جیاکومو جیرولامو کازانوا ( ایتالیایی: ) یک ماجراجو و نویسنده ایتالیایی اهل جمهوری ونیز بود. [ ۱] [ ۲] خودزندگی نامه او بنام خاطرات زندگی من ( Story Of My Life ) ، به عنوان یکی از موثق ترین منابع رسم و رسومات زندگی اجتماعی اروپایی طی قرن هجدهم میلادی شناخته می شود. [ ۱]
طبق عرفی که در زمان او روزآمد بود، کازانوا با حضور در شرایط مختلف کم و بیش از نام های جعلی استفاده می کرد، مانند بارون یا کنت فاروسی ( نام دوشیزگی مادرش ) یا شوالیه دو سینگال ( تلفظ فرانسوی: ) . [ ۳] پس از دومین خروجش از ونیز، او بیشتر کارهایش را با نام «جاکو کازانوا دو سینگال» به زبان فرانسوی امضا می کرد. [ ۴]
او بیشتر بخاطر روابط پیچیده و موشکافانه خود با زنان شناخته شده است، تا جایی که نام او اکنون مترادف با کلمه «زن باز» است. بسیاری از رفتارها و عادات او با استانداردهای زمانه مدرن منفعت طلبانه درنظر گرفته می شود، مانند روابط او با زنانی که از لحاظ عاطفی آسیب پذیر بودند. او با اشراف اروپایی، پاپ ها، کاردینال ها، هنرمندان سرشناس مانند ولتر، گوته و موتسارت ارتباط داشت. او آخرین سال های عمرش را در کتابخانه ای در بوهم به عنوان کتابدار کنت فن والدشتاین گذراند. او اثر خاطرات زندگی من را در آنجا به نگارش درآورد.
جاکومو کازانوا دو سینگال در ۲ آوریل سال ۱۷۲۵ از خانواده ای هنرمند در ونیز به دنیا آمد.
ابتدا به تحصیل الهیات پرداخت و در این زمینه استعداد و هوش فوق العاده ای نشان داد اما در سال ۱۷۴۱ بخاطر رفتار ناشایستش از صومعه سنت سیپریان اخراج شد. پس از آن وارد ارتش ونیز شد و بعد از آن به مدت ۲۰ سال با معرفی خود به عنوان سخنران، کشیش، قمارباز، نوازنده ویلون و … به گشت و گذار از پایتخت های اروپایی پرداخت. پس از بازگشت به ونیز در سال ۱۷۵۵ به جرم جاسوسی زندانی شد اما به طرز معجزه آسایی از زندان فرار کرد و به فرانسه رفت.
در فرانسه با زرنگی خاصی که داشت در دستگاه های دولتی نفوذ کرد و به مقامات بالا رسید و حتی شغلی را که فردریک دوم پادشاه آلمان به او پیشنهاد کرده بود رد کرد. سپس باب آشنایی با بزرگان دوران زمان خود یعنی پاپ، ملکه کاترین، ولتر، گوته، موتسارت، آلبرشت فون هالر و مادام دو پمپادور را باز کرد.
در سفری به پاریس یک «لتردوکاشه» گرفت. این ورقه بیشتر به افراد مورد علاقه و احترام شاه داده می شد و بیشتر افراد متشخص زمان فتح باستیل در انقلاب کبیر فرانسه با همین اوراق درباری «لتردوکاشه» زندانی شده بودند، آزاد شدند. کازانوا سپس به اسپانیا رفت ولی در سال ۱۷۶۹ از مادرید نیز اخراج شد. در سال ۱۷۷۴ مأمور مخفی پلیس ونیز شد ولی در سال ۱۷۸۲ بخاطر تهمت بزرگی که به یکی از صاحب منصبان با نفوذ زده بود، اخراج شد. پس از آن کتابدار کنت فن والدشتاین شد. کازانوا کتابی بنام «خاطرات زندگی من» دارد که از نظر تاریخی خیلی با ارزش است که شامل خاطرات عشقی فراوان اوست.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفطبق عرفی که در زمان او روزآمد بود، کازانوا با حضور در شرایط مختلف کم و بیش از نام های جعلی استفاده می کرد، مانند بارون یا کنت فاروسی ( نام دوشیزگی مادرش ) یا شوالیه دو سینگال ( تلفظ فرانسوی: ) . [ ۳] پس از دومین خروجش از ونیز، او بیشتر کارهایش را با نام «جاکو کازانوا دو سینگال» به زبان فرانسوی امضا می کرد. [ ۴]
او بیشتر بخاطر روابط پیچیده و موشکافانه خود با زنان شناخته شده است، تا جایی که نام او اکنون مترادف با کلمه «زن باز» است. بسیاری از رفتارها و عادات او با استانداردهای زمانه مدرن منفعت طلبانه درنظر گرفته می شود، مانند روابط او با زنانی که از لحاظ عاطفی آسیب پذیر بودند. او با اشراف اروپایی، پاپ ها، کاردینال ها، هنرمندان سرشناس مانند ولتر، گوته و موتسارت ارتباط داشت. او آخرین سال های عمرش را در کتابخانه ای در بوهم به عنوان کتابدار کنت فن والدشتاین گذراند. او اثر خاطرات زندگی من را در آنجا به نگارش درآورد.
جاکومو کازانوا دو سینگال در ۲ آوریل سال ۱۷۲۵ از خانواده ای هنرمند در ونیز به دنیا آمد.
ابتدا به تحصیل الهیات پرداخت و در این زمینه استعداد و هوش فوق العاده ای نشان داد اما در سال ۱۷۴۱ بخاطر رفتار ناشایستش از صومعه سنت سیپریان اخراج شد. پس از آن وارد ارتش ونیز شد و بعد از آن به مدت ۲۰ سال با معرفی خود به عنوان سخنران، کشیش، قمارباز، نوازنده ویلون و … به گشت و گذار از پایتخت های اروپایی پرداخت. پس از بازگشت به ونیز در سال ۱۷۵۵ به جرم جاسوسی زندانی شد اما به طرز معجزه آسایی از زندان فرار کرد و به فرانسه رفت.
در فرانسه با زرنگی خاصی که داشت در دستگاه های دولتی نفوذ کرد و به مقامات بالا رسید و حتی شغلی را که فردریک دوم پادشاه آلمان به او پیشنهاد کرده بود رد کرد. سپس باب آشنایی با بزرگان دوران زمان خود یعنی پاپ، ملکه کاترین، ولتر، گوته، موتسارت، آلبرشت فون هالر و مادام دو پمپادور را باز کرد.
در سفری به پاریس یک «لتردوکاشه» گرفت. این ورقه بیشتر به افراد مورد علاقه و احترام شاه داده می شد و بیشتر افراد متشخص زمان فتح باستیل در انقلاب کبیر فرانسه با همین اوراق درباری «لتردوکاشه» زندانی شده بودند، آزاد شدند. کازانوا سپس به اسپانیا رفت ولی در سال ۱۷۶۹ از مادرید نیز اخراج شد. در سال ۱۷۷۴ مأمور مخفی پلیس ونیز شد ولی در سال ۱۷۸۲ بخاطر تهمت بزرگی که به یکی از صاحب منصبان با نفوذ زده بود، اخراج شد. پس از آن کتابدار کنت فن والدشتاین شد. کازانوا کتابی بنام «خاطرات زندگی من» دارد که از نظر تاریخی خیلی با ارزش است که شامل خاطرات عشقی فراوان اوست.
wiki: جاکومو کازانووا