جهان جو
فرهنگ اسم ها
معنی: جوینده و طالب جهان، ( مجاز ) پادشاه بزرگ و کشور گشا، جوینده ی جهان، جوینده ی عالم، ( به مجاز ) پادشاه بزرگ و قدرتمند
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم پسر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
بدادش از آزادگان ده هزار
سواری جهانجوی و نیزه گذار.
فردوسی.
غره مشو بدانکه جهانت عزیز کردای بس عزیزکرده خود را که کرد خوار
مار است این جهان جهانجوی مار گیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار.
عماره مروزی.
|| پادشاه بزرگ. سلطان کشورگشا : جهانجوی بر تخت زرین نشست
بسر بر یکی تاج و گرزی بدست.
فردوسی.
چو خسرو زآن جهانجوی ستمگربرآرد دست بازآید بر این در.
نظامی.
کیانی تاج را بی تاجور ماندجهان را بر جهانجوی دگر ماند.
نظامی.
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] پادشاه بزرگ و کشورگشا.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید