جامعه شناسی فرهنگ ( به انگلیسی: sociology of culture ) ، و «جامعه شناسی فرهنگی»[ الف] که شاخه ای مرتبط با آن است، به تجزیه و تحلیل نظام مندِ فرهنگ می پردازند و فرهنگ عبارت از مجموعه کدهای نمادی است که توسط اعضای جامعه بکار برده شده و نتیجتاً در جامعه بروز و ظهور می یابد. از نظر گئورگ زیمل، فرهنگ اشاره به «پرورش افراد از طریق عاملی از فرم های خارجی است که در طول تاریخ تجسم و عینیت یافته اند. » در حوزه جامعه شناسی، فرهنگ به عنوان روش های تفکر و توصیف، کنش گری و اشیاء مادی که همگی باهم روش زندگی گروهی از مردم را شکل می دهند، مورد ارزیابی قرار می گیرد.
رویکرد جامعه شناسان معاصر نسبت به فرهنگ، اکثراً به دو رویکرد «جامعه شناسی فرهنگ» و «جامعه شناسی فرهنگی» تقسیم بندی می گردد. این اصطلاحات باهم مشابه هستند، اما مترادف نیستند. [ ۱] جامعه شناسی فرهنگ، یک مفهوم قدیمی تر است که بعضی موضوعات و مفاهیم را نسب به بعضی دیگر، کمتر یا بیشتر «فرهنگی» می داند. در مقایسه، جفری سی. الکساندر، اصطلاح جامعه شناسی فرهنگی را معرفی نمود، رویکردی که تمامی یا بیشتر پدیدارهای اجتماعی را در سطحی به طور ذاتی فرهنگی می داند. [ ۲] به عنوان مثال الکساندر، یکی از طرفداران پیشتاز «برنامه قوی»[ ب] در جامعه شناسی فرهنگی استدلال می نماید: «باور به ممکن بودن جامعه شناسی فرهنگی، پذیرفتن این ایده است که هر عمل، مهم نیست چقدر نسبت به محیط خارجی خود مفید، بازتاب دهنده یا اجباری باشد، تا حدی در افق تأثیر و معنا جاسازی شده است. »[ ۳] به لحاظ تجزیه و تحلیل، جامعه شناسی فرهنگ اغلب می کوشد تا برخی از پدیده های فرهنگی گسسته را به عنوان محصول پروسه های اجتماعی تشریح نماید، در حالی که جامعه شناسی فرهنگی به فرهنگ به عنوان بخشی از تشریح پدیده های اجتماعی نگاه می کند. [ ۴] برخلاف حوزه مطالعات فرهنگی، جامعه شناسی فرهنگی تمامی مسائل انسان را به مسئله رمزگذاری و رمزگشایی فرهنگی تقلیل نمی دهد. به عنوان مثال، نظریه جامعه شناسی فرهنگی پیر بوردیو «به صورت واضح مسائل اجتماعی و فرهنگی را به عنوان دسته هایی می شناسد که با مسائل فرهنگی دارای پیوند درونی است اما قابل تقلیل به مسائل فرهنگی نیست. »[ ۵]
جامعه شناسی فرهنگی برای اولین بار از وایمار آلمان، جایی که جامعه شناسانی چون آلفرد وبر اصطلاح Kultursoziologie [ پ] را به کار بردند، ظهور کرد. در آن زمان، جامعه شناسی فرهنگی در جهان انگلیسی زبان به عنوان محصول «تحول فرهنگی»[ ت] دهه ۱۹۶۰ میلادی مجدداً ابداع گردید و باعث به میان آمدن رویکردهای ساختار گرایانه و پسامدرن در علوم اجتماعی گردید. این نوع از جامعه شناسی فرهنگی را می توان به صورت نادقیق به عنوان رویکردی در نظر گرفت که ترکیبی از تحلیل فرهنگی و نظریه انتقادی است. جامعه شناسان در اوایل تحول فرهنگی، از روش های کیفی و رویکردهای هرمنوتیکی در تحقیقات خود استفاده نموده و روی معانی، کلمات، هنرهای دستی و نمادها تمرکز می نمودند. پس از آن «فرهنگ» به عنوان یک مفهوم مهم در شاخه های متعدد جامعه شناسی مبدل شده است، از جمله زیرشاخه هایی که از نظر تاریخی، کمی و مبتنی بر مدل بودند، هم چون قشربندی اجتماعی و تحلیل شبکه اجتماعی.
