جامعه شناسی دین ( به انگلیسی: Sociology of religion ) از حوزه های جامعه شناسی است که به بررسی نقش دین در جامعه می پردازد.
چگونه می توانیم در دنیایی بدون خدا زندگی کنیم؟ این پرسش از سده هجدهم به بعد، هنگامی که متفکّران اجتماعی و علمای دینی تصور کردند نفوذ دین به شدت رو به زوال می رود، در فرهنگ غرب طنین افکند. نزدیک به پایان سده نوزدهم، فریدریش نیچه اعلام داشت که «خدا مرده!». به ادعای نیچه از این پس، باید بدون اصول راهنمای ثابت اخلاقی زندگی کنیم. زندگی در دنیایی بدون خدا به معنای آن است که ارزش های خودمان را خلق کنیم و به آنچه نیچه «تنهایی وجود» می نامید، عادت کنیم. ولی روشن نیست آن طور که نیچه تصوّر می کرد نفوذ دین تا مرحله ای تنزل کرده باشد که به کلی محو گردد ( گیدنز، ۱۳۷۶: ۴۹۵ ) .
رویکردهای جامعه شناختی نسبت به دین هنوز شدیداً تحت تأثیر اندیشه های سه نظریه پرداز کلاسیک جامعه شناسی یعنی مارکس، دورکیم و وبر است. هیچ یک از این سه جامعه شناس خود مذهبی نبودند و همگی فکر می کردند که اهمیت دین در دوران امروزی کاهش خواهد یافت. آن ها بر این باور بودند که مذهب اساساً یک توهم است، زیرا طرفداران مذاهب مختلف ممکن است به طور کلی در مورد اعتبار اعتقاداتی که دارند، متقاعد شده باشند، اما اصل گوناگونی مذاهب و ارتباط آشکارشان با انواع مختلف جامعه، این اعتبار را زیر سؤال می برد ( گیدنز، ۱۳۷۶: ۵۰۲ ) .
کارل مارکس با وجود این که در این زمینه تأثیر بسیاری بر جای گذاشته ولی گویا هرگز مذهب را به تفصیل مطالعه نکرده است. اندیشه های او اکثراً از نوشته های مؤلفان علوم الهی و فلسفی اوایل قرن نوزدهم سرچشمه می گرفت. یکی از این مؤلفان لودویگ فویرباخ بود که کتاب معروفی به نام جوهر مسیحیت نوشت؛ بنابر نظر فویرباخ، «دین عبارت است از عقاید و ارزش هایی که به وسیله انسان ها در تکامل فرهنگیشان به وجود آمده ولی به اشتباه به نیروهای الهی یا خدایان نسبت داده شده است. از آنجا که انسان ها تاریخ خود را کاملاً درک نمی کنند، معمولاً ارزش ها و هنجارهایی که به طور اجتماعی ایجاد شده اند را به اعمال خدایان نسبت می دهند. › بدینسان داستان ده فرمان که توسط خداوند به موسی داده شده تفسیر اسطوره ای سرچشمه های احکام اخلاقی است که حاکم بر زندگانی مؤمنان یهودی و مسیحی است.
فویر باخ می گوید مادام که ما ماهیت نمادهای دینی ای را که خودمان ایجاد کرده ایم درک نمی کنیم، محکوم هستیم که اسیر نیروهای تاریخ که توانایی کنترل آن ها را نداریم باشیم. فویر باخ اصطلاح بیگانگی را برای اشاره به وجود آوردن خدایان یا نیروهای الهی متمایز از انسان ها به کار می برد. ارزش ها و عقایدی که به وسیلهٔ انسان ها به وجود آمده اند ناشی از موجودات بیگانه یا جداگانه یعنی نیروهای دینی و خدایان پنداشته می شوند در حالی که اثرات بیگانگی در گذشته منفی بوده اند بنابراین درک دین به عنوان بیگانگی، به گفته فویر باخ، نوید امیدهای فراوانی را برای آینده می دهد. به محض اینکه انسان ها دریابند که ارزشهایی که به مذهب نسبت داده شده در واقع ارزش های خود آنهاست، آن ارزش ها به جای اینکه به زندگی پس از مرگ در جهان دیگر موکول گردند، در این جهان قابل تحقق می شوند. قدرت هایی را که بنابر باورهای مسیحیت تنها خداوند داراست خود انسان ها می توانند داشته باشند. مسیحیان معتقدند در حالی که خداوند قادر مطلق و مهربان مطلق است، انسان ها خود غیر کامل و ناقص هستند اما، فویر باخ معتقد بود توانایی بالقوه محبت و خوبی، و قدرت کنترل زندگی خودمان، در نهادهای اجتماعی انسانی وجود دارند؛ و به محض اینکه ما ماهیت حقیقی آن ها را درک کنیم، می توانند تحقق یابند.
چگونه می توانیم در دنیایی بدون خدا زندگی کنیم؟ این پرسش از سده هجدهم به بعد، هنگامی که متفکّران اجتماعی و علمای دینی تصور کردند نفوذ دین به شدت رو به زوال می رود، در فرهنگ غرب طنین افکند. نزدیک به پایان سده نوزدهم، فریدریش نیچه اعلام داشت که «خدا مرده!». به ادعای نیچه از این پس، باید بدون اصول راهنمای ثابت اخلاقی زندگی کنیم. زندگی در دنیایی بدون خدا به معنای آن است که ارزش های خودمان را خلق کنیم و به آنچه نیچه «تنهایی وجود» می نامید، عادت کنیم. ولی روشن نیست آن طور که نیچه تصوّر می کرد نفوذ دین تا مرحله ای تنزل کرده باشد که به کلی محو گردد ( گیدنز، ۱۳۷۶: ۴۹۵ ) .
رویکردهای جامعه شناختی نسبت به دین هنوز شدیداً تحت تأثیر اندیشه های سه نظریه پرداز کلاسیک جامعه شناسی یعنی مارکس، دورکیم و وبر است. هیچ یک از این سه جامعه شناس خود مذهبی نبودند و همگی فکر می کردند که اهمیت دین در دوران امروزی کاهش خواهد یافت. آن ها بر این باور بودند که مذهب اساساً یک توهم است، زیرا طرفداران مذاهب مختلف ممکن است به طور کلی در مورد اعتبار اعتقاداتی که دارند، متقاعد شده باشند، اما اصل گوناگونی مذاهب و ارتباط آشکارشان با انواع مختلف جامعه، این اعتبار را زیر سؤال می برد ( گیدنز، ۱۳۷۶: ۵۰۲ ) .
کارل مارکس با وجود این که در این زمینه تأثیر بسیاری بر جای گذاشته ولی گویا هرگز مذهب را به تفصیل مطالعه نکرده است. اندیشه های او اکثراً از نوشته های مؤلفان علوم الهی و فلسفی اوایل قرن نوزدهم سرچشمه می گرفت. یکی از این مؤلفان لودویگ فویرباخ بود که کتاب معروفی به نام جوهر مسیحیت نوشت؛ بنابر نظر فویرباخ، «دین عبارت است از عقاید و ارزش هایی که به وسیله انسان ها در تکامل فرهنگیشان به وجود آمده ولی به اشتباه به نیروهای الهی یا خدایان نسبت داده شده است. از آنجا که انسان ها تاریخ خود را کاملاً درک نمی کنند، معمولاً ارزش ها و هنجارهایی که به طور اجتماعی ایجاد شده اند را به اعمال خدایان نسبت می دهند. › بدینسان داستان ده فرمان که توسط خداوند به موسی داده شده تفسیر اسطوره ای سرچشمه های احکام اخلاقی است که حاکم بر زندگانی مؤمنان یهودی و مسیحی است.
فویر باخ می گوید مادام که ما ماهیت نمادهای دینی ای را که خودمان ایجاد کرده ایم درک نمی کنیم، محکوم هستیم که اسیر نیروهای تاریخ که توانایی کنترل آن ها را نداریم باشیم. فویر باخ اصطلاح بیگانگی را برای اشاره به وجود آوردن خدایان یا نیروهای الهی متمایز از انسان ها به کار می برد. ارزش ها و عقایدی که به وسیلهٔ انسان ها به وجود آمده اند ناشی از موجودات بیگانه یا جداگانه یعنی نیروهای دینی و خدایان پنداشته می شوند در حالی که اثرات بیگانگی در گذشته منفی بوده اند بنابراین درک دین به عنوان بیگانگی، به گفته فویر باخ، نوید امیدهای فراوانی را برای آینده می دهد. به محض اینکه انسان ها دریابند که ارزشهایی که به مذهب نسبت داده شده در واقع ارزش های خود آنهاست، آن ارزش ها به جای اینکه به زندگی پس از مرگ در جهان دیگر موکول گردند، در این جهان قابل تحقق می شوند. قدرت هایی را که بنابر باورهای مسیحیت تنها خداوند داراست خود انسان ها می توانند داشته باشند. مسیحیان معتقدند در حالی که خداوند قادر مطلق و مهربان مطلق است، انسان ها خود غیر کامل و ناقص هستند اما، فویر باخ معتقد بود توانایی بالقوه محبت و خوبی، و قدرت کنترل زندگی خودمان، در نهادهای اجتماعی انسانی وجود دارند؛ و به محض اینکه ما ماهیت حقیقی آن ها را درک کنیم، می توانند تحقق یابند.
wiki: جامعه شناسی دین
جامعه شناسی دین (کتاب وبر). جامعه شناسی دین ( به انگلیسی: Sociology of Religion ) کتابی است که توسط ماکس وبر ( ۲۱ آوریل ۱۸۶۴–۱۴ ژوئن ۱۹۲۰ ) اقتصاددان و جامعه شناس آلمانی نوشته شده است. نسخه اصلی آن به زبان آلمانی بود.
ماکس وبر تأثیر کنش و انفعال مذهبی را مورد مطالعه قرار داد. او دین را صرفاً با طبقه بندی ادیان مختلف می بیند تا معنای ذهنی دین را به طور کامل برای فرد درک کند: ( تفهم ) .
وبر با نگاه دقیق به دین به معنای علمی و عینی آن توجه می نمود و سعی می کرد قضاوت های ارزشی را نادیده بگیرد و دین را به عنوان آن دسته از پاسخ های انسانی درک کند که به مسایل اجتناب ناپذیر هستی مانند تولد، مرگ، بیماری، پیری، بی عدالتی، تراژدی و رنج معنا می بخشد. وبر در کتاب جامعه شناسی دین استدلال می کند اگر مردم اهداف خود را دنبال کنند، دین آن را تسهیل می کند. [ ۱]
او نشان می دهد چگونه باورهای مذهبی اولیه از کار افراد ماهر و کاریزماتیک ناشی می شود و چگونه اعمال آنها در نهایت به یک دین سیستماتیک و مبتنی بر کلیسا تبدیل می گردد - به عبارت دیگر چگونه دین با اقتدار کاریزماتیک شروع و به اقتدار سنتی تبدیل می شود[ ۱] زیرا دین افراد را قادر می سازد تا علایق خود را دنبال کنند.
وبر باورمند بود مذهب سبب گسترش نظام سرمایه داری مدرن شد. او این موضوع را در کتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری» نوشته و نشان می دهد چگونه باورهای دینی جهت نیروهای اقتصادی و فناوری را تعیین می کنند.
ماکس وبر دیدگاهی عینی و دور از سنت های جامعه شناختی نهاد دین دارد. بر خلاف مؤمنانی که سفر ایمانی باعث می شود دین خود را از درون بررسی کنند، او بیرون ایستاده است و به درون نگاه می کند. این دیدگاه منفصل و عینی از دین، مظهر عملکرد عینی و مدرنیستی دیدگاه جامعه شناختی دین امروزی است.
• وبر، ماکس، ۱۳۹۷: جامعه شناسی دین، مترجم محسن ثلاثی، تهران: ، ۴۷۲ صفحه. ISBN 9786004051804
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفماکس وبر تأثیر کنش و انفعال مذهبی را مورد مطالعه قرار داد. او دین را صرفاً با طبقه بندی ادیان مختلف می بیند تا معنای ذهنی دین را به طور کامل برای فرد درک کند: ( تفهم ) .
وبر با نگاه دقیق به دین به معنای علمی و عینی آن توجه می نمود و سعی می کرد قضاوت های ارزشی را نادیده بگیرد و دین را به عنوان آن دسته از پاسخ های انسانی درک کند که به مسایل اجتناب ناپذیر هستی مانند تولد، مرگ، بیماری، پیری، بی عدالتی، تراژدی و رنج معنا می بخشد. وبر در کتاب جامعه شناسی دین استدلال می کند اگر مردم اهداف خود را دنبال کنند، دین آن را تسهیل می کند. [ ۱]
او نشان می دهد چگونه باورهای مذهبی اولیه از کار افراد ماهر و کاریزماتیک ناشی می شود و چگونه اعمال آنها در نهایت به یک دین سیستماتیک و مبتنی بر کلیسا تبدیل می گردد - به عبارت دیگر چگونه دین با اقتدار کاریزماتیک شروع و به اقتدار سنتی تبدیل می شود[ ۱] زیرا دین افراد را قادر می سازد تا علایق خود را دنبال کنند.
وبر باورمند بود مذهب سبب گسترش نظام سرمایه داری مدرن شد. او این موضوع را در کتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمایه داری» نوشته و نشان می دهد چگونه باورهای دینی جهت نیروهای اقتصادی و فناوری را تعیین می کنند.
ماکس وبر دیدگاهی عینی و دور از سنت های جامعه شناختی نهاد دین دارد. بر خلاف مؤمنانی که سفر ایمانی باعث می شود دین خود را از درون بررسی کنند، او بیرون ایستاده است و به درون نگاه می کند. این دیدگاه منفصل و عینی از دین، مظهر عملکرد عینی و مدرنیستی دیدگاه جامعه شناختی دین امروزی است.
• وبر، ماکس، ۱۳۹۷: جامعه شناسی دین، مترجم محسن ثلاثی، تهران: ، ۴۷۲ صفحه. ISBN 9786004051804