جست و خیز

/jastoxiz/

معنی انگلیسی:
bound, caper, gambol, game, high jinks, lark, spree, leaping
leaping
, gambol

لغت نامه دهخدا

جست و خیز. [ ج َ ت ُ ] ( ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) برجستن و برخاستن. ( آنندراج ) :
زمین گیری سلیم از ضعف پیری یاد ایامی
که جست و خیز در صحرا به آهو یاد میدادی.
سلیم ( از آنندراج ).
- جست و خیز کردن ؛پای کوبی کردن. بر پای جستن. از جای بنشاط برجستن.

فرهنگ فارسی

( اسم ) جستن و خیز برداشتن پرش .

فرهنگ معین

(جَ تُ ) (اِمص . ) پرش .

واژه نامه بختیاریکا

تنگله دیز؛ ورکندیز؛ هَپ لِر

مترادف ها

bound (اسم)
حد، مرز، سرحد، خیز، کران، جست و خیز

frolic (اسم)
رقص، خوشی، جست و خیز، سرور و نشاط

caper (اسم)
شادی، جست و خیز، جهش

gambol (اسم)
طفره، جست، جست و خیز، ورجه ورجه

saltation (اسم)
جست و خیز، جنبش ناگهانی، جهش ناگهانی، جهش خون شریان، پیشروی به تدریج

frisk (اسم)
جست و خیز، تفتیش و جستجو، حرکت تند و چالاک در رقص

spring (اسم)
جست و خیز، فنر، سر چشمه، عین، چشمه، بهار، فصل بهار، حالت فنری، جهش یا حرکت فنری، حالت ارتجاعی فنر

curvet (اسم)
شادی، شوخی، جست و خیز، وجد

tittup (اسم)
جست و خیز

exultance (اسم)
جست و خیز، وجد و شادی

capriole (اسم)
جفتک، جست وخیز، جهش بلند اسب

فارسی به عربی

ربیع , مرح , نبات الکبر

پیشنهاد کاربران

شَپ
پرش
زغند
برخاستن
ورجه وورجه
جهش . . .
ورجه. . . .
شپ
شپ، شلنگ تخته

بپرس