جستان
فرهنگ اسم ها
معنی: چالاک و چابک، نام پدر مرزبان نخستین پادشاه جستانیان، ( اسم مصدر از جهیدن )، چابک و چالاک
برچسب ها: اسم، اسم با ج، اسم پسر، اسم فارسی، اسم تاریخی و کهن
لغت نامه دهخدا
جستان. [ ج َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه از شهرستان قزوین. آب این محل از چشمه و محصولات آن غلات ، سیب زمینی و شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).
جستان. [ ج َ ] ( اِخ ) نام محلی است قریب به شهرزور و دینور که از بلاد کردستان میباشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ). و رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 227 شود.
جستان. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن وهسودان ملقب به امیر شرف الدین و مکنی به ابونصر. ازسلسله وهسودانیان یا روادیان از امرای آذربایجان وممدوح قطران شاعر بوده است. ( از احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 783 ببعد ). مؤلف آنندراج آرد: جستان وهسودان را معاصر معتضد خلیفه دانند و ممدوح حکیم قطران تبریزی شمرند، چنانکه گفته :
جهان ستان چو ملوکان باستان جستان
که هست خانه فرهنگ را بفضل ستون.
( آنندراج ) ( انجمن آرای ناصری ).
دَرِ سرای تو محراب من شده ست چنان که هست درگه جستان ملوک را محراب.
قطران.
برای تفصیل بیشتر به سخن و سخنوران تألیف فروزانفر ص 96 و فهرست کتاب احوال و اشعار رودکی و متن کتاب مزبور رجوع شود.جستان. [ ج َ ] ( اِخ )ابن نوح. یکی از امراء دربار فخرالدوله بود. برای اطلاع بیشتر به معجم الادباء ج 2 و فهرست آن رجوع شود.
جستان. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن وهسودان. یکی از سلاطین سلسله جستانیان گیلان بوده و در سال 289هَ. ق. به همدستی حسن بن علی معروف به داعی و ملقب به ناصر کبیر سپاهی آراست و به خونخواهی محمدبن زید به طبرستان تاخت. وی ظاهراً از سال 250 هَ. ق. در سلطنت گیلان و دیلم بوده است. ( از کتاب احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص 370 ). و برای تفصیل بیشتربه کتاب مذکور ص 762 و 763 و 764 و 783 رجوع شود.
فرهنگ فارسی
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید