) . برای مذکر و مؤنث هر دو آید، در منتهی الارب آمده : کرمة؛ بکسر، زن جوانمرد :
چرا که خواجه بخیل و زنش جوانمرد است
زنی چگونه زنی سیم ساعد و لنبه .
عماره .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس