[ویکی فقه] جبر و اختیار، از مسائل مهم در علم کلام و فلسفه در باره افعال انسان است.
لغت جبر از اضداد ، یعنی دارای معانی مقابل، است و به معانی مختلف به کار می رود، از جمله به معنای شکسته بستن، التیام یافتن استخوان شکسته، نیکو حال گردانیدن یا نیکو حال شدن ( متعدی و لازم )، به ستم به کاری واداشتن، علوّ و بلندی ، نیرو و عظمت .
واژه جبر در قرآن مجید به کار نرفته، اما جبّار به عنوان اسمی از اسماءاللّه به کار رفته است و به احتمال بسیار به معنای بلندمرتبه و با عظمت است، چنانکه طبرسی در مجمع البیان نوشته که جبار، عظیم الشأن در ملک و سلطان است و سزاوار نیست جز خدای تعالی کسی با این اطلاق بدان موصوف شود.
جبار همچنین به عنوان وصفی از اوصاف انسانها، در قرآن به کار رفته که با معانی سرکش ، ستمکار و زورگو مناسب است.
در صحاح آمده که جبر خلاف قدر است.
ابوعبید قاسم بن سلّام (متوفی ۲۲۲ یا ۲۲۳ یا ۲۲۴)، متفنن در علوم قرائت و فقه و عربیت و اخبار ، گفته که جبر به این معنی کلام مولد است (ابوعبید قاسم بن سلّام، ذیل «جبر»).
← جبر از دیدگاه اهل کلام
اختیار، مشتق است از «خار»، به معنای نیکو و گزیده و صاحب خیر گردید.
«خار الشی ء» یعنی آن چیز را برگزید.
اختیار به معنای برگزیدن، به خواست خود دل به چیزی نهادن و برتری دادن چیزی به امور دیگر است.
بنا بر نوشته راغب اصفهانی ، اختیار، طلب خیر و انجام دادن کار خیر است.
بنا بر قولی در عرف اهل کلام ، اختیار به معنای عملی است که بدون اکراه از انسان سر زند.
مختار، صاحب اختیار، گزیننده و گزیده است.
به عبارت دیگر، مختار از الفاظ مشترک است؛ هم به کسی گفته می شود که آنچه را خیر می داند انجام می دهد ( اسم فاعل از اِختارَ)، هم به فعلی گفته می شود که از روی اختیار انجام پذیرد ( اسم مفعول از اِختارَ) یعنی هم در سیاق فاعل به کار می رود هم در سیاق مفعول.
بنا به نوشته خواجه نصیرالدین طوسی (نصیرالدین طوسی، ذیل «خیر»)، در اصطلاح متکلمان به کسی مختار می گویند که اگر بخواهد، فعلی را انجام می دهد و اگر نخواهد، انجام نمی دهد.
لفظ اختیار در قرآن
لفظ اختیار در قرآن به کار نرفته ولی «إختار»، «إخترتک»، «یختار»، «إخترناهم»، «یتخیّرون» و «تخیّرون» به کار رفته است.
موضع بحث جبر و اختیار
...
لغت جبر از اضداد ، یعنی دارای معانی مقابل، است و به معانی مختلف به کار می رود، از جمله به معنای شکسته بستن، التیام یافتن استخوان شکسته، نیکو حال گردانیدن یا نیکو حال شدن ( متعدی و لازم )، به ستم به کاری واداشتن، علوّ و بلندی ، نیرو و عظمت .
واژه جبر در قرآن مجید به کار نرفته، اما جبّار به عنوان اسمی از اسماءاللّه به کار رفته است و به احتمال بسیار به معنای بلندمرتبه و با عظمت است، چنانکه طبرسی در مجمع البیان نوشته که جبار، عظیم الشأن در ملک و سلطان است و سزاوار نیست جز خدای تعالی کسی با این اطلاق بدان موصوف شود.
جبار همچنین به عنوان وصفی از اوصاف انسانها، در قرآن به کار رفته که با معانی سرکش ، ستمکار و زورگو مناسب است.
در صحاح آمده که جبر خلاف قدر است.
ابوعبید قاسم بن سلّام (متوفی ۲۲۲ یا ۲۲۳ یا ۲۲۴)، متفنن در علوم قرائت و فقه و عربیت و اخبار ، گفته که جبر به این معنی کلام مولد است (ابوعبید قاسم بن سلّام، ذیل «جبر»).
← جبر از دیدگاه اهل کلام
اختیار، مشتق است از «خار»، به معنای نیکو و گزیده و صاحب خیر گردید.
«خار الشی ء» یعنی آن چیز را برگزید.
اختیار به معنای برگزیدن، به خواست خود دل به چیزی نهادن و برتری دادن چیزی به امور دیگر است.
بنا بر نوشته راغب اصفهانی ، اختیار، طلب خیر و انجام دادن کار خیر است.
بنا بر قولی در عرف اهل کلام ، اختیار به معنای عملی است که بدون اکراه از انسان سر زند.
مختار، صاحب اختیار، گزیننده و گزیده است.
به عبارت دیگر، مختار از الفاظ مشترک است؛ هم به کسی گفته می شود که آنچه را خیر می داند انجام می دهد ( اسم فاعل از اِختارَ)، هم به فعلی گفته می شود که از روی اختیار انجام پذیرد ( اسم مفعول از اِختارَ) یعنی هم در سیاق فاعل به کار می رود هم در سیاق مفعول.
بنا به نوشته خواجه نصیرالدین طوسی (نصیرالدین طوسی، ذیل «خیر»)، در اصطلاح متکلمان به کسی مختار می گویند که اگر بخواهد، فعلی را انجام می دهد و اگر نخواهد، انجام نمی دهد.
لفظ اختیار در قرآن
لفظ اختیار در قرآن به کار نرفته ولی «إختار»، «إخترتک»، «یختار»، «إخترناهم»، «یتخیّرون» و «تخیّرون» به کار رفته است.
موضع بحث جبر و اختیار
...
wikifeqh: مفهوم_جبر_و_اختیار