[ویکی فقه] جعفر بن یحیی بن خالد بن برمک از خاندان برمکیان که از دولتمردان و غالباً ادب پیشه در دوره اول عباسیان، بویژه در زمان هارون الرشید بود.
دولتمرد، ادیب و فرزند یحیی بود که با قتل وی «ایقاع» برمکیان آغاز شد. ابوالفضل جعفر در ۱۵۰ در مدینه به دنیا آمد. پدرش او را برای تحصیل به قاضی ابویوسف فقیه نامور حنفی سپرد. ویژگی های اخلاقی او را نزدیکترین کس به خلیفه و متولی خاتم گرداند. و خلیفه وی را سرپرست دارالخلافه کرد.
ملازمت با خلیفه
علاقه و وابستگی ویژه میان جعفر و هارون ـ که آشکارا او را بیش از دیگر برمکیان بویژه فضل دوست می داشت ـ نگرانی یحیی را که به خطرات ملازمت با خلیفه آشناتر بود، بر می انگیخت. خلیفه حتی از حضور در ضیافتی که جعفر بدان فراخوانده نشده بود، سرباز می زد. و توصیه وی را در باب هر کس، حتی مخالفان خود، می پذیرفت، چنانکه جعفر واسطة ازدواج پسر عبدالملک بن صالح هاشمی با دختر خلیفه و اعطای حکومت رقّه و جزیره به وی شد. این علاقه که دو سویه بود، موجب شد که جعفر جز مدت کوتاهی، هنگام فرماندهی سپاهی که برای آرام کردن شام و جزیره بدانسو رهسپار شد، هرگز از خلیفه دور نشود. در۱۷۱، جعفر برای فرو نشاندن ناآرامی های شام در حِمْص خطبه طولانی و غرایی ایراد کرد.
رویدادهای تاریخی
در ۱۷۳، با مرگ خیزران خلیفه بیدرنگ خاتم خود را از جعفر ستاند و به فضل بن ربیع سپرد. اما در ۱۷۶، که موسی بن عیسی از حکومت مصر برکنار شد، خلیفه جعفر را به جای او برگماشت و ولایت سرزمین های غربی از انبار تا افریقیه را به او واگذار کرد. او عمر بن مَهران، کاتب خیزران، را از سوی خود به مصر فرستاد. در۱۷۷، جعفر از حکومت مصر خلع شد و اسحاق بن سلیمان جای وی را گرفت. در۱۸۰، رشید، جعفر را به شام فرستاد. او فتنه میان مصریان و یمنیان را فرو نشاند و با گماردن صالح بن سلیمان به ولایت البلقا و عیسی بن مکّی بر شام، نزد خلیفه بازگشت. و در ۱۸۰، حکومت خراسان و سجستان یافت. اما بعد از بیست روز نزد خلیفه بازگشت، و حسن بن قحطبه را به جای خود فرستاد و چون ترجیح می داد که در کنار خلیفه باشد، سالار کشیکبانان، (وَلیُّ الحَرَس)، گردید و از آن جا که دارنده این منصب نیز ناگزیر بود در شهر باشد، هرثمة بن اعین را که از حکومت افریقیه معزول شده بود، به جای خود به این مقام گمارد. در۱۸۰، هارون بار دیگر خاتم را از او گرفت و به پدرش، یحیی، واگذارد. دو سال بعد، هارون حمایت و تربیت مأمون را که در اختیار محمد بن خالد برمکی بود، به جعفر سپرد. جعفر پس از گرفتن بیعت برای مأمون، همراه او به مدینه رفت. در ۱۸۵، جعفر از خلیفه اجازه حج و مجاورت خواست. در شعبان سفر خود را آغاز کرد و رمضان را در جده گذراند، سپس حج گزارد. در ۱۸۶، هارون الرشید حج را با خانواده برمکیان انجام داد. در محرم ۱۸۷، در حیره در منطقه انبار فرود آمد و در قصر عون العبادی اقامت گزید. سپس با کشتی به دیرالعُمر رفت و شنبه اول محرم مسرور غلام خود، را همراه حماد بن سالم ابوعصمه با فرمان قتل جعفر نزد او فرستاد که همراه با ابوزَکار، نوازنده نابینای کُلواذانی، و بختیشوع به بزم نشسته بود. درباره واکنش جعفر در برابر این خشم ناگهانی گزارش ها مختلف است. به هر حال، وی برای دستیابی به بخشش خلیفه کوشید، اما مسرور سر از تن او جدا کرد. بنابراین در این هنگام جعفر باید ۳۷ ساله بوده باشد. پس از اجرای حکم، به روایتی، هارون دستور قتل مسرور را داد، زیرا توان دیدن قاتل جعفر را نداشت. اما این روایت نادرست است، زیرا به تصریح ابن اثیر هنگام مرگ هارون در ۱۹۳ مسرور حضور داشت و تا روزگار متوکل زنده بود. ظاهراً جعفر هنگام قتل خود مقدمات سفر به خراسان را فراهم می کرد و صبح روز حادثه با خلیفه در انس و انبساط بوده است. به دستور هارون، جسد وی را دو نیمه کردند و در دو طرف پل بغداد بیاویختند و زمانی در این حال بود تا هارون هنگام سفر به خراسان دستور سوزاندن آن را داد. حکایت ثبت بهای خلعتی که خلیفه به جعفر داد و نفت و بوریایی که برای سوزاندن جسد او به کار رفت، به عنوان نماد کامل ناپایداری قدرت و مکنت مشهور است
اوصاف
...