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفرویکرد جامعه شناسان معاصر نسبت به فرهنگ، اکثراً به دو رویکرد «جامعه شناسی فرهنگ» و «جامعه شناسی فرهنگی» تقسیم بندی می گردد. این اصطلاحات باهم مشابه هستند، اما مترادف نیستند. [ ۱] جامعه شناسی فرهنگ، یک مفهوم قدیمی تر است که بعضی موضوعات و مفاهیم را نسب به بعضی دیگر، کمتر یا بیشتر «فرهنگی» می داند. در مقایسه، جفری سی. الکساندر، اصطلاح جامعه شناسی فرهنگی را معرفی نمود، رویکردی که تمامی یا بیشتر پدیدارهای اجتماعی را در سطحی به طور ذاتی فرهنگی می داند. [ ۲] به عنوان مثال الکساندر، یکی از طرفداران پیشتاز «برنامه قوی»[ ب] در جامعه شناسی فرهنگی استدلال می نماید: «باور به ممکن بودن جامعه شناسی فرهنگی، پذیرفتن این ایده است که هر عمل، مهم نیست چقدر نسبت به محیط خارجی خود مفید، بازتاب دهنده یا اجباری باشد، تا حدی در افق تأثیر و معنا جاسازی شده است. »[ ۳] به لحاظ تجزیه و تحلیل، جامعه شناسی فرهنگ اغلب می کوشد تا برخی از پدیده های فرهنگی گسسته را به عنوان محصول پروسه های اجتماعی تشریح نماید، در حالی که جامعه شناسی فرهنگی به فرهنگ به عنوان بخشی از تشریح پدیده های اجتماعی نگاه می کند. [ ۴] برخلاف حوزه مطالعات فرهنگی، جامعه شناسی فرهنگی تمامی مسائل انسان را به مسئله رمزگذاری و رمزگشایی فرهنگی تقلیل نمی دهد. به عنوان مثال، نظریه جامعه شناسی فرهنگی پیر بوردیو «به صورت واضح مسائل اجتماعی و فرهنگی را به عنوان دسته هایی می شناسد که با مسائل فرهنگی دارای پیوند درونی است اما قابل تقلیل به مسائل فرهنگی نیست. »[ ۵]
جامعه شناسی فرهنگی برای اولین بار از وایمار آلمان، جایی که جامعه شناسانی چون آلفرد وبر اصطلاح Kultursoziologie [ پ] را به کار بردند، ظهور کرد. در آن زمان، جامعه شناسی فرهنگی در جهان انگلیسی زبان به عنوان محصول «تحول فرهنگی»[ ت] دهه ۱۹۶۰ میلادی مجدداً ابداع گردید و باعث به میان آمدن رویکردهای ساختار گرایانه و پسامدرن در علوم اجتماعی گردید. این نوع از جامعه شناسی فرهنگی را می توان به صورت نادقیق به عنوان رویکردی در نظر گرفت که ترکیبی از تحلیل فرهنگی و نظریه انتقادی است. جامعه شناسان در اوایل تحول فرهنگی، از روش های کیفی و رویکردهای هرمنوتیکی در تحقیقات خود استفاده نموده و روی معانی، کلمات، هنرهای دستی و نمادها تمرکز می نمودند. پس از آن «فرهنگ» به عنوان یک مفهوم مهم در شاخه های متعدد جامعه شناسی مبدل شده است، از جمله زیرشاخه هایی که از نظر تاریخی، کمی و مبتنی بر مدل بودند، هم چون قشربندی اجتماعی و تحلیل شبکه اجتماعی.
wiki: جامعه شناسی فرهنگ