دولتمرد، ادیب و فرزند یحیی بود که با قتل وی «ایقاع» برمکیان آغاز شد. ابوالفضل جعفر در ۱۵۰ در مدینه به دنیا آمد. پدرش او را برای تحصیل به قاضی ابویوسف فقیه نامور حنفی سپرد. ویژگی های اخلاقی او را نزدیکترین کس به خلیفه و متولی خاتم گرداند. و خلیفه وی را سرپرست دارالخلافه کرد.
ملازمت با خلیفه
علاقه و وابستگی ویژه میان جعفر و هارون ـ که آشکارا او را بیش از دیگر برمکیان بویژه فضل دوست می داشت ـ نگرانی یحیی را که به خطرات ملازمت با خلیفه آشناتر بود، بر می انگیخت. خلیفه حتی از حضور در ضیافتی که جعفر بدان فراخوانده نشده بود، سرباز می زد. و توصیه وی را در باب هر کس، حتی مخالفان خود، می پذیرفت، چنانکه جعفر واسطة ازدواج پسر عبدالملک بن صالح هاشمی با دختر خلیفه و اعطای حکومت رقّه و جزیره به وی شد. این علاقه که دو سویه بود، موجب شد که جعفر جز مدت کوتاهی، هنگام فرماندهی سپاهی که برای آرام کردن شام و جزیره بدانسو رهسپار شد، هرگز از خلیفه دور نشود. در۱۷۱، جعفر برای فرو نشاندن ناآرامی های شام در حِمْص خطبه طولانی و غرایی ایراد کرد.
رویدادهای تاریخی
در ۱۷۳، با مرگ خیزران خلیفه بیدرنگ خاتم خود را از جعفر ستاند و به فضل بن ربیع سپرد. اما در ۱۷۶، که موسی بن عیسی از حکومت مصر برکنار شد، خلیفه جعفر را به جای او برگماشت و ولایت سرزمین های غربی از انبار تا افریقیه را به او واگذار کرد. او عمر بن مَهران، کاتب خیزران، را از سوی خود به مصر فرستاد. در۱۷۷، جعفر از حکومت مصر خلع شد و اسحاق بن سلیمان جای وی را گرفت. در۱۸۰، رشید، جعفر را به شام فرستاد. او فتنه میان مصریان و یمنیان را فرو نشاند و با گماردن صالح بن سلیمان به ولایت البلقا و عیسی بن مکّی بر شام، نزد خلیفه بازگشت. و در ۱۸۰، حکومت خراسان و سجستان یافت. اما بعد از بیست روز نزد خلیفه بازگشت، و حسن بن قحطبه را به جای خود فرستاد و چون ترجیح می داد که در کنار خلیفه باشد، سالار کشیکبانان، (وَلیُّ الحَرَس)، گردید و از آن جا که دارنده این منصب نیز ناگزیر بود در شهر باشد، هرثمة بن اعین را که از حکومت افریقیه معزول شده بود، به جای خود به این مقام گمارد. در۱۸۰، هارون بار دیگر خاتم را از او گرفت و به پدرش، یحیی، واگذارد. دو سال بعد، هارون حمایت و تربیت مأمون را که در اختیار محمد بن خالد برمکی بود، به جعفر سپرد. جعفر پس از گرفتن بیعت برای مأمون، همراه او به مدینه رفت. در ۱۸۵، جعفر از خلیفه اجازه حج و مجاورت خواست. در شعبان سفر خود را آغاز کرد و رمضان را در جده گذراند، سپس حج گزارد. در ۱۸۶، هارون الرشید حج را با خانواده برمکیان انجام داد. در محرم ۱۸۷، در حیره در منطقه انبار فرود آمد و در قصر عون العبادی اقامت گزید. سپس با کشتی به دیرالعُمر رفت و شنبه اول محرم مسرور غلام خود، را همراه حماد بن سالم ابوعصمه با فرمان قتل جعفر نزد او فرستاد که همراه با ابوزَکار، نوازنده نابینای کُلواذانی، و بختیشوع به بزم نشسته بود. درباره واکنش جعفر در برابر این خشم ناگهانی گزارش ها مختلف است. به هر حال، وی برای دستیابی به بخشش خلیفه کوشید، اما مسرور سر از تن او جدا کرد. بنابراین در این هنگام جعفر باید ۳۷ ساله بوده باشد. پس از اجرای حکم، به روایتی، هارون دستور قتل مسرور را داد، زیرا توان دیدن قاتل جعفر را نداشت. اما این روایت نادرست است، زیرا به تصریح ابن اثیر هنگام مرگ هارون در ۱۹۳ مسرور حضور داشت و تا روزگار متوکل زنده بود. ظاهراً جعفر هنگام قتل خود مقدمات سفر به خراسان را فراهم می کرد و صبح روز حادثه با خلیفه در انس و انبساط بوده است. به دستور هارون، جسد وی را دو نیمه کردند و در دو طرف پل بغداد بیاویختند و زمانی در این حال بود تا هارون هنگام سفر به خراسان دستور سوزاندن آن را داد. حکایت ثبت بهای خلعتی که خلیفه به جعفر داد و نفت و بوریایی که برای سوزاندن جسد او به کار رفت، به عنوان نماد کامل ناپایداری قدرت و مکنت مشهور است
اوصاف
...
wikifeqh: جعفر_بن_یحیی_بن_خالد